اعتراف معاویه به شایستگی علی اکبر (س)


 حضرت علی اکبر (س) فرزند حسین بن علی بن ابیطالب(ع) و لیلی بنت ابی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی ، در اوایل خلافت عثمان بن عفان، یازدهم شعبان سال 33 هجری قمری در مدینه به دنیا آمد و در سن 28 سالگی در کربلا به شهادت رسید.

از نظر وجاهت وزیبایی، ملاحت و دلربایی، شبیه‌ترین مردم به رسول خدا(ص) بود. همچنین دارای صورت و سیرتى جذاب و طبع بلند، منظره ملیح، داراى ادب و تربیت بى‌نظیر، و پیوسته با خضوع و خشوع و با صلابت و بزرگوار بود.

علی اکبر همچنین دارای صدای خوشی بود به گونه ای که گاهی که اباعبداللّه الحسین(ع) برای صوت قرآن جدّ عزیزش دلتنگ می‏شد، به علی می‏فرمود: "علی جان! برایم قرآن بخوان تا از آن لذت و بهره برم."

او در ویژگى‌هاى معنوى و فضایل علمى و اخلاقی، رشد جسمى و اجتماعى و کمالات روحى و مناقب نفسانى و سجایاى ملکوتى در میان تمام بنى هاشم و یاران پدر بزرگوارش امام حسین بن علی(ع) کم نظیر بود. این روحیه قوی و صفات شایسته، چنان ابهت و عظمت به علی اکبر داده بود که افزون بردوستان، دشمنان اهل بیت نیز به برتری‏هایش اعتقاد و اعتماد داشتند و اعتراف می‏کردند.
روزی معاویه از اطرافیانش پرسید: "چه کسی در این زمان برای خلافت مسلمانان بردیگران برتری دارد و برای حکمرانی بر مردم از دیگران سزاوارتر است؟" اطرافیان متملق به ستایش خلیفه پرداختند و او را لایق این منصب معرفی کردند. ولی معاویه گفت: "نه چنین نیست، اولی الناس بهذا الامرعلی بن الحسین بن علی، جدّه رسول اللّه و فیه شجاعة بنی‏هاشم و سخاه بنی امیه و رهو ثقیف؛ شایسته‏ترین افراد برای امر حکومت، علی اکبر فرزند حسین است که جدّش رسول خدا است و شجاعت بنی‏هاشم، سخاوت بنی امیه و زیبایی قبیله ثقیف را در خود جمع کرده است."

شجاعت و دلاورى على اکبر و رزم آورى و بصیرت دینى و سیاسى او، در سفر کربلا به ویژه در روز عاشورا تجلى کرد. از میان خاندان هاشمی، نخستین کسی که در کارزار کربلا به میدان شتافت، علی اکبر بود. همچنین زمانی که امام حسین بن علی(ع) از منزلگاه «قصر بنى مقاتل» گذشت، و خوابی به او دست داد و پس از بیدارى «انا لله و انا الیه راجعون» گفت و خداوند را حمد کرد، وقتی على اکبرسبب این حمد و استرجاع را پرسید، حضرت فرمود: "در خواب دیدم سوارى مى‏گوید این کاروان به سوى مرگ مى‏رود." علی اکبر پرسید: "مگر ما بر حق نیستیم؟" امام فرمود: "چرا." علی اکبر عرض کرد: "فاننا اذن لا نبالى ان نموت محقین؛ پس باکى از مرگ در راه حق نداریم!"

در پایان خوب است راجع به اینکه آیا حضرت على اکبر(ع) داراى خانواده و فرزندانى بوده است یا نه، مطلبی گفته شود که با توجه به زیارت نامه های حضرت به نظر می رسد که ایشان نیز دارای عهد و عیال بوده اند.

زیارت نامه ایشان عبارت است از: "صلى الله علیک و على عترتک و اهل بیتک و آبائک و ابنائک." همچنین سفارش امام صادق (ع) به ابو حمزه ثمالى که فرمود: "چون به قبر حضرت رسیدی، ضع خدک على القبر! و قل: صلى الله علیک یا ابا الحسن! " که با توجه به این فراز، ایشان فرزندى به نام "حسن" داشته است.

به علاوه طبق برخى روایات، نظیر روایت "احمد بن نصر بزنطی"، حضرت على اکبر(ع)، ام ولد (کنیز) داشته است و از او صاحب فرزند بوده است.

گرچه برخى از علماى انساب تصریح کرده‌اند که از آن بزرگوار اولادى نمانده و نسل امام حسین (ع) تنها از طریق امام چهارم حضرت سجاد(ع) ادامه پیدا کرده است.

منابع : - قصه کربلا  - مقاتل الطالبین  - ارشاد شیخ مفید  - مصائب امام حسین(ع)  - ابصارالعین فی انصارالحسین  نویسنده: سید محمد ناظم زاده قمی منبع : باشگاه اندیشه

چشمه اسرارآمیز حرم حضرت عباس (ع) + عکس

شیخ عباس ۷۴ ساله که ۳۶ سال خادم حرم حضرت ابوالفضل العباس (ع) بوده، در مورد جریان آب دور قبر علمدار کربلا توضیحاتی داده است.

به گزارش ایسنا ، وی گفت: قبلا دو چشمه در سرداب مطهر وجود داشت که از ۴۰۰ سال قبل که آب لوله‌کشی نبود این آب مرتب می‌جوشید و از یک طرف وارد و از طرف دیگر خارج می‌شد که مزه و طعم آن آب از بهترین آب معدنی امروز هم بهتر بود و آن سرداب پله داشت، مردم می‌آمدند و از آن آب به عنوان تبرک استفاده می‌کردند که آب در تابستان خنک و در زمستان گرم بود.

وی ادامه داد: تا اینکه یک فرد از خدا بی‌خبر آمد به بهانه اینکه تَرَکی در دیوار حرم اباالفضل (ع) پیدا شده گفت می‌خواهم آزمایش کنم این آب از کجا می‌آید و بعد آن دو چشمه را کور کرد و هر چه تلاش کردند، آن دو چشمه احیا نشد اما بعد از دو ماه آب دوباره بالا آمد و به سرداب رسید و آن آب چشم‌های کور شده را شفا می‌داد. از ۵۰ سال قبل تا کنون این آب در یک سطح ثابت مانده و نه کم و نه زیاد می‌شود.

شیخ عباس افزود: شما به خوبی می‌دانید اگر آب به مدت ۱۰ روز در یک جا بماند گندیده می‌شود اما این آب با وجود اینکه در ورودی آن بسته شده، مانند گلاب است و در اطراف قبر مطهر حضرت اباالفضل (ع) حلقه زده و همچنان بسیار تازه و معطر مانده است.

وی اظهار کرد: هم‌اکنون در بخش درب صاحب‌الزمان (عج) مرقد مطهر اباالفضل (ع) پنجره کوچکی قرار دارد که وصل به سرداب حرم است و اگر نگاه کنید از آن مرتب بوی گلاب می‌آید و این همان آبی است که متاسفانه خادمان کنونی در ورودی آن را و راه رسیدگی به سرداب را به روی زوار بسته‌اند. این آب دو ویژگی عمده دارد؛ اول اینکه اگر چه راکد است، هرگز رنگ و طعم آن از دست نرفته و گندیده نشده است. ویژگی دوم آن است که سطح آب بالاتر از قبر مطهر آقا ابوالفضل (ع) است و آب از دیواره دور قبر به داخل نفوذ نمی‌کند.

چشمه حرم حضرت ابوالفضل (ع)

مقام و منزلت حضرت عباس در نزد ائمه اطهار(ع)

چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه (س) بود که امیرالمومنین(ع) از برادرش عقیل، که به اصل و نسب قبایل آگاه بود درخواست کرد زنی را از دودمانی شجاع برای او خواستگاری کند و عقیل، فاطمه کلابیه (ام البنین) را برای آن حضرت خواستگاری کرد و ازدواج صورت گرفت. امیرالمومنین (ع) از این بانوی گرامی، صاحب چهار پسر به نامهای عباس، عثمان، جعفر و عبدالله شد.
در چهارم شعبان سال ۲۶ هجری قمری مولود عظیم‌الشأن و سرور فضایل عالمیان حضرت اباالفضل العباس دیده به جهان می‌گشاید. امیر مؤمنان نام او را «عباس» که به معنی شیر بیشه و ترش‌رو در برابر باطل و کژیها است، گذاشت و کنیه‌اش را «اباالفضل» و لقب او را قمر بنی‌هاشم خواند.

حضرت عباس(ع)، به لقب‌هایی چون ابورأس الحار (کنایه از کسی که در برابر مراعات نکردن امور الهی غضبناک شده و به خیانتکار مهلت نمی‌دهد) ابوالشاره (صاحب کرامتهای مشهور) ابوفَرَجه (گشایش‌ پناهنده) حامل‌اللواء (پرچمدار)، عبد صالح، باب‌الحسین و … شهرت یافت.

ارادت قلبی ام البنین (س) به خاندان پیامبر (ص) آنقدر بود که امام حسین (ع) را از فرزندان خود بیشتر دوست می داشت؛ بطوری که وقتی به این بانوی گرامی خبر شهادت چهار فرزندش را دادند فرمود: مرا از حال حسین (ع) باخبر سازید و چون خبر شهادت امام حسین (ع) به او داده شد، فرمود رگهای قلبم گسسته شد، اولادم و هر چه زیر این آسمان کبود است، فدای امام حسین (ع).

علم و معرفت حضرت ابوالفضل عباس(ع)در كودكى

در روزهاى کودکى عباس، پدر گرانقدرش چون آیینه معرفت، ایمان، دانایى و کمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهى و رفتار آسمانی اش بر وى تاثیر می ‏نهاد. او از دانش و بینش على(ع) بهره می ‏برد. حضرت درباره تکامل و پویایى فرزندش فرمود: "ان ولدى العباس زق العلم زقا". همانا فرزندم عباس در کودکى علم آموخت و به سان نوزاد کبوتر، که از مادرش آب و غذا مى‏ گیرد، از من معارف فرا گرفت. فرزند پاکدل على(ع) در مدت 14 سال که با پدر زیست، همیشه در حرب و محراب و غربت و وطن در کنار او حضور داشت. در ایام دشوار خلافت، لحظه ‏اى از وى جدا نشد و آنگاه که در سال‏37 هجرى قمرى جنگ صفین پیش آمد، با آن که حدود 12 سال داشت، حماسه‏اى جاوید آفرید.

در یکی از روزهای جنگ صفین، حضرت عباس در حالی که نقاب به صورتش زده بود وارد میدان نبرد شده و مبارز می‌طلبد. معاویه، ابوشعتاء را به مبارزه او می‌خواند. ابوشعتاء تکبر کرده و می‌گوید: «اهل شام مرا حریف هزار اسب سوار می‌دانند» (یعنی در شأن من نیست که به مقابله این شخص ناشناخته بروم) ابوشعتاء پسران هفتگانه خود را به سوی آن نوجوان نقابدار گسیل داشت و هر مرتبه او با شجاعت تمام آنها را به خاک و خون کشید. ابوشعتاء که چنین چیزی در باورش نمی‌گنجد خشمگین شده و خود به سوی آن نوجوان حمله می‌برد ولی او نیز کشته می‌شود. سپاه معاویه از وحشت بر خود می‌لرزد و سپاه حق نیز در کمال شگفتی فرو می‌رود تا اینکه علی (ع) نقاب از چهره آن نوجوان برمی‌دارد و او کسی جز قمر بنی‌هاشم نبود.

مقام علمی حضرت عباس(ع)

حضرت عباس (ع) در خانه ای زاده شد که جایگاه دانش و حکمت بود. آن جناب از محضر امیرمومنان(ع) و امام حسن (ع) و امام حسین(ع) کسب فیض کرد و از مقام والای علمی برخوردار شد. حضرت ابوالفضل العباس(ع) از عالمان فقيه فرزندان امامان (ع) مى باشد، چنانکه دانشمندان و محدثان بزرگ در شانش گفته اند: "هو البحر من اى النواحى اتيته" و یا "فلجته المعروف و الجواد ساحله". امام صادق (ع) در شان عموی بزرگوارشان حضرت عباس (ع) فرمود: كان عمنا العباس نافذا البصيره. "عموى ما، عباس بصيرت نافذ (چشم تيز بين و عمق نگر) داشت"

مرحوم علامه محمد باقر بيرجندى نیز مى نويسد: ان العباس من اكابر الفقها و افاضل اهل البيت، بل انه عالم غير متعلم و ليس فى ذلك منافاه لتعلم ابيه اياه. " همانا عباس(ع) از فقهاى بزرگ و از برجستگان خاندان نبوت بود، بلكه او دانشمند درس نخوانده بود و اين مطلب منافاتى با علم آموزى پدرش حضرت على (ع) به او ندارد.

مقام حضرت عباس (ع) نزد ائمه (ع)

اگر بخواهیم مقام و منزلت حضرت عباس(ع) را از دیدگاه امامان معصوم(ع) دریابیم، کافی است به سخنان آن بزرگوار درباره حضرت عباس (ع) توجه کنیم. در شب عاشورا، وقتی دشمن در مقابل کاروان امام حسین (ع) حاضر شد و در راس آنها عمربن سعد شروع به داد و فریاد کرد، امام حسین (ع) به حضرت عباس (ع) فرمود:‌ برادر جان، جانم به فدایت، سوار مرکب شو و نزد این قوم برو و از ایشان سوال کن که به چه منظور آمده اند و چه می خواهند.

در این ماجرا دو نکته مهم وجود دارد یکی آنکه امام به حضرت عباس می فرماید: من فدایت شوم. این عبارت دلالت بر عظمت شخصیت عباس (ع) دارد، زیرا امام معصوم العیاذ بالله سخنی بی مورد و گزاف نمی گوید و نکته دوم آنکه، حضرت به عنوان نماینده خود عباس(ع) را به اردوگاه دشمن می فرستد.

روز عاشورا هنگامی که حضرت عباس(ع) از اسب بر روی زمین افتاد، امام حسین (ع) فرمودند:‌(الان انکسر ظهری و قلت حیاتی) یعنی (اکنون پشتم شکست و چاره ام کم شد). این جمله بیانگر اهمیت حضرت عباس (ع) ونقش او در پشتیبانی از امام حسین (ع) است.

امام زمان (عج)، در قسمتی از زیارتنامه ای که برای شهدای کربلا ایراد کردند، حضرت عباس (ع) را چنین مورد خطاب قرار می دهند: السلام علی ابی الفضل العباس بن امیرالمومنین المواسی اخاه بنفسه، الاخذ لغده من امسه، الفادی له، ‌الوافی الساعی الیه بمائه، المقطوعه یداه لعن الله قاتله یزید بن الرقاد الجهنی و حکیم بن طفیل الطائی. «سلام بر ابوالفضل، عباس بن امیرالمؤمنین، هم درد بزرگ برادر که جانش را فدای او ساخت و از دیروز بهره فردایش را برگزید، آنکه فدایی برادر بود و از او حفاظت کرد و برای رساندن آب به او کوشید و دستانش قطع گشت. خداوند قاتلانش، «یزید بن رقاد» و «حیکم بن طفیل طایی» را لعنت کند."

امام زین العابدین (ع) به عبیدالله بن عباس بن علی بن ابی طالب (ع) نظر افکند و اشکش جاری شد. سپس فرمود:‌هیچ روزی بر رسول خدا (ع) سخت تر از روز جنگ احد نبود، زیرا در آن روز عموی پیامبر، شیر خدا و رسولش حمزه بن عبدالمطلب کشته شد و بعد از آن روز بر پیامبر هیچ روزی سخت از روز جنگ موته نبود،  زیرا در آن روز پسر عموی پیامبر جعفر بن ابی طالب کشته شد سپس امام زین العابدین (ع) فرمود: هیچ روزی همچون روز مصیبت حضرت امام حسین (ع) نیست که 30هزار تن در مقابل امام حسین (ع) ایستادند و می پنداشتند که از امت اسلام هستند و هر یک از آنها می خواستند از طریق ریختن خون امام حسین (ع) به نزد پروردگارشان برود و حسین(ع) ایشان را موعظه می فرمود و کار را تا آنجا کشاندند که آن حضرت را از روی ظلم وجور و دشمنی به شهادت رساندند. آنگاه امام زین العابدین (ع) فرمود:‌ خداوند حضرت عباس (ع) را رحمت کند که به حق ایثار کرد و امتحان شد و جان خود را فدای برادرش کرد تا آنکه دو دستش قطع شد. لذا خداوند عزوجل در عوض،‌ دو بال به او عطا کرد تا همراه ملائکه در بهشت پرواز کند، همان طور که به جعفر بن ابی طالب (ع) هم دو بال عطا فرمود و به تحقیق، حضرت عباس (ع) نزد پروردگار مقام و منزلتی دارد که روز قیامت همه شهدا به آن مقام و منزلت غبطه می خورند.

هالیوود در آغوش عرب‌ها ! +تصاویر

(بسم الله الرحمن الرحیم)
کن شهری ساحلی در کشوری با ادعای فرهنگ‌پروری که هر ساله میزبان به اصطلاح هنرمندانی از سراسر جهان است و چه پر غرور این هنرمندنماها‌ پا بر پهنه‌ی سرخ رنگ جشنواره کن می‌گذارند شاید آنها هم در قهقرای ذهنشان با امیدی سرد این جشنواره را همچون آنان که از دور به نظاره می‌نشینند به واقع دارای ارزش می‌شمارند و نخل طلای تندیسی که تلالؤ رنگ به ظاهر طلایی‌اش چه بسیار چشم‌ها را که به دنبال خود نکشانده‌ است....



اما آیا به واقع کن ارزش این سیل عظیم توجه را دارد؟! آیا طلایی بودن نخل حقیقت دارد و این  زیبایی چشم‌نواز که آن را لایق عنوان زیباترین تندیس جشنواره‌ها کرده واقعی است؟!
کن نیز چون خانه‌ی شکلاتی‌ تنها برای لحظه‌ای دل خوش‌کنک هانسل‌ و گرتل‌هایی است که از دور به آن می‌نگرند و این شهر در پس پرده جشنواره حقیقی سیاه و تلخ را پنهان می‌کند که هنر و جایگاه والای آن که باید باعث کمال بشریت شود را به لجن‌زاری تبدیل می‌کند.
حقیقتی آنقدر سیاه و زشت که حتی منابع خبری غرب و استادان پنهان کاری قادر به لاپوشانی‌ آن نشدند.

چنانچه می‌دانید هالیوودر‌یپورتر هم به طور مفصل به این قضیه اشاره کرده است و حتی آن را معامله‌ی کثیف خوانده.
تبدیل شدن کن به بازاری پررونق برای یکی از کثیف‌ترین تجارت‌های جهانی چیزی نیست که بتوان زیر نقاب چهره‌های پرطرفدار پنهان كرد. چهره‌هايي كه شاید با کنار رفتن نقابشان‌ دیگر نتوان آنها را پرطرفدار خواند.



به اصطلاح هنرمندانی که با تمام ثروتی که از راه هنر به دست آورده‌اند حاضرند باز هم آبروی هنر را به ملک‌عبدالله بفروشند. به نژادی که از دید آنها یکی از نژادهای پست به شمار می‌آید عرب‌ها، همان عرب‌هایی که جهان سومی و تروریست خوانده می‌شدند و حجابشان‌ نشان عقب‌ماندگی دانسته می‌شد اما گویا کاغذ پاره‌های نفتی همین نژاد... به مذاق این نژاد برتر خوش آمده که حاضر شده تن با ارزشش را به آن بفروشد و کن تبدیل شود و ویترینی که با استفاده از لباسهای مارک‌دار و جواهرات برند نشان بتواند عرب‌ها را راضی کند تا سفید‌پوست‌های معروف تنها با شبی ارائه خودشان کرور کرور‌ پول به پایشان ریخته شود اصلا شاید همین قصد اصلی آمدن امثال "برد پیت‌" ، "آجلینا‌ ‌جولی‌" و "شارون استون‌" و ... به جشنواره کن باشد نه نخل طلا!

این جاست‌ که فرانسوی‌ها باید فکری برای آبروی از دست رفته کشور فرهنگ پرورشان‌ بکنند تا شاید بیش از این، اين لکه دامنشان‌ را آلوده نکند و نخل طلا طلایی رنگ باقی بماند نه آنکه‌ به سبز لجنی‌ تغییر رنگ دهد و دیگر کسی سوادی به دست آوردن آن را در سر نپروراند‌.

چگونه و از کجا، انسان بت پرست شد؟

(بسم الله الرحمن الرحیم)
از امام جعفربن محمد علیهما السلام در ذیل « و قالوا لا تَذَرُنّ وَدّاً وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوق وَ نَشراً »(آیه 23 سوره مبارکه نوح: و گفتند زنهار خدايان خود نه وَدّ، نه سُواع، نه یَغوث و نه یعُوق و نَشرا را رها مكنيد و واگذاريد.)

چگونه و از کجا، انسان بت پرست شد؟

 

نقل است که فرمودند: « صلحای قوم  پیوسته خداوند عزّوجلّ را می پرستیدند و نزد مردم معزّز و محبوب بودند تا آن که جملگی فوت شدند، فقدان ایشان بر مردم گران و سخت آمد و آنها را به شیون و افغان آورد، در این وقت ابلیس ملعون فرصت را غنیمت شمرد ونزدشان آمد واظهار داشت: نگران نباشید، در نظر گرفتم سنگهایی را به صورت و مثال ایشان تعبیه نموده تا به آنها نگریسته و انس پیدا کرده و خدا را عبادت نمایید، پس با این حیله بت هایی چند به صورت و مثال آن مردان آماده کرد و در اختیار ایشان نهاد، مردم به آن بت ها نظر کرده و یاد آن مردان صالح را تازه نموده و با نشاط خداوند عزّوجلّ را عبادت می کردند آن زمان گذشت و فصل زمستان و بارندگی فرا رسید مردم بت ها را به داخل خانه ها آوردند و آنجا مستقر کردند، پس از آن پیوسته خداوند عزّوجلّ را پرستش می کردند تا عصرشان منقضی شد و تمامشان از دنیا رفتند، نوبت به اولاد ایشان که رسید گفتند: "پدران ما این بت ها را می پرستیدند لاجرم ایشان نیز به عبادت همان بت ها پرداخته و سفارش می کردند که عبادت این معبودان را وامگذارید و معنای آیه شریفه:« لا تَذَرُنّ وَدّاً وَ لا سُواعاً» همین است.

آیاتی ساختگی برای تحدی و مبارزه با قرآن !

(بسم الله الرحمن الرحیم)
در صدر اسلام و در آغاز رسالت رسول الله صل الله علیه و آله و سلم، پیامبر از همان آغاز همه ی مخالفان را به مبارزه و تحدّی می خواند، که اگر می توانند حتی یک سوره مانند قرآن بیاورید، تا برای همه ادوار تاریخ روشن شود که در میحطی که کانون فصحای عرب بود. از آوردن مانند آن غاجز بودند، عظمت و بزرگی و شکوه قرآن بر همگان آشکار و هویدا گردد.

آیاتی ساختگی برای تحدی و مبارزه با قرآن !

 

از جمله کسانی که در مقام معارضه با قرآن برآمدند مسیلمه ی کذّاب بود، که در زمان پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) در یمامه میان طایفه بنی حنیفه مدعی نبوت گردید، در صورتی که قبلا اسلام آورده بود.


وی برای معارضه با قرآن کلماتی را در کنار هم ردیف می کرد با این گمان که با آیات بی بدیل قرآن معارضه کند. برای نمونه به برخی از آیات ساختگی وی اشاره می کنیم تا به کوچکی دشمنان قرآن، این کتاب الهی بیشتر پی ببریم.


1ـ او می گوید:« اَلفِیل وَ مَا الفیل وَ مَا اَدراکَ مَا الفِیل لَهُ ذَنبٌ وَثِیل و خُرطومٌ طُویل »(فیل چیست؟ آن فیل، و از کجا می داند که فیل چیست، او را دمی تابیده و خرطومی دراز است!)


2ـ در جای دیگر گفته است: « یَا ضَفدَع بِنتَ ضَفدَعَینِ نَقِیَ ما تَنقِین نِصفُکَ فی الماءِ وَ نِصفُکَ فِی الطِّینِ لا الماءِ تَکدِرینَ وَ لا الشّارِبَ تَمنَعِین » ( ای قورباغه، دختر دو قورباغه، صدا کن آن چه صدا می کنی، نصف تو در آب و نصف تو در گل، نه آب را آلوده می کنی و نه آشامنده را منع می نمایی!)

 

تمامی سخنان وی سَبُک و از لحاظ نظم مضطرب و دارای معانی مبتذلی است که نه تنها یارای معارضه با قرآن را ندارد  بلکه به وضوح، کوچکی و حقارت دشمنان اسلام و قرآن را آشکار و شکوه و عظمت و وقار اسلام را در عرصه تاریخ به نمایش می گذارد.

تصویر/برافراشتن پرچم"یا حسین"بر مسجد امام حسن(ع) شهر القصیر

پس از آزادسازی شهر "القصیر" توسط ارتش سوریه، پرچم"یا حسین" در میان فریادهای "لبیک یا حسین و هیهات منا الذلة" بر گلدسته ی مسجد امام حسن (علیه السلام) این شهر برافراشته شد.


درخواست کمک لبنان از ایران در نیمه ی اول خرداد ۱۳۶۱


ورود این نیروها به دمشق با بهت و ناباروی مقامات و مردم سوریه روبه رو شد؛ زیرا آنها فکر می کردند که ایران به علت درگیر بودن در جنگ با عراق قادر به اعزام نیرو نیست و خبر اعزام نیرو برای حمایت از سوریه و لبنان و ایجاد جنگ روانی علیه اسرائیل است.

به گزارش انتخاب به نقل از دفاع پرس، در نیمه ی اول خرداد ۱۳۶۱,تهران میزبان کنفرانس نهضت های آزادی بخش بود.این کنفرانس به مناسبت نیمه ی شعبان و روزمستضعفان و پس از پیروزی های مهم نظامی ایران در جنگ با عراق و آزاد سازی خرمشهر برگزار شده بود.از لبنان نیز نمایندگان نیروهای اسلام گرا و شخصیت های روحانی در این کنفرانس شرکت کرده بودند. در این هنگام تجاوز نظامی اسرائیل به لبنان آغاز شد شرکت کنندگان لبنانی خاستار کمک فوری از ایران به مردم لبنان شدند.

اولین گروه از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی متشکل از تیپ محمد رسول الله(ص) در غروب روز ۲۱ خرداد (۶روز پس از آغاز تجاوز نظامی اسرائیل)وارد دمشق شدند.

ورود این نیروها به دمشق با بهت و ناباروی مقامات و مردم سوریه روبه رو شد, زیرا آنان فکر می کردند که ایران به علت درگیر بودن در جنگ در جنگ با عراق قادر به اعزام نیرو نیست و خبر اعزام نیرو برای حمایت از سوریه و لبنان و ایجاد جنگ روانی علیه اسرائیل است.

سوریه از ابتدا تمایلی نداشت که عملیات ضد اسرائیلی را تنها به ایرانیان یا افرادمورد حمایت ایران واگذار کند. سوریه به این امر اهمیت فراوانی می داد که توازن در چارچوب طایفه شیعیان لبنان بیش از اندازه به زیان جنبش امل تمام نشود. طرح های سوریه در زمینه مبارزه علیه اسرائیل اجازه نمی داد که که ایران پایگاه کاملأ مستقلی در لبنان پیدا کند, زیرا اینامر می توانست پایگاه های نفوذ سوریه را تضعیف کند.

در چنین شرایطی امام خمینی (ره) ده روز پس از اعزام نیرو در یک سخنرانی اعلام کردند که قضیه‌‌‌ی تهاجم اسرائیل به لبنان توطئه‌ای امریکایی برای منحرف کردن اذهان مردم ایران از جنگ با عراق است تا بدین وسیله رژیم عراق از سقوط رهایی یابد.

بدین ترتیب مآموریت نیروهای اعزام سپاه پاسداران تغییر کردو موضوع مشارکت مستقیم سپاه در عملیات نظامی علیه ارتش اسرائیل لغو شد.

اما به علت نیاز شدید شیعیان لبنان به آموزش های نظامی و عقیدتی سپاه مأموریت جدیدی یافت تا به عنوان مستشارات نظامی و مربیان آموزش نظامی و عقیدتی وارد صحنه لبنان شود و مردمانشان را برای دفاع از کشور خود آموزش دهد.در پی این تحول مهم، سوریه اجازه داد که اولین واحد از نیروهای سپاه پاسداران به استعداد۸۰۰نفر مقر خود را در شهرک مرزی(زبدانی)در مرز سوریه با لبنان ترک کردند و در شهر بعلبک لبنان مستقر شوند چندی بعد یک واحد ۷۰۰نفری به این واحد افزوده شد. علاوه بر شهر بعلبک در شهر هرمل و بسیاری از شهرک ها و روستاهای دشت بقع مستقر شدند.

به رغم اینکه بیشتر واحدهای اعزامی ایران را اعضای نظامی سپاه تشکیل می دادند،روحانیون نیز در میان دیده می شدند. روحانیون مذکور به آموزش تعلیم دینی و سیاست به اعضای گروه های اسلامی گرای مستقر در بقاع می پرداختند.

به مناسب سالروز آغاز رهبری حضرت آیت الله خامنه‌ای (مدظله العالی)




به مناسب سالروز آغاز رهبری حضرت آیت الله خامنه‌ای (مدظله العالی)
امروز که فرزندي صالح از مكتب خمینی کبیر (ره) ، دست بر اراده كشور برده است تا شبهای بی خمینی را آفتابی برای تابیدن باشد و در این هنگامه پر ز فتنه وظیفه ما چیست؟ آیا در کنار رهبرمان می ایستیم و یا او را تنها خواهیم گذاشت؟ چراغهای دلمان را اصل ولایت خاموش می کند و اکنون این ماییم و پرچمی که برای سپردن به امام مهدی (عج) یارانی میخواهد...
هبت الله شیری: در عصر غیبت امام زمان(عج)، براي مقدمه چيني و آماده سازي پذيرش حكومت آن حضرت، طراحي نظامي ضروري است كه در مسير ولايت امام عصر(عج) حركت كند. اين امر محقق نمي شود مگر با حاكميت ولايت فقيه، در مقام نائب ولي عصر بر جامعه اسلامي و سراسر جهان. مقام معظم رهبري در اين باره مي فرمايد: "اكنون مدنيت بشري شاهد آن است كه كشوري با نظام ولايت، يعني حاكميت دين و تقوا اداره شود. اين براي بشريت كه انواع نظام هاي بشري را آزموده و در هيچ يك، درمان دردهاي اساسي خود را نيافته، آزمايشي مهم و تعيين كننده است." در دوره ای که برخی از سر بی سوادی و یا کینه توزانه بر اصل ولایت فقیه می تازند و به تعبیر رهبری نیمه سوادانه عنوان می کنند ولایت فقیه ابتکار امام خمینی (ره) است با اندکی مداقه در فقه شیعه روشن خواهد بود که امام تنها این فکر عمیق فقه شیعه را به توجه به مقتضیات جهان امروز مدون نمود تا برای مردمان عصر حاضر نیز قابل درک و فهم باشد.

در میانه فتنه های زمانه حاضر البته امام امت چراغی دیگر در مسیر روشنایی ما قرار دادند و با بیان "خون دلي كه پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است، هرگز از فشارها و سختي هاي ديگران نخورده است" در پیامی به روحانیان سراسر کشور از روحانی نمایان متحجری شکوه می کند که درمسیر انقلاب جاودانه بهمن 57، بیشترین فشار را به ایشان وارد ساختند. امروز نیز ادامه همین قشر ،فشارهایشان را بر رهبری و بر دل و جان جوانان پاک سیرت ایرانی ولایتمدار می افزایند و اجازه نمی دهند تا روح ولایت فقیه با آرامش بر جامعه حاکم شود و همواره سعی می کنند تا با غبارآلود کردن فضای جامعه مانع از شنیده شدن پیام ناب ولایت فقیه شوند تا از این رهگذر به مقاصد دنیوی خود دست یابند.

امروز که فرزندي صالح از مكتب خمینی کبیر (ره) ، دست بر اراده كشور برده است تا شبهای بی خمینی را آفتابی برای تابیدن باشد و در این هنگامه پر ز فتنه وظیفه ما چیست؟ آیا در کنار رهبرمان می ایستیم و یا او را تنها خواهیم گذاشت؟ چراغهای دلمان را اصل ولایت خاموش می کند و اکنون این ماییم و پرچمی که برای سپردن به امام مهدی (عج) یارانی میخواهد...

قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرموده اند: كل یوم عاشورا و كل ارضٍ كربلا... این سخنی است كه پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار می سازد... ای دل! تو چه می كنی؟ می مانی یا می روی؟

الف) تلاش در تبیین اندیشه های رهبری :

برای روشن شدن وظایفمان در این حوزه با مثالی از رهبری موضوع را روشن می کنیم،ایشان در موضوع مُد و مُد گرایی می فرمایند : بنده با مُد خيلي موافقم، جزو آدم هايي هستم كه به مد گرايش دارم، اما مدي كه از داخل جوشيده باشد. چون مد يعني ابتكار و نوآوري، نه چيزي كه از بيرون بيايد. مد آرايش مو و لباس و حرف زدن ما، همه اش دارد از بيرون مي آيد... كه اين درست نيست.

حال در میان جوانان ما چه نگاهی از ایشان در حال گسترش دادن است؟ باید وارد میدان شد و از اندیشه های ایشان دفاع کرد، ٰ در میان نسلهای سوم و چهارم که از سوی دشمنان قسم خورده این انقلاب مورد هجوم رسانه ای هستند باید روشنگری کرد و باید در این عرصه تلاشی جهادی کرد. تولید آثار فرهنگی،هنری و رسانه ای در حوزه اندیشه رهبری و مطالبات ایشان ئ نیز حضور تمام قد در تمامی عرصه های علم،فرهنگ و هنر این مرز و بوم عهدی است که بر آن استوار خواهیم بود.

ب) ترویج سبک زندگی رهبری در جامعه :

در این موضوع هم با دو مثال آغاز می کنیم، ایشان در مورد مطالعه و اهمیت آن می فرماید :"من در دوران جواني زياد مطالعه مي كردم، غير از كتاب هاي درسي خودمان كه مطالعه مي كردم و مي خواندم، هم كتاب تاريخ مي خواندم، هم كتاب ادبيات، هم كتاب شعر، هم كتاب قصه و رمان مي خواندم. به كتاب قصه خيلي علاقه داشتم و خيلي از رمان هاي معروف را در دوره نوجواني خواندم شعر هم مي خواندم. من با بسياري از ديوان هاي شعر در دوره نوجواني و جواني آشنا شدم. به كتاب تاريخ علاقه داشتم و چون درس عربي مي خواندم و با زبان عربي آشنا شده بودم، به حديث هم علاقه داشتم. الان احاديثي يادم است كه آنها را دوره نوجواني خواندم و يادداشت كردم. دفتر كوچكي داشتم كه ياداشت مي كردم..." و یا در موضوع خدمت به پدر و رهاورد آن می توان به گوشه ای از زندگی ایشان اشاره داشت که خودشان می فرمایند: "مرحوم پدرم در سنين پيري به بيماري آب چشم مبتلا شد كه باعث نابينايي چشم انسان مي‌شود، بنده آن وقت در قم بودم. چندين بار از قم به مشهد آمدم تا او را براي معالجه به دكتر ببرم. در نهايت ناچار شدم ايشان را به تهران بياورم؛ چون درمان‌ها در مشهد جواب نمي‌داد. اگر پدر را رها مي‌كردم و به قم مي‌آمدم، ايشان مجبور بود در خانه بنشيند و چون قادر به مطالعه و معاشرت و هيچ كاري نبود مردد بودم كه آيا در كنار پدر بمانم و يا به قم بروم. نزد مرد اهل معنا و آدم بامعرفتي رفتم، به او گفتم: خيلي دلم گرفته است، از طرفي نمي‌توانم پدرم را با اين چشم نابينا تنها بگذارم، از طرفي هم اگر بنا باشد پدرم را همراهي كنم، من دنيا و آخرتم را در قم مي‌بينم. آن مرد يك تأمل مختصري كرد و گفت: بيا يك كاري بكن و براي خدا از قم دست بكش و برو در مشهد بمان. خدا دنيا و آخرت تو را مي‌‌تواند از قم به مشهد منتقل كند. ديدم اين حرف خوبي است، براي خاطر خدا پدر را به مشهد مي‌برم و پهلويش مي‌مانم. به مشهد رفتم و خداي متعال توفيقات زيادي به ما داد. به هر حال به دنبال كار و وظيفه خود رفتم." در این روزها که صحبت از اصلاح سبک زندگی در میان است و نوجوانان و جوانان به دنبال الگوهایی نزدیک برای خود هستند چه مصداقی بهتر از رهبری فرزانه انقلاب می توان به ایشان معرفی کرد، دستگاههای فرهنگی و آموزشی و نیز معلمان و اساتید می توانند در این مسیر نقشی ماندگار و مهم ایفا کنند.

و در این مجال از کلام سید شهیدان اهل قلم خطاب به رهبری عزیزمان می گوییم : . . . ما به جهاد في سبيل الله عشق مي ورزيم و اين امري است فراتر از يك انجام وظيفه خشك و بي روح. اين سخن يك فرد نيست، دست جماعتي عظيم است كه به سوي حضرت شما دراز شده تا عاشقانه بيعت كند. بسيارند كساني كه مي دانند پيروي از شما براي پيروزي حق از همان ارجي در پيشگاه خدا برخوردار است كه شمشير زدن در ركاب حضرت حجت(عج) و نه تنها آماده كه مشتاق بذل جان هستند. سر ما و فرمان شما. كمترين مطيع شما سيد مرتضي آويني و اینک میلوینها آوینی همراه رهبری عزیز هستند و عاشقانه و عاقلانه در مسیر گفتمان انقلاب اسلامی و اصل ولایت فقیه خستگی ناپذیر تلاش می کنند.

ماجرای خوابی که رهبر انقلاب دید

حول و حوش سال 46در روزهایی که اوضاع سیاسی مشهد پر از تنش و خفقان بود، آیت الله خامنه ای برای سومین بار به خاطر فعالیت‌های سیاسی‌شان دستگیر شدند. در همان زمان بود که شبی خواب امام خمینی(ره) را دیدند که پیامی را به ایشان می‌رساند. سال‌ها بعد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی در خاطرات زندان ها و بازداشت های آیت الله خامنه‌ای ماجرای این خواب را منتشر کرد. هدایت الله بهبودی در کتاب «شرح اسم» می‌نویسد:
به گزارش مهر، دوره‌ای وضع سیاسی مشهد سخت و تاب‌فرسا بود و مبارزان در رنج و خفقان بسر می‌بردند. میدان مبارزه جز تعدادی اندک، خالی از افراد بود، و همان یاران کم‌شمار نیز زیر سیطره دستگاه امنیتی گذران می‌کردند.

خواب دید، استاد و مرادش، آیت‌الله خمینی، درگذشته و جنازه‌اش در خانه‌ای نزدیک خانه پدرش، آیت‌الله سید جواد خامنه‌ای، قرار دارد. خود را در میان جمعیت انبوهی دید که برای تشییع آن‌جا گرد آمده بودند. اندوه و غم قلبش را می‌فشرد. 

تابوت را از خانه بیرون آوردند، روی دوش مردم قرار گرفت و جمعیت حرکت کرد. دید که در میان گروهی از علمای تشییع‌کننده، پشت تابوت گام برمی‌دارد؛ گریان و نالان. بلند گریه می‌کرد و از شدت تاثر با دو دست بر پایش می‌کوبید. آنچه بر ناراحتی او می‌افزود، بی‌خیالی برخی از روحانیان بود.

آنان با یکدیگر حرف می‌زدند و می‌خندیدند؛ کاری که در تشییع جنازه زشت است؛ حال چه رسد به تشییع آیت‌الله خمینی. اثری از غم درگذشت رهبر نهضت در چهره‌های آنان نمی‌دید. و او چاره‌ای جز صبر و دردی جانکاه در خود نمی‌دید. به آخر شهر رسیدند. 

بیشتر مشایعان بازگشتند. گروهی اندک اما، همچنان به تشییع جنازه ادامه دادند. خود را در میان آن 30-20نفری دید که همچنان تابوت بر دوش حرکت می‌کردند. به تپه‌ای رسیدند. حال از آن تعداد 5-4 نفر بیشتر باقی نمانده بود. تابوت را بر بلندای تپه‌ای گذاشتند. 

به طرف پایین تابوت رفت. رفت برای خداحافظی، اما صورت امام را در آن سمت دید؛ دید که آرمیده است. ناگاه برخاست و نشست. چشمان امام، زیر پلک‌های بسته به حرکت درآمد و با انگشت سبابه دست راست به بالا اشاره کرد. وحشت کرد؛ زیاد.

آقای خمینی برخاست و نشست. چشمان امام بسته بود. انگشت سبابه‌اش را به پیشانی آقای خامنه‌ای رساند و آن را لمس کرد. با تعجب و حیرت به این صحنه می‌نگریست. امام لب گشود و به فارسی، دوبار به زبان فارسی گفت: تو یوسف می‌شوی... تو یوسف می‌شوی...

بیدار شد. همه جزئیات خواب را مرور کرد. شاید اول بار برای مادرش بازگفت. بانو خدیجه آن را تعبیر کرد و گفت؛ با غصه هم گفت؛ بله، تو یوسف خواهی شد؛ یعنی همواره در زندان خواهی بود.

بررسی روایات پیرامون نابودی بغداد

(بسم الله الرحمن الرحیم)

ملاحم ابن منادی از جرير بن عبدالله بجلى نقل كرده است كه رسول خدا فرمود : «شهرى بين دجله و دجيل و صراة و قطربل شناخته مى شود (يعنى بغداد) كه گنج هاى زمين در آن ديار بوده اما سريع تر از آهن داغى كه در زمين نرم فرو برود ، در زمين فرو مى رود !
تذكره قرطبى 2/681 و 697 ; كشف والبيان 8/302 ; جامع سيوطى 4/772 ; موضوعات ابن جوزى 2/61 .

 بررسی روایات پیرامون نابودی بغداد
با پژوهشى كه در روايات فرو رفتن و نابودى بغداد انجام شده است  ، نظر بيشتر بر اين است كه اين اخبار ، توسط پيروان بنى اميه جعل شده است ، چون خيلى زود بغداد جاى شام ( مركز امويان ) را گرفت (و جايگاه آن را دارا شد كه خوشايند بنى اميه نبود) ، همچنين امير مؤمنان(عليه السلام) از ويرانى شام به دست فرزندش مهدى(عليه السلام) خبر داده است ، از اين رو نمى توان به چنين رواياتى اعتماد كرد ، به ويژه زمانى كه مى گويد نابودى بغداد به دست سفيانى است !

تاريخ بغداد  از ابو الأسود دوئلى آورده است كه على بن ابى ابوطالب فرمود : شنيدم حبيبم محمد(صلى الله عليه وآله) فرمود : « به زودى شهرى براى عموزادگانم در سمت شرق بين دجله و دجيل و قطربل و صراة (= بغداد)خواهد بود كه با آجر و چوب و گچ و طلا ساخته مى شود . شرورترين آفريدگان خدا و ستمگران امتم در آن ساكن مى شوند اما به دست سفيانى نابود مى شود. به خدا ! گويى مى بينم كه بام هايش يكسر فرو ريخته است!»

روايت مى گويد كه بنى اميه برگشته و از بنى عباس انتقام مى گيرند . همين عبارت كافى است كه دلالت كند روايت توسط طرفداران بنى اميه جعل شده است .

وعده صادق

امشب 60 سال از عمرتان جلوتر بیفتید

امام جواد(ع) درباره اهمیت شب عید مبعث فرمود: «همانا در رجب، شبى است که بهتر از آنچه که بر آن آفتاب می‌‌تابد ... و به درستى که براى احیای این شب از سوی شیعه اجر عمل 60 سال حساب می‌شود».

به گزارش انتخاب به نقل از فارس، در حالی به روزهای پایانی ماه رجب نزدیک می‌شویم که عید مبعث در روز بیست و هفتم این ماه اتفاق افتاده است، رویداد خجسته‌ای که جهان را تحت شعاع خود قرار داد و خداوند متعال با مبعوث کردن آخرین فرستاده خود، حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) راه سعادت و کمال بشریت را به آن نشان داد.

در این شب سراسر نور و معرفت اعمال مستحبی ذکر شده است که نشان از جایگاه والای شب بیست و هفتم رجب دارد، به گونه‌ای که شیخ طوسی در کتاب «مصباح» خود از حضرت جوادالائمه(ع) روایت می‌کند که فرمودند: «همانا در رجب شبى است که بهتر است از آنچه که بر آن آفتاب می‌‌تابد و آن شب بیست و هفتم رجب است که در صبح آن پیغمبر خدا(ص) به رسالت مبعوث شد و به درستى که از براى عامل در آن شب از شیعه ما اجر عمل شصت سال است».

*اعمال شب عید مبعث

در ادامه روایت امام محمدتقی(ع) به اعمال مستحبی این شب اشاره می‌کنند و می‌فرمایند: چون نماز عشا را به جا آوردى و به رختخواب رفتى، پس هر ساعتى از شب تا نیمه شب که خواستى، بیدار می‌شوی و 12 رکعت نماز به جا مى‌آورى و در هر رکعتى سوره «حمد» و سوره‌اى از سوره‌هاى کوچک مفصّل (از سوره محمد تا پایان قرآن) را می‌خوانی، پس چون در هر دو رکعتى سلام دادی و از نمازها فارغ شدى، بعد از سلام می‌نشینی و سوره «حمد» را 7 مرتبه و مُعَوَّذَتَیْن(ناس و فلق) را 7 مرتبه و سوره «توحید» و سوره «کافرون» هرکدام را 7 مرتبه و  سوره «قدر» و «آیة‌الکرسى» را هر کدام 7 مرتبه می‌خوانی و در عقب همه این دعا را بخوان:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فى الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ وَکَبِّرْهُ تَکْبیراً اَللّهُمَّ اِنّى اَسئَلُکَ بِمَعاقِدِ عِزِّکَ عَلَى اَرْکانِ عَرْشِکَ وَمُنْتَهَى الرَّحْمَةِ مِنْ کِتابِکَ وَبِاسْمِکَ الاْعْظَمِ الاْعْظَمِ الاْعْظَمِ وَذِکْرِکَ الاْعْلىَ الاْعْلىَ الاْعْلى وَبِکَلِماتِکَ التّامّاتِ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاَنْ تَفْعَلَ بى ما اَنْتَ اَهْلُهُ»، سپس هر دعایی را که خواستی بخوان، همچنین غسل در این شب مستحب است.

-زیارت امیرالمؤمنین(ع) در شب بیست و هفتم رجب در نجف اشرف زیاد توصیه شده است، به گونه‌ای که افضل اعمال این شب دانسته شده است.

- شیخ کفعمى در بلدالامین بیان کرده است که در شب مبعث این دعا را بخوانند: «اَللّهُمَّ اِنّى اَسئَلُکَ بِالتَّجَلِىِ الاْعْظَمِ فى هذِهِ اللَّیْلَةِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظَّمِ وَالْمُرْسَلِ الْمُکَرَّمِ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاَنْ تَغْفِرَ لَنا ما اَنْتَ بِهِ مِنّا اَعْلَمُ یا مَنْ یَعْلَمُ وَلا نَعْلَمُ اَللّهُمَّ بارِکْ لَنا فى لَیْلَتِنا هذِهِ الَّتى بِشَرَفِ الرِّسالَةِ فَضَّلْتَها وَبِکَرامَتِکَ اَجْلَلْتَها وَبِالْمَحَلِّ الشَّریفِ اَحْلَلْتَها.... اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاجْعَلِ الْیَقینَ فى قَلْبى وَالنُّورَ فى بَصَرى وَالنَّصیحَةَ فى صَدْرى وَذِکْرَکَ بِاللَّیْلِ وَالنَّهارِ عَلى لِسانى وَرِزْقاً واسِعاً غَیْرَ مَمْنُونٍ وَلا مَحْظُورٍ فَارْزُقْنى وَبارِکْ لى فیما رَزَقْتَنى وَاجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى وَرَغْبَتى فیما عِنْدَکَ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ»

پس به سجده برو و 100 مرتبه بگو: «اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى هَدانا لِمَعْرِفَتِهِ وَخَصَّنا بِوِلایَتِهِ وَوَفَّقَنا لِطاعَتِهِ شُکْراً شُکْراً»

پس سر از سجود بردار و بگو:«اَللّهُمَّ اِنّى قَصَدْتُکَ بِحاجَتى وَاعْتَمَدْتُ عَلَیْکَ بِمَسْئَلَتى وَتَوَجَّهْتُ اِلَیْکَ بِاَئِمَّتى وَسادَتى اَللّهُمَّ انْفَعْنا بِحُبِّهِمْ وَاَوْرِدْنا مَوْرِدَهُمْ وَارْزُقْنا مُرافَقَتَهُمْ وَاَدْخِلْنَا الْجَنَّةَ فى زُمْرَتِهِمْ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ».

*اعمال روز عید مبعث

برای روز بیست و هفتم رجب که روز مبعث است، در روایتى از امام صادق(ع) به عنوان شریف‌ترین اعیاد یاد شده است، با این وجود براى این روز، اعمالى ذکر شده است:

- غسل کردن در این روز مستحب است.

- روزه، این روز در میان روزهاى سال یکى از چهار روزى است که روزه گرفتن آن فضیلت بسیار دارد و پاداش فراوانى براى آن نقل شده است، در روایتى از امام صادق(ع) آمده است: هر کس در روز بیست و هفتم رجب روزه بگیرد، خداوند براى او پاداش روزه هفتاد سال را مى‌نویسد.

-زیاد صلوات فرستادن، همچنین در روایتى از امام صادق(ع) نقل شده است که: در این روز روزه مى‌گیرى و بر محمد و آلش زیاد صلوات مى‌فرستى.

- زیارت رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان(ع) است.

-12 رکعت نماز است، از «ریّان بن صلت» نقل شده است که هنگامى که امام محمّد تقى(ع) در بغداد بود، روز نیمه رجب و روز بیست و هفتم رجب را روزه مى‌گرفت و همه ملازمان و یاران آن حضرت نیز روزه گرفتند. آنگاه به ما فرمودند: 12 رکعت نماز به جا آوریم،(هر دو رکعت به یک سلام) که در هر رکعت، «حمد» و «سوره» بخوانیم و هنگامى که نمازها به پایان رسید، هر یک از سوره‌هاى «حمد»، «توحید» و «معوّذتین» (فلق و ناس) را 4 مرتبه بخوانیم، آن گاه 4 مرتبه گفته شود: «لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ واللهُ اَکْبَرُ، وَسُبْحانَ اللهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ، وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللهِ الْعَلِىِّ الْعَظِیمِ»؛ و چهار مرتبه: «اَللهُ اَللهُ رَبِّى لا اُشْرِکُ بِهِ شَیْئاً» و 4 مرتبـه: «لا اُشْرِکُ بِرَبّى اَحَـداً».

- 12 رکعت نماز دیگر، شیخ طوسى از «حسین بن روح» روایت کرده است که در این روز 12 رکعت نماز به جا مى‌آورى و در هر رکعت «حمد» و هر سوره‌اى که خواستى مى‌خوانى و پس از هر دو رکعت و سلام نماز، مى‌خوانى: «اَلْحَمْدُ للهِ الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً، وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فى الْمُلْکِ، وَلَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِىٌّ مِنَ الذُّلِّ، وَکَبِّرْهُ تَکْبیراً، یا عُدَّتى فى مُدَّتى یا وَلیّى فى نِعْمَتى، یا غِیاثى فى رَغْبَتى،یا نَجاحى فى حاجَتى یاحافِظى فى غَیْبَتى، یا کافِىَّ (کافِىَ) فى وَحْدَتى، یا اُنْسى فى وَحْشَتى اَنْتَ السّاتِرُ عَوْرَتى فَلَکَ الْحَمْدُ، وَاَنْتَ الْمُقیلُ عَثْرَتى فَلَکَ الْحَمْدُ وَاَنْتَ الْمُنْعِشُ صَرْعَتى فَلَکَ الْحَمْدُ،صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاسْتُرْ عَوْرَتى، وَآمِنْ رَوْعَتى، وَاَقِلْنى عَثْرَتى، وَاصْفَحْ عَنْ جُرْمى، وَتَجاوَزْ عَنْ سَیِّئاتى فى اَصْحابِ الْجَنَّةِ، وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذى کانُوا یُوعَدُونَ».

وقتى که نماز و دعا پایان یافت، هر یک از سوره‌هاى «حمد»، «اخلاص»، «معوّذتین»، «کافرون»، «قدر» و «آیة الکرسى» را 7 مرتبه مى‌خوانى، سپس 7 بار مى‌گویى: «لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ واللهُ اَکْبَرُ، وَسُبْحانَ اللهِ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللهِ» و آنگاه 7 مرتبه مى‌گویى: «اَللهُ اَللهُ رَبِّى لا اُشْرِکُ بِهِ شَیْئاً»، پس از آن، هرچه از خدا مى‌خواهى طلب کن.

- دعایى است که وقتى امام موسى بن جعفر(ع) را در روز 27 رجب سال 179 هجرى از مدینه به سوى بغداد حرکت دادند، آن را خواند: «یا مَنْ اَمَرَ بِالْعَفْوِ وَالتَّجاوُزِ، وَ ضَمَّنَ نَفْسَهُ الْعَفْوَ وَالتَّجاوُزَ، یا مَنْ عَفى وَتَجاوَزَ، اُعْفُ عَنّى وَتَجاوَزْ یا کَریمُ، اَللّـهُمَّ وَقَدْ اَکْدَى الطَّلَبُ، وَاَعْیَتِ الْحیلَةُ وَالْمَذْهَبُ، وَدَرَسَتِ الاْمالُ، وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ اِلاَّ مِنْکَ، وَحْدَکَ لا شَریکَ لَکَ ...».

رهنمود های تربیتی امام کاظم (ع)

آنچه در امر تربیت مهم و اساسی است ارائه شیوه های اطمینان بخش تربیتی است که ضمن در برداشتن همه ابعاد زندگی انسان او را به سعادت حقیقی که همان مقام قرب الهی است نائل گرداند و بی شک چنین شیوه های تربیتی جز از سیره قولی و عملی اسوه های راستین دین یعنی معصومین(علیهم السلام) میسر نیست.

بدین جهت ضروری می نماید که زندگانی معصومین(علیهم السلام) را بطور کامل و دقیق از منظرتربیت نگریست و از خلال سیره رفتاری و گفتاری آنها تربیت صحیح را عرضه نمود.

دراین مقاله تلاش بر آن است که گوشه هایی از سیره امام کاظم(ع) در تربیت فرزندان را هر چند ناقص به تصویر بکشانیم.

گام نخست در تربیت

از ویژگیهای انحصاری اسلام نگاه عمیق و ریشه ای به امر تربیت است، از دیدگاه اسلام زمینه های تربیت را نه از لحظه تولد که از مدتها قبل بایدفراهم نمود، از بزرگترین اهداف ازدواج تربیت فرزندان صالح و شایسته است،ازدواج تنها یافتن شریک در زندگی مشترک و پیوند ساده میان زن و مرد نیست بلکه مرد باید مادری شایسته و زن پدری لایق برای فرزندان آینده خود برگزیند امام کاظم(ع) فرموده است: ... واختاروا لنطفکم ... برای نطفه های خود انتخاب کنید[مادران شایسته ای برای فرزندان آینده تان برگزینید] و نیز آن حضرت ویژگیهایی را برای انتخاب همسر فرمود که رعایت آنها شرط موفقیت در زندگی آینده است، برخی از این معیارها عبارتند از:

صالح بودن

آن حضرت از پیامبر اکرم(ص) نقل می کند که رسول خدا(ص) فرمود: خداوندفایده ای بهتر از همسر صالحه به انسان نداده تا وقتی او را می بیند خوشحال گرددو هر گاه شوهر خارج از منزل است خود و مال شوهر را حفظ نماید.

همچنین آن حضرت دعایی را به اصحاب تعلیم دادند که از خداوند طلب همسر صالح و مهربان کنند«اللهم ارزقنی زوجه صالحه ودودا ...» و سفارش کردند که این دعا را بعد ازنماز و قرائت سوره فاتحه و یس بخوانند.

کفو بودن

همشان بودن والدین، در تربیت اولاد نقش بسزایی دارد، چنانچه والدین از نظر سطح سواد و فرهنگ و مسائل اخلاقی و اعتقادی به هم نزدیک نباشند دچار تضاد و ناهماهنگی در تربیت خواهند شدو تربیت مطلوب حاصل نخواهد گشت.

امام کاظم(ع) در حدیثی می فرماید: وانکحواالاکفاء ... با همسرانی که همسطح و کفو شما باشند ازدواج کنید ...

عاطفه همسر

فرزند بیش از هر چیز بویژه در دوران کودکی نیاز به محبت دارد، با محبت بودن همسر از دو جهت اهمیت دارد از طرفی کانون خانواده را صفای بیشتر می بخشد و باعث نیرو و توان بیشتر مدیر خانواده یعنی شوهر می گردد و از طرف دیگر فرزندان تشنه محبت، خود را از چشمه زلال محبت سیراب و روان آنها را طراوت می بخشد.

امام کاظم(ع) در دعایی که به اصحاب تعلیم دادند طلب همسر ودود و باعاطفه زیاد را ازخداوند، سفارش نمودند.

عفاف و پاکدامنی همسر

عفاف و پاکدامنی از معیارهای ضروری انتخاب همسر است; زیرا فرزندان طیب و پاکیزه از دامان مادران پاکدامن وبا عفت پرورش خواهند یافت.

امام کاظم(ع) از رسول خدا(ص) نقل می کند که فرمود: با زنان فلان طایفه ازدواج کنید زیرا آنها با عفت هستند و زنان آنان نیز با عفتند و با زنان فلان طایفه ازدواج نکنید زیرا آنان با عفت نیستند و زنانشان نیز با عفت نخواهند بود ونیز علی بن جعفر می گوید از برادرم سؤال کردم آیا استفاده از شیر زنی که از راه زنا بچه زاییده صلاح هست؟

فرمود: استفاده از شیر او و شیر دختر او که از زنا متولد شده صلاح نیست.

اولین نیکی به فرزند

موسی بن بکر از امام کاظم(ع) نقل می کند که فرمود: اولین کارنیک پدر برای فرزند این است که نام نیکو برایش انتخاب نماید. در حدیث دیگری آن حضرت برخی از اسامی نیکو را ذکر می نماید.

سلیمان جعفری می گوید از حضرت کاظم(ع) شنیدم که فرمود: خانه ای که یکی از اسمهای محمد، احمد، علی، حسن، حسین،جعفر، طالب و فاطمه در آن باشد فقر در آن داخل نمی شود.

اهمیت نام نیکو بدان حد است که گاهی حضرت از نامهای ناپسند نهی می فرمود و حتی در کودکی نسبت به آن حساس بود: یعقوب سراج نقل می کند که بر حضرت ابی عبدالله (امام صادق) (ع) واردشدم در حالیکه بر بالین فرزندش (امام کاظم(ع » ایستاده بود و موسی(ع) درگاهواره جای داشت و حضرت با او نجوی می کرد و آهسته سخنانی می گفت آنقدر تامل کردم تا سخنانش با فرزند تمام شد،

آنگاه فرمود: نزدیک بیا و سلام کن، رفتم وسلام کردم، آن طفل با بیانی فصیح و روشن جواب سلام مرا داده و فرمود: برو و نام دخترت را که دیروز [حمیراء] نام نهاده ای تغییر بده، به درستی این نامی است که خداوند را به غضب می آورد،

آنگاه حضرت صادق(ع) به من فرمود: زود برو و آنچه موسی(ع) گفت عمل کن تا کامیاب شوی، سپس من نام دخترم را ازحمیراء تغییر دادم.

سیره عملی امام کاظم(ع) گواه صادقی بر اهمیت نام نیکوبرای فرزندان است، آن حضرت با کثرت فرزندان برای آنها نام نیکو برگزید و حتی در مواردی اسامی مشترک انتخاب نموده و با پسوند اکبر، کبری، وسطی و صغری آنهارا از هم جدا می کرد.

کودک و وابستگی به والدین

پیوند عاطفی والدین و فرزندان از نشانه های خداوند است; پیوند ناگسستنی وبی شائبه ای که بر اساس محبت است نه نیاز و منفعت. توجه به وابستگی کودک چنان مهم است که حتی در محافل نباید میان پدر و فرزند که کنار هم نشسته اند، فاصله انداخت.

امام کاظم(ع) می فرماید:

رسول خدا(ص) از فاصله انداختن بین پدر و فرزند نهی فرمود. (1)

وفا به وعده

وفای به وعده، حتی در برابر کفار، از صفات پسندیده و مورد توجه پیشوایان دین است.  امام کاظم(ع) فرمود: اذا وعدتم الصبیان وفوا لهم ...; هنگامی که به فرزندانتان وعده دادید، وفا کنید; همانا کودکان چنان می پندارند که شما به آنها روزی می دهید. خداوند متعال به خاطر هیچ چیزی به اندازه زنان و کودکان خشمگین نمی شود. (2)

کودکان و نماز

نماز ستون دین و سرچشمه همه نیکی هاست.

هرچند این امر مهم همزمان با سن تکلیف بر انسان واجب می شود; اما هر چه زودترفرزندان با آن آشنا گردند، سریعتر تحت الطاف الهی قرار می گیرند و شتابانتردر راه کسب فضایل اخلاقی گام خواهند گذاشت.

انسانی که از کودکی با نماز آشنا و مانوس شود، زودتر شیرینی عبادت و ارتباطبا پروردگار را می چشد و دیگر هرگز ذائقه دلش طعم تلخ گناه را نمی پسندد. ازبعد اجتماعی نیز نماز، نوجوان را به جماعت نیک رفتاران و پسندیدگان پیوندمی دهد و از فرو رفتن در گرداب آشنایی با آلودگان و تبهکاران بازمی دارد. نمازدر نوجوانی و قبل از تکلیف، تجربه ای شیرین و جذاب است، هنگام تکلیف، احساس سختی فرایض را از انسان دور می سازد. بدین جهت ائمه علیهم السلام فرزندان خود را، قبل از سن تکلیف، با نماز آشنا می ساختند. امام کاظم(ع) فرمود: مرواصبیانکم بالصلاه اذا کانوا سبع سنین ...; هنگامی که فرزندانتان به سن هفت سالگی رسیدند، آنها را به نماز فرمان دهید. (3)

فرزندان و بستر استراحت

اسلام به پیشگیری از گناه اهمیت بسیار می دهدو برای از بین بردن زمینه های گناه تاکید می کند. رعایت حجاب، پرهیزاز اختلاط زنان و مردان، کراهت سخن گفتن بسیار با نامحرمان و ... از همین باب است. جدا کردن بستر فرزندان در آستانه سن تمیز نیز بخشی از برنامه پیشگیری از گناهان است. امام کاظم(ع) فرمود: ... هنگامی که فرزندانتان به ده سالگی رسیدند، بسترشان را از هم جدا کنید. (4)

فرزندان و مسوولیت

مسوولیت دادن به فرزندان از روشهای مؤثر تربیتی است. مسوولیت، اگر متناسب با توان کودکان باشد و در انجام دادن آن یاری شوند، اعتماد به نفسشان را تقویت می کند و آنان را برای پذیرش و به انجام رساندن مسوولیتهای بزرگتر آماده می سازد علاوه براین، کودکان احساس می کنند که والدین برای آنها احترام قایلند و آنها راناتوان نمی انگارند.

سلیمان جعفری می گوید: هنگامی که یکی از فرزندان امام کاظم(ع)در بستر مرگ بود، حضرت به فرزندش قاسم فرمود: بر بالین برادرت سوره صافات بخوان. قاسم قرائت سوره صافات را شروع کرد و چون به آیه «اهم اشد خلقا ام من خلقناه ...; رسید، برادرش وفات یافت ...» (5)

آن حضرت همچنین، همزمان باوصی اصلی قرار دادن حضرت رضا(ع) سه تن از فرزندانش (عباس، اسماعیل و احمد)را در مسوولیت وصایت با امام هشتم(ع) همراه ساخت.

ناآرامی کودکان

امام کاظم فرمود: تستحب عرامه (6) الصبی فی صغره لیکون حلیما فی کبره; ... ما ینبعی ان یکون الا هکذا; سزاوار است فرزند در کودکی شلوغ و پرتحرک باشد تا در بزرگی صبور و بردبار شود; ... و جز این روانیست. (7)

تفاوت آری، تبعیض هرگز

تبعیض و تفاوت دو واژه نزدیک، ولی متفاوت است. تبعیض بدین معناست که در میان افراد همپایه و همسان بی دلیل فرد یاافرادی را برتر به شمار آوریم; ولی تفاوت عبارت است از برتری شایستگان. درسیره تربیتی امام کاظم(ع) تبعیض ممنوع و تفاوت مجاز شمرده شده است. تبعیض میان فرزندان بذر کینه و اختلاف و بدبینی به والدین را در دل کودکان می پراکند. امام کاظم(ع) از پدرانش چنین نقل می کند: مردی یکی از دو فرزندش بوسید و دیگری را رها کرد. رسول خدا(ص) [با ناراحتی] فرمود: چرا بین آن ها به مساوات رفتار نمی کنی؟ (8)

تفاوت اگر بجا و منطقی باشد، موجب پیشرفت فرزندان می شود; زیرا حس رقابت سالم را در آنها تقویت می کند. امام کاظم(ع) در مواردی میان فرزندانش تفاوت قایل می شد. رفاعه از حضرت موسی بن جعفر(ع) پرسید: ای فرزند رسول الله، مردی چند پسر دارد; آیا برتر شمردن یکی بر دیگران، درست است؟

امام(ع) پاسخ داد: نعم، لا باءس; قد کان ابی(ع) یفضلنی علی عبدالله;بلی، مانعی ندارد; زیرا پدرم [حضرت صادق(ع)] مرا بر عبدالله، برادر بزرگترم ترجیح می داد. (9)

حضرت رضا(ع) نیز فرمود: پدر بزرگوارم اسماعیل را، با آنکه از عباس کوچکتر بود، در تولیت صدقه اموال بر عباس مقدم داشت. (10)

شیخ مفیدمی نویسد: «احمد بن موسی شخصی بخشنده، بزرگوار و با ورع بود، امام کاظم(ع) اورا دوست می داشت، بر دیگران مقدم می شمرد و مزرعه خود را به او بخشید.» (11)

تفاوت نهادن میان فرزندان امری بسیار ظریف و حساس است و نیاز به کمال دقت وظرافت دارد; زیرا ممکن است فرزندان آن را تبعیض پندارند. پس والدین باید:

1 هنگام تفاوت نهادن میان فرزندان، به گونه ای رفتار کنند که کسی آن راتبعیض به شمار نیاورد;

2 دقت کنند که سبب برتری فرزندی که برتر می شمارند،کاملا آشکار باشد;

3 در صورت امکان، امتیاز فرزند برتر را، با عباراتی سازنده، بیان کنند.

امام هفتم(ع) در مواردی حضرت رضا(ع) را بر دیگران ترجیح می داد، او را الگوی دیگر فرزندان معرفی می کرد و وجه برتری اش را آشکارمی ساخت.

اسحاق بن موسی(ع) می گوید: امام کاظم(ع) به فرزندانش می فرمود:

برادرتان علی(ع) دانشمند آل محمد(ص) است، در باره دینتان از او بپرسید وآنچه بیان می کند، به خاطر بسپارید.

همانا ابوجعفر(ع) به من فرمود: دانشمند آل محمد در شمار فرزندان تو خواهد بود. کاش وی را درک می کردم. بی تردید او همنام امیرمومنان [علی] است. (12)

موقعیت اجتماعی فرزندان

امام کاظم(ع) فرمود:

شخصی [با فرزندش] خدمت رسول خدا(ص) آمد و گفت: ای رسول خدا، حق این فرزند برمن کدام است؟

حضرت فرمود: نام نیکو برایش انتخاب کن، او را ادب بیاموز و در موقعیتی نیک قرار ده.[جایگاه اجتماعی مناسب برایش فراهم ساز] (13)

در حدیث دیگری می فرماید: شخصی همراه فرزندش خدمت پیامبر(ص) رسید و گفت: یا رسول الله، من به فرزندم نوشتن آموختم، او را به چه کاری گمارم؟

حضرت فرمود: او را به کاری که خشنودی خداوند در آن است بگمار و از پنج شغل بازدار: سیائی، صائغی، قصابی، حناطی و نحاسی.

مرد پرسید: سیاء کیست؟

فرمود: کسی که کفن می فروشد و برای امتم آرزوی مرگ می کند. همانا نوزاد امت من، نزد من از آنچه خورشید بر آن می تابد، محبوب تر است. صائغ کسی است که درپی زیان (14) امت من است; قصاب ذبح می کند تا آنکه رحمت از قلبش می رود; حناط کسی است که غذا را  احتکار می کند، همانا اگر خداوند محتکر را در حال دزدی مشاهده کند، بهتر است از اینکه او را چهل روز در حال احتکار ببیند; اما نحاس[برده فروش] جبرئیل نزدم آمد و فرمود:

ای محمد، بدترین امت کسانی اند که مردم را می فروشند.

والدین و موعظه فرزندان

هرچند روش غیر مستقیم و زبان عمل از زبان گفتارنافذتر است و معصومان(علیهم السلام) بیش از آنچه می گفتند با کردار خود، مردم را ارشاد می کردند; ولی پند مستقیم نیز در سیره آنها بسیار مشاهده می شود.

امام کاظم(ع) بعضی از فرزندانش را چنین اندرز می دهد: فرزندم! بپرهیز ازاینکه خداوند تو را در گناهی که از آن نهی ات کرده، ببیند; بپرهیز از اینکه پروردگار تو را از اطاعتی که بدان فرمانت داده، دور مشاهده کند. بر تو باد به تلاش و کوشش. هرگز خود را از کوتاهی در عبادت خداوند تهی مشمار; زیراخداوند چنان که شایسته است عبادت نمی شود; و از مزاح بپرهیز که نور ایمانت رامی برد و تو را سبک می سازد; و از اندوه و کسالت دور باش، که از بهره دنیا وآخرتت جلوگیری می کنند.» (15)

مسافرت خانوادگی

مسافرتهای خانوادگی می توانداثر تربیتی داشته باشد; زیرا:

1. باعث نشاط و شادابی اعضای خانواده می شود;

2. سبب استمرار نظارت پدر، که در حیات تربیتی فرزندان ضروری است، می گردد;این امر، بویژه امروزه که پدران به سبب مشاغل زیاد در خانه کمتر حضور دارند.بسیار مهم است.

3. زمینه بروز استعدادها و شناخت نقاط ضعف و قوت کودکان را فراهم می آورد;

4.میدان مناسبی برای تجلی اخلاق اجتماعی و تمرین صفات پسندیده ای چون همکاری،تعاون، نوعدوستی، ایثار و گذشت به شمار می آید;

5. چنانچه سفر، زیارتی باشدسبب تحکیم اعتقادات و توجه به معنویات می شود.

علی بن جعفر، برادر امام کاظم(ع) می گوید: چهار مرتبه در رکاب حضرت کاظم(ع)بودم و حضرت همراه خانواده اش سمت حج راه می سپرد. این سفرها گاه 26 روز،زمانی 24 روز و گاه 21 روز به درازا می کشید. (16)

تربیت از تولد تا مرگ

امام(ع) هنگام تولد فرزندش رضا(ع) کلمات زیبای اذان و اقامه را در گوشش زمزمه فرمود و روان نورسیده خود را با آوای توحید صفا بخشید. نجمه مادر حضرت رضا(ع) می گوید: هنگامی که وضع حمل کردم پسرم [علی بن موسی] دستهایش را برزمین قرار داده، سر را سمت آسمان بلند کرد و لبهایش را حرکت داد، گویا سخن می گفت. پدرش موسی بن جعفر(ع) بر من وارد شد و فرمود: ای نجمه، کرامت پروردگارت گوارایت باد. آنگاه نوزاد را، که در لباس سفید پیچیده بودم، به حضرت دادم.

امام(ع) در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت; آب فرات خواست، کامش رابا آب فرات آشنا ساخت; سپس او را به من داد و فرمود: بگیرش که بقیه الله درروی زمین است. (17) حضرت حتی در لحظات پایانی عمرش نیز به تربیت فرزندانش می اندیشید. آن بزرگوار در وصیت نامه اش نکات تربیتی مهمی به یادگار نهاده،می فرماید: ... در باره صدقات و اموال و فرزندان وصیت می کنم ابراهیم و عباس واسماعیل و ام احمد و علی را، بویژه در امر زنان; و پسرم علی(ع) در امر آنهامختار است نه پسران دیگرم.

همچنین در صدقه و ثلث پدرم و درباره اهل بیتم اواختیار دارد ... من دارای اموالی هستم که صدقه قرار داده ام; فرزندم علی بدان آگاه و راست گفتار است و باید بدین وصیت عمل کند. و اگر از برخی از فرزندانم به عنوان وصی نام بردم، برای احترامشان بوده تا در اجرای وصیت شرکت کنند.

فرزندان و همسرانم هر یک در همان خانه ای که هستند، اقامت و با مقداری ثابت از صدقات معین زندگی کنند ...

هیچ یک از فرزندانم حق شوهردادن دخترانم را ندارند، مگر به فرمان رضا(ع).

اگر رضا ناخشنود بود و کسی بدین کار اقدام کرد، با خداوند و رسول و ولی اش مخالفت کرده، در مقام جنگ با حق برآمده است. اگر فرزندم رضا صلاح دانست، آنهارا شوهر می دهد و اگر نخواست نگه می دارد. (18)

 

منبع: حوزه

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

www.MASAFPORTAL.com

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

جهت سلامتی و تعجیل در فرج امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صلواتی هدیه نمایید...

"اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم"

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

 

پی نوشت ها:

1 الکافی، ج 6، ص 50.

2 مستدرک الوسائل، ج 3، ص 558.

3 همان.

4 حیاه الامام موسی بن جعفر(ع)، ج 2، ص 430.

5 صبی عارم: بین العرام بالضم ای شرس (مجمع البحرین، ج 6، ص 113) و الشرس هو السیی ء الخلق، بین الشرس (همان، ج 4، ص 78); عرم عرامه: اشتد و خرج عن الحد (المنجد) در برخی کتب عرامه را تحمل سختی و مشقت کودک معنا کرده اند که به نظر می رسد صحیح نباشد.

6 الکافی، ج 6، ص 51.

7 مسند امام کاظم(ع)، ج 1، ص 481.

8 همان، ج 3، ص 7.

9 عیون اخبار الرضا(ع)، ص 27.

10 الارشاد، ج 2، ص 244.

11 کشف الغمه، ج 3، ص 107.

12 الکافی، ج 6، ص 48.

13 در نسخه تهذیب و استبصار «دین » امتی ذکر شده. (تهذیب، ج 6، ص 362 واستبصار، ج 3،ص 96)

14 مسند امام کاظم(ع)، ج 2، ص 391.

15 تحف العقول، ص 306.

16 بحار، ج 48، ص 100.

17 عیون اخبار الرضا، ص 1716.

18 بحار، ج 48، ص 276 280.

امام موسی کاظم(ع)، مردی زاهد که به فرو خوردن خشم مشهور بود

حضرت امام موسى کاظم(ع) عابدترین و زاهدترین، فقیه ترین، سخى ترین و کریمترین مردم زمان خود بود، هر گاه دو سوم از شب مى گذشت نمازهاى نافله را به جا مى‌آورد و تا سپیده صبح به نماز خواندن ادامه مى‌داد و هنگامى که وقت نماز صبح فرا مى‌رسید، بعد از نماز شروع به دعا مى‌کرد و از ترس خدا آن چنان گریه مى‌کرد که تمام محاسن شریفش به اشک آمیخته مى‌شد.

 امام هفتم شیعیان بیش از هر چیز معروف به جهت کثرت زهد و عبادتش معروف به العبد الصالح و به جهت حلم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به الکاظم شد.

قد متوسط و رنگ سبزه سیر و محاسن انبوه داشت. نقش نگینش «حسبی اللّه» و به روایتى «الملک للّه وحده» بود. دانش آن امام تا اندازه‌ای بود که هنوز کودکی بیش نبود که فقهاى مشهور مثل ابو حنیفه از او مسئله مى‏پرسیدند و کسب علم مى‏کردند و در نهایت بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق(ع) در بیست سالگى به امامت رسید و 35 سال رهبرى و ولایت شیعیان را بر عهده داشت.


ولایت امام کاظم(ع)

ولایت امام موسی کاظم(ع) پس از ادعاهای برادرانشان صورت گرفت. از آن جمله می‌توان گفت در زمان حیات امام صادق(ع) کسانى از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ایشان اسماعیل امام خواهد شد. اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت ولى کسانى مرگ او را باور نکردند و او را همچنان امام دانستند. پس از وفات حضرت صادق(ع)عده‏اى از اینان چون از حیات اسماعیل مأیوس شدند، پسر او محمد بن اسماعیل را امام دانستند و اسماعیلیه امروز بر این عقیده هستند و پس از او پسر او را امام مى‏دانند و سپس پسرش را.

پس از وفات حضرت صادق(ع) بزرگترین فرزند ایشان عبداللّه نام داشت که بعضى او را عبداللّه افطح مى‏دانند. این عبداللّه مقام و منزلت پسران دیگر حضرت صادق(ع)را نداشت و به قول شیخ مفید در ارشاد متهم بود که در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگ‌ترین برادرانش از جهت سن و سال بود ادعاى امامت کرد و برخى نیز از او پیروى کردند. اما چون ضعف دعوى و دانش او را دیدند روى از او برتافتند و فقط عده قلیلى از او پیروى کردند که به فطحیه موسوم هستند.

اسحاق برادر دیگر امام موسى الکاظم(ع) به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود و امامت برادرش موسى کاظم(ع)را قبول داشت و از پدرش روایت مى‏کرد که او تصریح بر امامت آن حضرت کرده است. برادر دیگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردى سخى و شجاع و از زیدیه جارودیه بود و در زمان مأمون در خراسان وفات یافت.

اما جلالت قدر و علو شأن و مکارم اخلاق و دانش وسیع حضرت امام موسى کاظم(ع) به قدرى بارز و روشن بود که اکثریت شیعه پس از وفات امام صادق(ع) به امامت او گرویدند و علاوه بر این بسیارى از شیوخ و خواص اصحاب حضرت صادق(ع)مانند مفضل بن عمر جعفى و معاذ بن کثیر و صفوان جمال و یعقوب سراج نص صریح امامت حضرت موسى الکاظم(ع)را از امام صادق(ع)روایت کرده‏اند و بدین ترتیب امامت ایشان در نظر اکثریت شیعه مسجل گردید.


ارتباط میان امام و هارون الرشید

امام موسی کاظم(ع) در علم و حلم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگى ضرب المثل بود. بدان و بداندیشان را با عفو و احسان بى‏کران خویش تربیت مى‏فرمود. شب ها به طور ناشناس در کوچه‏هاى مدینه مى‏گشت و به مستمندان کمک مى‏کرد. مبلغ دویست، سیصد و چهارصد دینار در کیسه‏ها مى‏گذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت مى‏کرد. کیسه‏هاى موسى بن جعفر در مدینه معروف بود و اگر به کسى یک صره (کیسه) مى‏رسید بى‏نیاز مى‏گشت. مع ذلک در اتاقى که نماز مى‏گزارد جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزى نبود.

مهدى خلیفه عباسى امام را در بغداد بازداشت کرد اما بر اثر خوابى که دید و نیز تحت تأثیر شخصیت امام از او عذرخواهى نمود و به مدینه‏اش بازگرداند. گویند که مهدى از امام تعهد گرفت که بر او و فرزندانش خروج نکند. این روایت نشان مى‏دهد که امام کاظم(ع)خروج و قیام را در آن زمان صلاح و شایسته نمى‏دانسته است.

ایشان با آن که از جهت کثرت عبادت و زهد به «العبد الصالح» معروف بوده‏اند به قدرى در انظار مردم مقامى والا و ارجمند داشته‏اند که او را شایسته مقام خلافت و امامت ظاهرى نیز مى‏دانستند و همین امر موجب تشویش و اضطراب دستگاه خلافت گردیده و مهدى به حبس او فرمان داده است.

زمخشرى در ربیع الابرار آورده است که هارون فرزند مهدى در یکى از ملاقات ها به امام پیشنهاد نمود فدک را تحویل بگیرد و حضرت نپذیرفت، وقتى اصرار زیاد کرد فرمود مى‏پذیرم به شرط آنکه تمام آن ملک را با حدودى که تعیین مى‏کنم به من واگذارى. هارون گفت حدود آن چیست؟ امام فرمود یک حد آن به عدن است حد دیگرش به سمرقند و حد سومش به افریقیه و حد چهارمش کناره دریا تا ارمینیه و خزر است. هارون از شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت: پس براى ما چه چیز باقى مى‏ماند؟ امام فرمود: مى‏دانستم که اگر حدود فدک را تعیین کنم آن را به ما مسترد نخواهى کرد (یعنى خلافت و اداره سراسر کشور اسلام حق من است). از آن روز هارون کمر به قتل موسى بن جعفر(ع)بست.

هارون در سفرش به مدینه هنگام زیارت قبر رسول اللّه(ص) در حضور سران قریش و رؤساى قبایل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام علیک یا رسول اللّه، السلام علیک یا ابن عم، و این را از روى فخر فروشى به دیگران گفت. امام کاظم(ع) حاضر بود و فرمود: السلام علیک یا رسول اللّه، السلام علیک یا ابت (یعنى سلام بر تو اى پدر من). مى‏گویند رنگ هارون دگرگون شد و خشم از چهره‏اش نمودار گردید.

درباره حبس امام موسى(ع)به دست هارون الرشید، شیخ مفید در ارشاد روایت مى‏کند که علت گرفتارى و زندانى شدن امام، یحیى بن خالد بن برمک بوده است. زیرا هارون فرزند خود امین را به یکى از مقربان خود به نام جعفر بن محمد بن اشعث که مدتى هم والى خراسان بوده است سپرده بود و یحیى بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد جعفر بن محمد بن اشعث را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیى و برمکیان از مقام خود بیفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قائل به امامت امام موسى(ع)، و یحیى این معنى را به هارون اعلام مى‏داشت. سرانجام یحیى بن خالد، پسر برادر امام را به نام على بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویى کند.

مى‏گویند امام هنگام حرکت على بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود و اگر ناچار مى‏خواهد برود از او سعایت نکند. على قبول نکرد و نزد یحیى رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامى مال به او مى‏دهند تا آنجا که ملکى را توانست به سى هزار دینار بخرد.

هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعى از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در کنار قبر حضرت رسول(ص) گفت یا رسول اللّه از تو پوزش مى‏خواهم که موسى بن جعفر را به زندان مى‏افکنم زیرا او مى‏خواهد امت تو را بر هم زند و خونشان را بریزد. آن گاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزد والى آن عیسى بن جعفر بن منصور فرستادند. عیسى پس از مدتى نامه‏اى به هارون نوشت و گفت که موسى بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز کارى ندارد یا کسى بفرست که او را تحویل بگیرد و یا من او را آزاد خواهم کرد.

هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتى از او خواست که امام را آزارى برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیى بن خالد برمکى سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخرالامر یحیى امام را به سندى بن شاهک سپرد و سندى آن حضرت را در زندان مسموم کرد. چون آن حضرت وفات یافت سندى جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببینند در بدن او اثر زخم یا خفگى نیست. بعد او را در باب التبن در موضعى به نام مقابر قریش دفن کردند.


گوشه‌ای از صفات امام کاظم(ع)

حضرت امام موسى کاظم(ع) عابدترین و زاهدترین، فقیه ترین، سخى ترین و کریمترین مردم زمان خود بود، هر گاه دو سوم از شب مى گذشت نمازهاى نافله را به جا مى‌آورد و تا سپیده صبح به نماز خواندن ادامه مى‌داد و هنگامى که وقت نماز صبح فرا مى‌رسید، بعد از نماز شروع به دعا مى‌کرد و از ترس خدا آن چنان گریه مى‌کرد که تمام محاسن شریفش به اشک آمیخته مى‌شد و هر گاه قرآن مى‌خواند مردم پیرامونش جمع مى‌شدند و از صداى خوش او لذّت مى‌بردند.

آن حضرت، صابر، صالح، امین و کاظم لقب یافته بود و به عبد صالح شناخته مى‌شد، و به خاطر تسلط بر نفس و فروبردن خشم، به کاظم مشهور گردید.

شیخ مفید درباره آن حضرت می‌گوید: او عابدترین و فقیه‌ترین و بخشنده‌ترین و بزرگ منش‌ترین مردم زمان خود بود، زیاد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت. این جمله را زیاد تکرار می‌کرد: «اللهم انی أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب»

امام موسی بن جعفر(ع) بسیار به سراغ فقرا می‌رفت. شب‌ها در ظرفی پول و آرد و خرما می‌ریخت و به وسایلی به فقرای مدینه می‌رساند، در حالی که آنها نمی‌دانستند از ناحیه چه کسی است.

هیچکس مثل او حافظ قرآن نبود، با آواز خوشی قرآن می‌خواند، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل می‌داد، شنوندگان از شنیدن قرآنش می‌گریستند، مردم مدینه به او لقب «زین المجتهدین» داده بودند. مردم مدینه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند، شور و ولوله و غوغایی عجیب کردند. آن روزها فقرای مدینه دانستند چه کسی شب‌ها و روزها برای دلجویی به خانه آنها می‌آمده است.

امام‌(ع) با آن‌ کرم‌ و بزرگوارى‌ و بخشندگى‌ خود لباس‌ خشن‌ بر تن‌ مى‌کرد، چنان که‌ نقل‌ کرده‌اند: امام‌ بسیار خشن‌ پوش‌ و روستایى‌ لباس‌ بود، و این‌ خود نشان‌ دیگرى‌ است‌ از بلندى‌ روح‌ و صفاى‌ باطن‌ و بى‌اعتنایى‌ آن‌ امام‌ به‌ زرق‌ و برق‌هاى‌ گول‌ زننده‌ دنیا.

امام‌ موسى‌ کاظ‌م‌(ع) نسبت‌ به‌ زن‌ و فرزندان‌ و زیردستان‌ بسیار با عاطفه‌ و مهربان‌ بود. همیشه‌ در اندیشه‌ فقرا و بیچارگان‌ بود، و پنهان‌ و آشکار به‌ آنها کمک‌ مى‌کرد.


احادیثی از امام موسی کاظم(ع)

امام هفتم(ع)با جمع روایات و احادیث و احکام و احیاى سنن پدر گرامى و تعلیم و ارشاد شیعیان، اسلام راستین را که با تعالیم و مجاهدات پدرش جعفر بن محمد(ع)نظم و استحکام یافته بود حفظ و تقویت کرد و در راه انجام وظایف الهى تا آنجا پایدارى نمود که جان خود را فدا ساخت.

    کسی که مزه رنج و سختی را نچشیده ، نیکی و احسان در نزد او جایگاهی ندارد.

    دعایی که بیشتر امید اجابت آن می رود و زودتر به اجابت می رسد،‌ دعا برای برادر دینی است در پشت سر او.

    بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند ،‌ انتظار فرج و گشایش است.

    در دین خدا، دنبال فهم عمیق باشید؛ زیرا فهم عمیق در دین، کلید بصیرت و کمال عبادت و سبب تحصیل مقام های والا و مراتب شکوهمند در امور دین ودنیاست. و برتری فقیه بر عابد، مانند آفتاب است بر کواکب، و کسی که در دینش فهم عمیق نجوید، خداوند هیچ عملی را از او نپسندد.

    هر کسى که دو روزش مساوى باشد (و روز بعد بهتر از روز قبل نباشد) مغبون است.

    هر که پدر و مادر را اندوهگین کند آنان را ناسپاسی کرده است.

    به خدا قسم خیر دنیا و آخرت را به مؤمنى ندهند مگر به سبب حسن ظن و امیدوارى او به خدا و خوش اخلاقى اش و خوددارى از غیبت مؤمنان.

    برای هر چیزی دلیلی باید، و دلیل خردمند تفکر است، و دلیل تفکر خاموشی.

    خشم کلید هر بدی است.

    هر که برادرش را در کارى ناپسند ببیند و بتواند او را از آن باز دارد و چنین نکند، به او خیانت کرده است.

    بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می کند، نماز است.

    خداوند بهشت را بر هر هرزه گوی کم حیا که باکی ندارد چه می گوید و یا به او چه گویند حرام گردانیده است.

مهدیین کیستند؟!

(بسم الله الرحمن الرحیم)

در وصيت رسول الله(ص) در شب وفات وصيت به دوازده امام و دوازده مهدى نمود، كه در نظر داريم رواياتى را كه مهديين را ذكر مي‌كنند نقل كنيم

مهدیین کیستند؟!

  

در روايات اهل بيت(ع) در بعضى از روايت‌ها مهديين را قومى از شيعه شان و در بعضى‌ها، امامان عدل، و بعضى‌ها قائمين به امر خدا و در بعضي دعاها اهل بيت بر آنها صلوات مي‌فرستند و از خدا به وسيله‌ي آنها شفاعت مي‌طلبند.

الغيبة للطوسي ص150- قال رسول الله ص في الليلة التي كانت فيها وفاته لعلي ع يا أبا الحسن احضر صحيفة و دواة فأملى رسول الله ص وصيته حتى انتهى إلى هذا الموضع فقال يا علي انه سيكون بعدي اثنا عشر إماما ومن بعدهم اثنا عشر مهدياً فأنت يا علي أول الإثني عشر إمام، وساق الحديث إلى آن قال وليسلمها الحسن إلى ابنه محمد المستحفظ من آل محمد ص فذلك اثنا عشر إماما ثم يكون من بعده اثنا عشر مهديا. فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه أول المهديين له ثلاثة أسامي اسم كاسمي و اسم أبي وهو عبدالله و احمد والاسم الثالث المهدي وهو أول المؤمنين.
امام صادق(ع) از پدرانش(ع) از امير مؤمنان(ع) كه فرمود: پيامبر خدا(ص) در شبى كه وفات او بود به على(ع) فرمود كه يا ابا الحسن صحيفه و دواتى حاضر كن. و پيامبر خدا(ص) وصيتش را املا فرمود تا اينكه به اين جا رسيد كه فرمود: يا على پس از من دوازده امام خواهند بود و پس از آنها دوازده مهدى هستند. فرمود: يا علي تو خليفه و جانشين من بر امتم پس از من مي‌باشي...... اگر وقت وفات حسن العسكري رسيد خلافت را به فرزندش م ح م د، مستحفظ از آل محمد(ص) تسليم كند و ايشان دوازده امام مى باشند و سپس دوازده مهدى بعد از او مى باشند. پس اگر وقت وفاتش رسيد خلافت را به فرزندش , نخستين مهديين تسليم كند كه سه نام دارد، نامى مانند نام من و نام پدرم: عبد الله و احمد و نام سوّم مهدى است. و او اولين ايمان آورنده (به پدرش) است. الغيبة طوسي ص150 (كتاب الغيبه شيخ طوسى - فارسى ص 300). بحار الأنوار ج 53 ص 147. بحار الأنوار ج 36 ص 260. غاية المرام ج 2 ص 241. و چندين كتاب معروف ديگر.

عن الإمام الصادق (ع) قال:إن منا بعد القائم (ع) اثنى عشر مهديا من ولد الحسين ع.مختصر بصائر الدرجات للحسن بن سليمان الحلي ص 48.
امام صادق(ع) فرمود: همانا از ما بعد از قائم(ع) دوازده مهدى از فرزندان حسين(ع) مي‌باشند. مختصر بصائر الدرجات ص49. بحار الأنوار ج 53 ص 148. منتخب الانوار المضيئة ص 353.

عن الإمام السجاد ع قال:يقوم القائم منا ثم يكون بعده اثنا عشر مهديا.شرح الأخبار للقاضي النعمان المغربي ج3 ص400.
امام سجّاد(ع) فرمود: قائم ما قيام مي‌كند سپس بعد از او دوازده مهدي خواهند بود. شرح الاخبار ج 3 ص 400.

عن أبي بصير قال قلت للصادق جعفر بن محمد ع يا ابن رسول الله ص سمعت من أبيك ع أنه قال يكون بعد القائم اثنا عشر اماما. فقال إنما قال اثنا عشر مهديا و لم يقل اثنا عشر إماما و لكنهم قوم من شيعتنا يدعون الناس إلى موالاتنا و معرفة حقنا. بحارالأنوار ج: 53 ص: 145
ابي بصير گويد: به امام صادق جعفر بن محمّد(ع) گفتم: اي پسر رسول خدا از پدرتان امام باقر(ع) شنيدم كه فرمود: پس از قائم دوازده امام مي‌باشند. امام صادق(ع) فرمود: بلكه ايشان فرمود دوازده مهدي و نفرمود دوازده امام و ايشان از شيعيان ما مي‌باشند كه مردم را به ولايت ما و شناساندن حق ما دعوت مي‌كنند. كمال الدين و تمام النعمه ج 2 ص 358. بحار الأنوار ج 53 ص 145.

قال أمير المؤمنين ع:..وليُبنينّ بالحيرة مسجد له خمسمائة باب يصلي فيه خليفة القائم عجل الله تعالى فرجه لأن مسجد الكوفة ليضيق عنهم، وليصلين فيه إثنا عشر إماماً عدلاً. تهذيب الأحكام للطوسي ج3 ص253.
امام علي ع فرمود: در حيره مسجدي بنا خواهد شد كه پانصد در خواهد داشت در آن خليفه و جانشين قائم عجل الله تعالي فرجه نماز خواهد خواند. زيرا مسجد كوفه براي آنان كوچك و تنگ است. در آن دوازده امام عدل نماز خواهند خواند. تهذيب الاحكام ج 3 ص 253. بحار الأنوار ج 52 ص 374.

در اين حديث امام علي (ع) مهديين را به عنوان امامان عدل معرفي كرده است.

عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال: إن منا بعد القائم أحد عشر مهديا من ولد الحسين عليه السلام.

امام صادق (ع) فرمود: همانا از ما بعد از قائم يازده مهدي از فرزندان حسين (ع) مي‌باشند. الغيبة الطوسي ص 478. بحار الانوار ج 53 ص 145. مختصر بصائر الدرجات ص 38. الايقاظ من الهجعة ص 393.

در اين حديث قائم (ع) امام مهدي (ع) نيست، زيرا بعد از امام مهدي (ع) دوازده مهدي هستند. پس در اين حديث قائم (ع) مهدي اول احمد (ع) مي‌ باشد كه بعد از ايشان يازده مهدي هستند. در احاديث گذشته ذكر شد كه مهديين (ع) هم قائم هستند.

بلال بن فروة عن النبي (ص) أنه قال: لن تهلك هذه الأمة حتى يليها اثنا عشر خليفة كلهم من أهل النبي، كلهم يعمل بالحق، ودين الهدى، منهم رجلان، يملك أحدهما أربعين سنة، والآخر ثلاثين سنة) شرح الأخبار ج 3 ص 400.
رسول الله (ص) فرمود: اجل اين امت نمي‌ رسد تا دوازده خليفه بيايند كه همه آنها از اهل نبي (ص) هستند. همه آنها عاملان به حق و دين هدايت هستند. در آنها دو نفر هستند كه يكي از آنان چهل سال و ديگري سي سال حكومت مي‌ كند. شرح الأخبار ج 3 ص 400.
در بين دوازده امام (ع) هيچ كدام نه چهل سال و نه سي سال حكومت كرده‌ اند كه حتي بگوييم ديگري زمان حكومت امام مهدي (ع) مي‌ باشد پس اين دوازده خليفه از اهل بيت رسول الله (ص) همان مهديين (ع) مي‌ باشند كه يكي از آنها چهل و ديگري سي سال حكومت مي‌ كند.

قال أبي جعفر ع: الكوفة هي الزكية الطاهرة...فيها مسجد سهيل الذي لم يبعث الله نبيا إلا وقد صلى فيه، ومنها يظهر عدل الله، وفيها يكون قائمه والقوام من بعده. كتاب كامل الزيارات لجعفر بن قولويه ص 76.
امام باقر (ع) فرمود: كوفه پاكـ و طاهر است... در آن مسجد سهيل است كه خداوند پيامبري را مبعوث نكرد مگر اينكه در آن مسجد نماز خواند , و از آنجا عدل خدا پديدار مي‌شود، و در آن است قائمش و قوام (قائم‌هاي) بعد از او. كامل الزيارات ص 76. وسائل الشيعة ج 3 ص 524.

در اين حديث مهديين (ع) با صفت قائم‌هاي بعد از امام مهدي (ع) معرفي شده‌ اند.

عن النبي (ص) انه ذكر المهدي (ع) وما يجريه الله عزوجل من الخيرات والفتح فقيل له: يا رسول الله كل هذا يجمعه الله له؟ قال نعم وما ليكن منه في حياته و ايامه هو كائن في ايام الائمة من بعده من ذريته.
رسول الله (ص) درباره مهدي (ع) و آنچه را كه خداوند از خيرات و بركات و فتح و پيروزي به دست او برايش قرار داده ذكر مي‌ كرد. پس به ايشان گفته شد: يا رسول الله آيا همه اينها را خداوند براي او قرار داده است؟ رسول خدا (ص) فرمود: بله، و هر آنچه كه در دوران زندگي و زمان خودش نباشد، در زمان امامان بعد از او از فرزندانش مي‌ باشد. شرح الاخبار ج 2 ص 42.
امامان بعد از امام مهدي (ع) كه از فرزندان ايشان مي‌ باشند همان مهديين (ع) هستند.

في دعاء الندبة للامام المهدي (ع): وصل اللهم بيننا وبينه وصلة تؤدي الى مرافقة سلفه، وتجعلنا ممن يأخذ بحجزتهم، ويمكث في ظلهم.

در دعاي ندبه براي امام مهدي (ع): خداوندا بين ما و او را پيوند ده پيوندي كه ما را با سلفش(بعد او) همراه كند , وما را از كساني قرار ده كه جنگ به دامان آنها بگذارد , ودر سايه شان زندگي كند.

اللهم و صل على ولاة عهده (أي ولاة عهد الامام المهدي ع) و بلغهم آمالهم وزد في آجالهم وانصرهم، وتمم لهم ما أسندت إليهم من أمر دينك، واجعلنا لهم أعوانا وعلى دينك أنصارا.اللهم فإنهم معادن كلماتك، وخزان علمك، وولاة أمرك وخالصتك من عبادك، وخيرتك من خلقك، و أوليائك، وسلائل أوليائك، وصفوتك وأولاد أصفيائك، صلواتك ورحمتك وبركاتك عليهم أجمعين).

امام رضا (ع) فرمود: براي صاحب الامر اينگونه دعا كنيد:... خداوندا بر واليان عهد او (امام مهدي ع) و امامان بعد از او (امام مهدي ع) درود فرست و آرزوهايشان را بر آور و بر عمرهايشان بيافزاي... كه آنها معادن كلماتت و خزانه داران علمت و اركان توحيدت و ستون‌‌هاي دينت و واليان امر تو هستند.... جمال الاسبوع السيد بن طاووس ص 307. مصباح المتهجد الطوسي ص409. المصباح الكفعمي ص548. مفاتيح الجنان دعا براي امام زمان (ع) دعاي بعد از دعاي عهد.

در اين دعا مهديين (ع) به واليان عهد امام مهدي (ع) و امامان بعد از ايشان ذكر شده‌ اند.

............... وصل على وليك (أي على الامام المهدي ع ايضا) و ولاة عهدك والأئمة من ولده ومد في أعمارهم وزد في آجالهم وبلغهم أقصى آمالهم ديناً ودنيا وآخرة إنك على كل شيء قدير.
امام مهدي (ع) فرمود: بر محمد و آل محمد (ص) اينگونه صلوات بفرستيد:... خداوندا بر وليت (امام مهدي ع) و واليان عهد او (امام مهدي ع) و واليان عهدت و امامان از فرزندان او (امام مهدي ع) درود فرست و عمرشان را زياد كن و زندگيشان را طولاني گردان.... الغيبة الطوسي ص 273. بحار الأنوار ج 52 ص 17. دلائل الامامة ص 300. مستدرك الوسائل ج 16 ص 89. إثبات الهداة ج 3 ص 685. بحار الأنوار ج 94 ص 78. جمال الاسبوع السيد بن طاووس ص 494. المصباح الكفعمي ص546. مفاتيح الجنان اعمال روز جمعه در صلوات ضراب اصفهاني.

در اين دعا نيز مهديين (ع) به واليان عهد امام مهدي (ع) و البته امامان از فرزندان ايشان ذكر شده‌ اند.

...... ادع فيه بهذا الدّعاء: اَللّـهُمَّ اِنّي اَساَلُكَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ في هذَا الْيَوْمِ، الْمَوْعُودِ بِشَهادَتِهِ قَبْلَ اْستِهْلالِهِ وَوِلادَتِهِ.... الْمُعَوَّضِ مِنْ قَتْلِهِ اَنَّ الاْئِمَّةَ مِنْ نَسْلِهِ، وَالشِّفاءَ في تُرْبَتِهِ، والْفَوْزَ مَعَهُ في اَوْبَتِهِ، والاْوصِياءِ مِنْ عِتْرَتِهِ بَعْدَ قائِمِهِمْ وَغَيْبَتِهِ حَتّى يُدْرِكُوا الاْوْتارَ، وَيَثْأَرُوا الثّارَ، وَيُرْضُوا الْجَبّارَ، وَيَكُونُوا خَيْرَ اَنْصار، صَلَّى اللهُ عَلَيْهِمْ مَعَ اْختِلافِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ، اَللّـهُمَّ فَبِحَقِّهِمْ اِلَيْكَ اَتَوَسَّلُ وَاَسْأَلُ سُؤالَ مُقْتَرف مُعْتَرف مُسيئ اِلى نَفْسِهِ، مِمَّا فَرَّطَ في يَوْمِهِ وَاَمْسِهِ يَسْأَلُكَ الْعِصْمَةَ اِلى مَحَلِّ رَمْسِهِ.
امام حسن عسكري (ع) فرمود: در روز سوم شعبان تولد امام حسين (ع) است. پس اين دعا را بخوانيد: خدايا از تو مي‌خواهم به حق كسي كه در اين روز به دنيا آمده..... همانا كه امامان از نسل او هستند..... و اوصياء بعد از قائم و غيبتش نيز از عترت و فرزندان او هستند...... مختصر بصائر الدرجات ص 34. اقبال الاعمال ج 3 ص 303. المصباح الكفعمي ص543. مصباح المتهجد الطوسي ص826. بحار الانوار ج 53 ص 94. مفاتيح الجنان اعمال روز سوم شعبان.

اوصياي بعد از قائم (ع) و غيبتش همان مهديين (ع) هستند.

عن الإمام الرضا (ع)قال:...إلى ان قال: اللهم صل عليه وعلى آله من آل طه ويس واخصص وليك ووصي نبيك وأخا رسولك و وزيره وولي عهده إمام المتقين وخاتم الوصيين لخاتم النبيين محمد (ع) وابنته البتول وعلى سيدي شباب أهل الجنة من الأولين والآخرين وعلى الأئمة الراشدين المهديين السالفين الماضيين وعلى النقباء الأتقياء البررة الأئمة الفاضلين الباقين وعلى بقيتك في أرضك القائم بالحق في اليوم الموعود وعلى الفاضلين المهديين الأمناء الخزنة.


امام رضا (ع) فرمود: در وتر اين دعا را بخوانيد:... خداوندا بر محمد و آل او از آل طه و يس درود فرست، و آن (درود) را اختصاص بده به وليت و وصي نبيت و برادر رسولت و وزير او و ولي عهد او، امام المتقين و خاتم الوصيين براي خاتم النبيين محمد (ص)، و دختر او بتول، و بر دو سرور جوانان اهل بهشت از اولين و آخرين، و بر امامان راشدين و مهديين قبلي و گذشته، و بر نقبا و اتقياي نيكوكار امامان فاضل باقي‌ مانده، و بر بقيه ات در زمينت قائم بحق در روز موعود، و بر مهديين فاضل خزانه داران امينت. فقه الرضا ص 402.
در اين دعا نيز امام رضا (ع) درود و صلوات را از رسول خدا (ص) شروع كرده و سپس امام علي (ع) و بعد حضرت زهرا (ع)، و سپس امام حسن (ع) و امام حسين (ع)، و بعد از ايشان امامان قبل از ايشان (ع)، و بعد به امامان باقي‌ مانده (ع)، و سپس به قائم (ع)، و بعد از او به مهديين(ع) اختصاص مي‌ دهد.

الدعاء الوارد عن اهل البيت ع اللهم كن لوليك القائم بأمرك، محمد بن الحسن المهدي عليه وعلى آبائه أفضل الصلاة والسلام في هذه الساعة وفي كل ساعة، وليا وحافظا وقائدا و ناصرا ودليلا ومؤيدا، حتى تسكنه أرضك طوعا وتمتعه فيها طولا وعرضا، وتجعله وذريته من الأئمة الوارثين). بحار الأنوار ج 49: ص 349
در دعائي كه از اهل بيت (ع) نقل شده: خداوندا براي ولي خود قائم به امرت محمد بن الحسن مهدي كه درود خداوند براو و بر پدرانش باد در اين ساعت ودرهر ساعت، ولي و حافظ و رهبر و ياري دهنده و راهنما و مؤيد, و او را در زمينت به سلطنت بنشاني و به رغبت مردم و بهره دهي او را در آن به طول وعرض قرار داده او را و ذريه‌ي او را از ائمه وارثين قرار دهي. بحار الأنوار جـ 49: ص 349.

حيث ان الإمام السجاد في احد ادعيته قال ع: إني أتوجه إليك، وأتوسل إليك...وأستشفع إليك بنبيك نبي الرحمة محمد صلى الله عليه وآله تسليما. وبأمير المؤمنين علي بن أبي طالب، وفاطمة الزهراء، والحسن والحسين عبديك وأمينيك... - ثم يعد الأئمة إلى أن يصل الإمام المهدي (ع)-... يا محمد يا أبا القاسم، بأبي أنت وأمي، إلى الله أتشفع بك، و بالأئمة من ولدك.الصحيفة السجادية للإمام السجاد(ع) ص90.
در يكي از دعاهاي امام سجاد (ع): خداوندا به تو روي مي‌آورم وبه تو التماس مي‌كنم... وشفاعت مي‌جويم به پيامبرت، پيامبر رحمت محمد (ص) وبه اميرمومنين علي ابن ابي طالب وفاطمه زهرا وحسن وحسين بنده‌هايت وامانت دارانت... سپس ائمه را مي‌شمارد تا اينكه به امام مهدي (ع) مي‌رسد...اي محمد اي ابو القاسم پدر ومادرم به فدايت , بوسيله ى خدا از تو شفاعت مي‌كنم ,وبه ائمه از فرزندانت. صحيفه‌ي سجاديه امام سجاد(ع) ص90.

مفاتيح الجنان ص222، ضياء الصالحين ص 31، مصباح الكفعمي الدعاء الوارد عن الامام العسكري قال: انّ مولانا الحسين ع ولد يوم الخميس لثلاث خلون من شعبان فصُمه وادع فيه بهذا الدّعاء: اَللّـهُمَّ اِنّي اَساَلُكَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ في هذَا الْيَوْمِ، الْمَوْعُودِ بِشَهادَتِهِ قَبْلَ اْستِهْلالِهِ وَوِلادَتِهِ.... الْمُعَوَّضِ مِنْ قَتْلِهِ اَنَّ الاْئِمَّةَ مِنْ نَسْلِهِ، وَالشِّفاءَ في تُرْبَتِهِ، والْفَوْزَ مَعَهُ في اَوْبَتِهِ، والاْوصِياءِ مِنْ عِتْرَتِهِ بَعْدَ قائِمِهِمْ وَغَيْبَتِهِ حَتّى يُدْرِكُوا الاْوْتارَ، وَيَثْأَرُوا الثّارَ، وَيُرْضُوا الْجَبّارَ، وَيَكُونُوا خَيْرَ اَنْصار، صَلَّى اللهُ عَلَيْهِمْ مَعَ اْختِلافِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ، اَللّـهُمَّ فَبِحَقِّهِمْ اِلَيْكَ اَتَوَسَّلُ وَاَسْأَلُ سُؤالَ مُقْتَرف مُعْتَرف مُسيئ اِلى نَفْسِهِ، مِمَّا فَرَّطَ في يَوْمِهِ وَاَمْسِهِ يَسْأَلُكَ الْعِصْمَةَ اِلى مَحَلِّ رَمْسِهِ.
مفاتيح الجنان ص222 و درضياء الصالحين ص 31، مصباح كفعمي دعاي وارد شده از امام حسن عسكري (ع): امام حسين(ع) روز پنجشنبه سيم شعبان متولد شد پس روزه بگير آن را و اين دعا را بخوان: اي خدا از تو درخواست مى كنم بحق مولود در اين روز حضرت حسين كه بيش از آنكه متولد شود وعده شهادت داده شده....وبه انتقام خون پاكش امامان را از نسل او و شفا را در تربتش قرار دادي و پيروزي را با او در رجعت امامان قرار دادي و اوصياء از عترتش، بعد از قائمشان وغيبتش خواهند بود تا آنكه به خون خواهي او برخيزند و خدا را خشنود كنند بهترين ياران خدا باشند، كه صلوات خدا بر آنها باد با تغيير روز وشب ؛خداوندا به حق آنها به تو توسل واز تو سوال مي‌كنم مانند گنهكاري كه به گناه خود اعتراف مي‌كند......

السَّيِّدُ عَلِيُّ بْنُ طَاوُسٍ فِي الْإِقْبَالِ، زِيَارَةٌ جَامِعَةٌ مَرْوِيَّةٌ عَنِ الصَّادِقِ ع يَنْبَغِي زِيَارَتُهُمْ ع بِهَا فِي كُلِّ يَوْمٍ لَا سِيِّمَا يَوْمِ عَرَفَةَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْحَسَنِ صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى عِتْرَتِكَ الطَّاهِرَةِ الطَّيِّبَةِ يَا مَوَالِيَّ كُونُوا شُفَعَائِي فِي حَطِّ وِزْرِي وَ خَطَايَ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ أَتَوَالَى آخِرَكُمْ بِمَا أَتَوَالَى أَوَّلَكُمْ وَ بَرِئْتُ مِنَ الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ اللَّاتِ وَ الْعُزَّى يَا مَوَالِيَّ أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاكُمْ وَ وَلِيٌّ لِمَنْ وَالَاكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ لَعَنَ اللَّهُ ظَالِمِيكُمْ وَ غَاصِبِيكُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ أَشْيَاعَهُمْ وَ أَتْبَاعَهُمْ وَ أَهْلَ مَذْهَبِهِمْ وَ أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنْهُمْ.
سيد عَلِيُّ بْنُ طَاوُسٍ دراِقْبَالِ، درزِيَارَت جَامِعَه ازحضرت صَّادِقِ (ع): هر روز با اين زيارتشان بايد كرد وخصوصا در روز عرفه...سلام برتو اي ابن الحسن صاحب الزمان كه درود خداوند بر تو وعترت مطهرت باد، اي سروران من شفعايم باشيد در ريختن گناهانم واشتباهاتم،به خدا ايمان آوردم وبه آن چيزي كه بر شما فرود آمده ولايت مي‌كنم از آخرتان همچنان كه از اولتان ولايت كردم وبرائت مي‌جويم ازبتها جبت وطاغوت ولات وعزى اي سروران من ,من صلحم باهركه باشما صلح است ودشمن با هر كه با شما دشمن است تا روز قيامت , ولعنت خدا بر ظالمان وغاصبان شما ولعنت خدا برشيعيانشان و پيروانشان ودوستانشان واهل مذهبشان و......

اللهم صل على محمد المصطفى و علي المرتضى و فاطمة الزهراء و الحسن الرضي و الحسين المصفى و جميع أوصياء مصابيح الدجى و أعلام الهدى و منار التقى و العروة الوثقى و الحبل المتين و الصراط المستقيم و صل على وليك و ولاة عهدك و الأئمة من ولده و مد في أعمارهم و زد في آجالهم و بلغهم أقصى آمالهم دينا و دنيا و آخرة إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ. مفاتيح الجنان ص 85. بحارالأنوار ج: 99 ص: 114
خداوندا بر محمد مصطفى وبرعلي مرتضى وبر فاطمه زهراء و برحسن صاحب مقام رضا و بر حسين صاحب مقام برگزيده و بر جميع اوصياي پيامبر كه همه چراغ شام تار عالم اند ونشانهاي هدايت و مظاهر تقوى و حلقه محكم و زنجير مستحكم حق و راه راست خدايند درود بفرست، و بر ولي خودت و ولي عهدان تو وپيشوايان از فرزندان او درود فرست وطول درعمرشان مرحمت فرما وزيستشان را زياد كن وآنان را به بالاترين آرزوي دين ودنيا وآخرت برسان به درستي كه تو بر همه چيز قادر وتوانايى. مفاتيح الجنان آخرين عمل روز جمعه و در بحارالانوار ج 99 ص114.

عن عبد الله بن عمر عن رسول الله ص أنه قال: ابشروا فيوشك أيام الجبارين أن تنقطع، ثم يكون بعدهم الجابر الذي يجبر الله به امة محمد ص، المهدي ثم المنصور، ثم عدد أئمة مهديين. شرح الأخبار للقاضي النعمان المغربي ج 3 ص 400.
از عبد الله بن عمر از حضرت رسول خدا(ص) فرمودند: بشارت باشد شما را، باشد كه روزهاي ستمگران به پايان برسد، و بعد از آنها شكسته بند خواهد بود كه خداوند با او امت محمد(ص) را اصلاح خواهد كرد، مهدي سپس منصور،سپس اماماني هدايت كننده.شرح اخبار قاضي نعمان مغربي ج3 ص400.

وما ورد عن رسول الله (ص)، يقول عبد الله: فيما قد كان للمهدي والمنصور و من كان بعدهما ويكون كذلك أئمة مهديون وينجز الله لهم ما وعدهم في كتابه، وعلى لسان رسوله بحوله وقوته) شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار.
و آن چه كه از حضرت رسول(ص) بيان شده وعبد الله گفته: آنچه را كه براي مهدي و منصور و آنچه كه بعد آنها خواهد بود و همچنين ائمه مهديين خواهند بود كه خدا آنچه را كه به آنها در كتاب وعده داده وفا مي‌كند.

عن رسول الله (ص) أنه قال: يكون المهدي وسبعة من بعده من ولده كلهم صالح لم ير مثلهم. شرح الأخبار للقاضي النعمان المغربي ج 3 ص 401
از حضرت رسول (ص) روايت شده كه فرمودند: مهدي وهفت فرزند بعد از او همگان صالح ومثل آنها ديده نشود. شرح قاضي نعمان مغربي ج 3 ص 401

قال رسول الله (ص): منا القائم، ومنا المنصور، ومنا السفاح، ومنا المهدي، فأما القائم فتاتيه الخلافة لم يهرق فيها محجمة من دم، و أما المنصور فلا ترد له راية، وأما السفاح فهو يسفح) معجم أحاديث الإمام المهدي (ع) الشيخ علي الكوراني ج 1 ص 186، وفي: ج 9  بسند آخر.
از حضرت رسول (ص): از ماست قائم و منصور و سفاح (بسيار خونريز) و مهدي و اما قائم پس خلافت بدون اينكه به مقدار كاسه خون حجامت خوني ريخته شود به دستش مي‌رسد , واما منصور پس هيچ پرچمي برايش برنمي گردد واما سفاح او مي‌كشد.

أخرج أبو الحسين بن المنادي في كتاب الملاحم عن سالم بن أبي الجعد انه قال: ملك المهدي إحدى وعشرين سنة، ثم يكون آخر من بعده، وهو دونه وهو صالح أربعة عشر سنة، ثم يكون آخر من بعده، وهو دونه وهو صالح تسع سنين. كتابالمهدي الموعود للشيخ نجم الدين العسكري ص:320.
از ابوالحسين بن منادي دركتاب ملاحم ازسالم بن ابي جعد كه گفت: حكومت مهدي بيست ويك سال است، بعد از او كسي كه از او كمتر باشد واو صالح باشد چهارده سال حكم كند,پس بعد از او آنكه كمتر ازاو باشد و اونيز صالح باشد نه سال حكم كند.

بحار الأنوار: ج 35 ص 146 عن جابر قال: سمعت أبا جعفر الباقر ع يقول: والله ليملكن رجل منا أهل البيت الأرض بعد موته ثلاثمائة سنة، ويزداد تسعا. قلت: فمتى ذلك؟ قال ع: بعد موت القائم. قلت: وكم يقوم القائم في عالمه حتى يموت؟ قال ع: تسع عشرة سنة، من يوم قيامه إلى موته.قلت: فيكون بعد موته هرج؟ قال: نعم خمسين سنة.
از جابر گفت: از امام باقر(ع) شنيدم فرمودند: به خدا كه مردي از اهل بيت ما بعد از مرگش سيصدسال بر زمين حكم مي‌كند, ونه سال بر آن اضافه شود. گفتم:چه وقت؟ فرمودند: بعد از مرگ قائم.عرض كردم: وچقدر قائم درعالمش قيام مي‌كند تا بميرد؟ فرمودند:نوزده سال از روز قيامش تا مرگش.عرض كردم،آيا بعد از مرگش شورش است؟ فرمودند بله پنجاه سال.بحار انوار:ج35 ص146.

عن جابر الجعفي قال سمعت أبا جعفر ع يقول و الله ليملكن منا أهل البيت رجل بعد موته ثلاثمائة سنة و يزداد تسعا. قلت متى يكون ذلك؟قال بعد القائم. قلت و كم يقوم القائم في عالمه؟قال تسع عشرة سنة ثم يخرج المنتصر إلى الدنيا و هو الحسين ع فيطلب بدمه و دماء أصحابه فيقتل و يسبي حتى يخرج السفاح و هو أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (ع).منتخب‏الأنوارالمضيئة ص: 202.
از جابر جعفي گفت از ابا جعفر(ع) شنيدم كه فرمودند: به خدا كه مردي از اهل بيت ما بعد از مرگش سيصدسال برزمين حكم مي‌كند, ونه سال بر آن اضافه شود. عرض كردم:چه وقت باشد؟ فرمودند: بعد از قائم. عرض كردم: وچقدر قائم درعالمش قيام مي‌كند؟ فرمودند:نوزده سال , سپس منتصر به دنيا خروج مي‌كند واو حسين (ع) است پس به خونخواهي خود ويارانش مطالبه كند وبكشد وبه اسارت گيرد تا آنكه سفاح و او امير المومنين علي ابن ابي طالب (ع) است خروج كند. منتخب انوار مضيئه ص 202.

عن المفضل بن عمر قال قلت لأبي عبد الله ع ما معنى قول الله عز و جل بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيراً قال لي إن الله خلق السنة اثني عشر شهرا و جعل الليل اثنتي عشرة ساعة و جعل النهار اثنتي عشرة ساعة و منا اثني عشر محدثا و كان أمير المؤمنين ع من تلك الساعات الغيبة للنعماني ص: 84.
از مفضل فرزند عمر گفت ازحضرت اباعبد الله (ع) پرسيدم:معني كلام خداوند(بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيراً)فرمودند:خداوند سال را دوازده ماه آفريد, و شب را دوازده ساعت قرار داد, و روز را دوازده ساعت, و از ما دوازده محدث است و اميرمؤمنان (ع) از آن ساعات بود. غيبت نعماني ص84.

قال أبو عبد الله جعفر بن محمد ع الليل اثنتا عشرة ساعة و النهار اثنتا عشرة ساعة و الشهور اثنا عشر شهرا و الأئمة اثنا عشر إماما و النقباء اثنا عشر نقيبا و إن عليا ساعة من اثنتي عشرة ساعة و هو قول الله عز و جل بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيراً.
الغيبة للنعماني ص:85.
از ابا عبدالله جعفر بن محمد (ع) روايت شده: شب دوازده ساعت است و روز دوازده ساعت وماه‌ها دوازده اند و امامان دوازده تا و نقبا دوازده وعلي (ع) يك ساعتي از دوازده ساعت است و اين قول خداوند است (بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيراً) غيبت نعمانى ص85.

تخریب مقام ابراهیم(ع) در سوریه + عکس

جریان های تکفیری سلفی و تروریست های وابسته به جبهه النصره صبح امروز پس از آتش زده مقام حضرت ابراهیم(ع) با بولدوزر استفاده از بولدوز به تخریب این مکان مقدس اقدام کردند. 
به گزارش مشرق به نقل از شبکه العالم، فیلم منتشر شده از این جنایت وحشیانه در پایگا های اینترنتی نشان می دهد که شخصی با ریش بلند و دشداشه در جلوی عناصر تروریستی که مشغول تخریب مقام حضرت ابراهیم(ع) هستند، قرار دارد.
بنا به این گزارش، این گروه های تروریستی که به احتمال قوی از گروهک "النصره" هستند با هنگام تخریب این مکان مقدس شعار الله اکبر سر می دهند.


جریان سلفی وهابی معمولا هنگام تخریب اماکن مقدس مسلمانان فریاد الله اکبر سر می دهند.
عناصر وابسته به گروهک تروریستی "النصره" پیشتر نیز با حمله به زیارتگاه "حجر بن عدی" و نبش قبر ایشان، پیکر وی را به مکانی نامعلوم منتقل کردند.
این گروه های سلفی وهابی هنگام تخریب قبر حجربن عدی، از صحابه پیامبر نیز فریاد الله اکبر سر دادند.
مقام حضرت ابراهیم (ع) به عنوان یکی از آثار تاریخی و بسیار قدیمی سوریه، در روستای "عین العروس" در حومه "الرقه" قرار داشت.
مقام حضرت ابراهیم (ع) یکی از اماکن مقدس و زیارتی سوریه به شمار می آید.

پادشاه عربستان مرد

(بسم الله الرحمن الرحیم)

یک روزنامه یمنی به نقل از یکی از خبرنگاران روزنامه «الشرق الاوسط» نوشت که شاه عربستان دو روز است که دچار مرگ بالینی شده است.

 روزنامه یمنی «الحدث» به نقل از یکی از روزنامه‌نگاران فعال در روزنامه سعودی «الشرق الاوسط»، نوشت که «عبدالله بن عبدالعزیز» پادشاه عربستان دست‌کم دو روز است که دچار مرگ بالینی شده است.

بر اساس این گزارش، بر اساس اطلاعات پزشکی، شاه سعودی اعضای اصلی بدنش به ویژه قلب، ریه‌ها و کلیه‌هایش را از دست داده است و دیگر این اعضایش از کار افتاده‌است و حتی شوک‌های الکترونیکی پزشکان نیز نتوانسته او را به زندگی باز گرداند.

گفته می‌شود که ملک عبدالله با تنفش مصنوعی زنده است و طی 3 یا 4 روز آینده، سرنوشت او مشخص خواهد شد.

  • منبع: فارس

اهدی عضو , اهدای زندگی




http://ehda.ir
سلام و درود
دوستان
من خودم در این سایت ثبت نام کرده ام
انشاالله 1000 سال زنده باشید اما
انسان از یک دقیقه آیندش خبر نداره.

علت وفات حضرت زینب(س) چه بوده است؟

زینب(س) بانویی که نه تنها در زنان، بلکه در مردان عالم، کمتر نظیرش را می‌توان دید. توانا بانویی که عالی‌ترین نمونه‌ای از شهامت و دلیری، دانش و بینش، کفایت و خردمندی، قدرت روحی و تشخیص موقعیت بوده وهر وظیفه‌ای از وظایف گوناگون اجتماعی را که به عهده گرفت، به خوبی انجام داد.
در تاریخ وفات حضرت زینب کبری (س) سومین فرزند امیرمومنان حضرت علی (ع) اختلاف نظر وجود دارد، اما مشهور این است که آن حضرت در ۱۵ رجب سال ۶۲ هجری روز یکشنبه وفات کرده است.

یکی از سوالاتی که در ارتباط با آن بانوی بزرگوار و بی مثال مطرح می‌شود که البته محققان و پژوهشگران تاریخی به آن پاسخ داده‌اند درباره چگونگی وفات ایشان است.

باید گفت: براساس برخی از نوشته‌ها آن حضرت مریض شد و به طور طبیعی وفات کرد۱" و این احتمال طبیعی‌تر به نظر می‌رسد چون آن حضرت آن همه سختی و مصیبت دید و در سایه آن‌ها بیمار شد.

براساس برخی از احتمالات حضرت زینب کبری توسط عوامل یزید مسموم شد و به شهادت رسید که این احتمال هم دور نیست چون حضرت زینب همه وقایع کربلا را دیده و وجود او یادآور مصائب کربلا و یادآور فجایع حکومت یزید است و یزید نمی‌تواند او را تحمل کند. البته دشمن در انجام این کارها سند به دست کسی نمی‌دهد و در خفا و پنهانی دست به این اعمال می‌زنند۲".

در تاریخ و روز وفات آن حضرت هم اختلاف هست. مشهور این است که آن حضرت در ۱۵ رجب سال ۶۲ هجری روز یکشنبه وفات کرده است.

در ادامه گوشه‌هایی از تاریخ پر فراز و نشیب زندگانی آن حضرت از بدو ولادت تا وفات را به این بهانه مرور می‌کنیم:

ولادت، همسر و فرزندان

حضرت زینب کبری (س) در روز پنجم جمادی الاولی سال پنجم یا ششم هجری قمری در شهر مدینه منوّره متولّد شدند. نام مبارک آن بزرگوار زینب، و کنیه گرامی‌شان ام الحسن و ام کلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّیقة الصغری، عصمة الصغری، ولیة اللّه العظمی، ناموس الکبری، شریکة الحسین علیهالسّلام و عالمه غیر معلّمه، فاضله، کامله و…

پدر بزرگوار آن حضرت، اوّلین پیشوای شیعیان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) و مادر گرامی آن بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا (س) می‌باشد. همسر گرامی آن حضرت، عبداللّه فرزند جعفر بن ابیطالب، بود. در کتاب اعلام الوری برای آن بانوی بزرگوار سه پسر به نام‌های علی، عون، و جعفر و یک دختر به نام ام کلثوم ذکر شده است.

هوش و ذکاوت بی نظیر

صاحب کتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذکاوت آن بانوی بزرگوار چنین می‌نویسد: در اهمیت هوش و ذکاوت آن بانوی بزرگوار همین بس که خطبه طولانی و بلندی را که حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا (س) در دفاع از حق امیرالمؤمنین (ع) و غصب فدک در حضور اصحاب پیغمبر اکرم (ص) ایراد فرمودند، حضرت زینب (س) روایت فرموده است.

و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حدیث و علم، از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت به عقیله تعبیر می‌کند. چنانچه ابوالفرج اصفهانی در مقاتل می‌نویسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه (س) را از حضرت زینب (س) روایت کرده و می‌گوید: حدثتنی عقیلتنا زینب بنت علی علیه‌السّلام. . » دقت کنیم که حضرت زینب علیها السلام با اینکه دختری خردسال (یعنی هفت ساله و یا کمتر) بود، این خطبه عجیب و غرّاء که محتوی معارف اسلامی و فسلفه احکام و مطالب زیادی است را با یک مرتبه شنیدن حفظ کرده، و خود یکی از راویان این خطبه بلیغه و غراء می‌باشد.

علاقه ویژه زینب به امام حسین (ع)

علامه جزایری در کتاب (الخصائص الزینبیه) می‌نویسد: وقتی که حضرت زینب (س) شیرخوار و در گهواره بود، هرگاه برادرش حسین (ع) از نظر او غایب می‌شد، گریه می‌کرد و بی قراری می‌نمود. هنگامی که دیده‌اش به جمال دل آرای حسین (ع) می‌افتاد، خوشحال و خندان می‌شد. وقتی که بزرگ شد، هنگام نماز قبل از اقامه، نخست به چهره حسین (ع) نگاه می‌کرد و بعد نماز می‌خواند.

با حسین بودن شرط ازدواج زینب (س) با عبدالله

گفته‌اند: حضرت امیرالمؤمنین (ع) هنگامی که زینب (س) را به پسر برادرش عبدالله بن جعفر تزویج کرد، در ضمن عقد، شرط نمود هر گاه زینب خواست با برادرش حضرت امام حسین (ع) سفر رود، او را از آن منع نکرده و باز ندارد، و چون عبدالله بن جعفر خواست حضرت امام حسین (ع) را از سفر عراق باز دارد و حضرت آن را نپذیرفت و عبدالله مایوس و نومید گردید، دو فرزندش عون و محمد را فرمان داد که به همراه آن بزرگوار به عراق روند و در برابر آن حضرت جهاد و کارزار نمایند.

شجاعتی نظیر حسین (ع)

درباره آن بانوی بی نظیر بیشتر راجع به حضور ایشان در کربلا و همراهی برادر بزرگوارشان و همچنین سرپرستی اسرای کربلا و ابلاغ پیام عاشورا سخن گفته شده است. شجاعت حسین (ع) در خواهرش زینب (س) هم بود؛ یا زینب (س) هم در مقام شجاعت قطع نظر از جهت امامت، چیزی کم از حسین (ع) ندارد قوت قلبش به برکت اتصالش به مبداء تعالی راستی محیرالعقول است. شیخ شوشتری می‌گوید: اگر حسین (ع) در صحنه کربلا یک میدان داشت، مجلله زینب (س) دو میدان نبرد داشت: میدان نبرد اولش مجلس ابن زیاد، و دومی مجلس یزید پلید. اما تفاوت‌هایی که از حیث ظهور دارد، نبرد حسین (ع) با لباسی که از پیغمبر به او رسیده بود، عمامه پیغمبر بر سر و جبه او به دوش، نیزه به همراه و شمشیر به دستش سوار بر مرکب رسول خدا (ص) گردید با عزت و شهامت وارد نبرد مشرکین گردید تا شهید شد.

زینب و گذشتن از راحتی دنیا

او در خانه شوهرش از کمال وسایل موجود به بهترین وجهی برخوردار است، غلام‌ها و کنیزها و وسایل راحتی، غرض زینب در چنین خانه‌ای زندگی می‌کند که هیچ کسری ندارد ناگهان می‌بیند حسین (ع) می‌خواهد حرکت کند تمام خوشی‌ها و راحتی‌ها را رها می‌کند و خود را در دریای ناراحتی‌ها و ناملایمات می‌افکند اگر جریان را نمی‌دانست، مهم نبود، لیکن از همان شب ۲۸ رجب که به اتفاق برادرش با ترس و هراس ‍از مدینه فرار کرده به سمت مکه حرکت نمودند، برای آنچه جدش ‍ رسول خدا (ص) و پدر و مادرش گزارش داده بودند از مصیبت‌ها آماده شد. او با علم به این معنی، و یقین به این که در بلاهای سخت سخت می‌رود، برای مثل زینبی که دختر سلطان حقیقی و ظاهری و همسر عبدالله است برود در یک دستگاهی که آخرش اسیری است، آواره بیابان‌ها و زحمت مسافرت‌ها گردد؟

زینب از حسین (ع) جدا نمی‌شود

حضرت زینب کبری (س) از سوم شعبان سال ۶۰ هجری در مکه بود. چون سربازان یزید می‌خواستند در مکه و در حرم امن الهی امام حسین (ع) را مخفیانه بکشند، لذا امام روز ترویه که روز هشتم ذی الحجه است، مکه را به سوی عراق ترک کرد. زینب (س) نیز در این کاروان حضور داشت. ابن عباس گفت: یا حسین! اگر خود مجبور به رفتن هستی، زنان را با خود همراه مبر. زینب (س) چون این سخن را شنید، سر از کجاوه بیرون کرد و گفت: ابن عباس! می‌خواهی مرا از برادرم حسین جدا کنی؟ ! من و جدایی از حسین؟ ! هرگز.

اسارت افتخار زینب و رمز ماندگاری قیام عاشورا

"پس از حادثه کربلا حضرت زینب (س)، حدود یک سال و شش ماه زندگی کرد. حضرت در کاروان اسیران، همراه دیگر بازماندگان قافله کربلا به کوفه و سپس به شام برده شد. اگر چه رهبری بازماندگان بر عهده امام سجاد بود، زینب کبری (س) نیز سرپرستی را برعهده داشت.

سخنرانی قهرمانانه زینب (س) در کوفه، موجب دگرگونی افکار عمومی شد. وی در برابر نعره مستانه عبیدالله بن زیاد، آن گاه که به پیروزیش می‏‌نازید و می‏‌گفت: «کار خدا را با خاندانت چگونه دیدی؟ !» با شهامت و شجاعت وصف ناپذیری گفت: جز زیبایی چیزی ندیده‏‌ام. شهادت برای آنان مقدر شده بود. آنان به سوی قربانگاه خویش رفتند به زودی خداوند آنان و تو را می‏‌آورد تا در پیشگاه خویش داوری کند».

آن گاه که ابن زیاد دستور قتل امام سجاد را صادر کرد، زینب (س) با شهامت تمام، برادر زاده‏‌اش را در آغوش گرفت و گفت: اگر خواستی او را بکشی مرا هم بکش. به دنبال اعتراض زینب (س)، ابن زیاد از کشتن امام پشیمان شد.

کاروان آزادگان به دمشق رفت. در شام نیز زینب (س) توانست افکار عمومی را دگرگون نماید. جلسه‏‌ای یزید به عنوان پیروزی ترتیب داده بود و در حضور بازماندگان واقعه کربلا، سربریده حسین (ع) را در تشت نهاد و با چوب‌د‌ستی به صورتش می‏‌زد، زینب کبری (س) با سخنرانی خویش غرور یزید را در هم کوفت و او را از کرده خویش پشیمان کرد. سرانجام یزید مجبور شد کاروان را با احترام به مدینه برگرداند.

در مدینه نیز زینب (س)، پیام آور شهیدان، ساکت ننشست. او با فریادش مردم مدینه را بر ضد حکومت یزید شوراند. حاکم مدینه در پی تبعید حضرت زینب (س) برآمد. به نوشته برخی حضرت به شام سفر نمود و در همان جا درگذشت. برخی دیگر گفته‏‌اند: حضرت به مصر هجرت نمود و در تاریخ پانزدهم رجب سال ۶۲ هجری درگذشت۳، ۴".

من حمایت خود را از دکتر محمد باقر قالیباف اعلام می کنم