اسلام دین رسمی دو ایالت آلمان شد

(بسم الله الرحمن الرحیم)

مقامات ایالت برمن با توافقنامه هایی که با مقامات رسمی کشورشان انجام دادند، قانون رسمی شدن دین مبین اسلام در این ایالت را امضاء کردند تا از این پس به آئین های مرسوم مسلمانان این ایالت احترام خاصی قائل شوند.

قرآن

قرار است تا در مدارس ایالت برمن، دروس مرتبط با دین اسلام تدریس شده و همچنین برای روزهای مهم دینی همچون تعطیلات مذهبی و سوگواری هایی چون ایام عاشورا، مرخصی ویژه ای برای مسلمانان این ایالت در نظر گرفته می شود.

برمن دومین ایالت آلمان پس از هامبورگ محسوب می شود که دین اسلام را در ایالتش رسمی اعلام می کند.

هم اکنون برمن با دارابودن بیش از ۴۰ هزار مسلمان که عمده آنها را اتباع ایرانی و ترک تشکیل می دهند، از پرجمعیت ترین ایالات مسلمان نشین آلمان محسوب می شود.

  • منبع: آبنا

شناخت امام زمان(عج) از چه مسیری ممکن است

شناخت امام زمان(عج) از چه مسیری ممکن است
مدیر مؤسسه فرهنگی موعود با اشاره به سالروز آغاز امامت امام زمان(عج)، گفت: با زیارت اربعین به استقبال از آغاز امامت ولی‌عصر(عج) می‌رویم که نشان می‌دهد راه شناخت ایشان از مسیر امام حسین(ع) می‌گذرد.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از خبرگزاری فارس، شصت و نهمین نشست از سلسله نشست‌های فرهنگ مهدوی با موضوع «از حسین(ع) تا مهدی(عج)» در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار شد.

در این نشست اسماعیل شفیعی سروستانی مدیر موسسه فرهنگی موعود و کارشناس مهدویت به ایراد سخنرانی پرداخت.

وی با اشاره به اینکه دشمن سعی داشت با دغل‌کاری و حیله، واقعه کربلا را در دشت نینوا باقی بگذارد، افزود: کاروان اهل‌بیت(ع) پس از بازگشت از شام در اولین مجالی که پیدا می‌کنند در اربعین حسینی به دشت کربلا بر می‌گردند و به زیارت می‌روند، لذا از اربعین عاشورا قیام می‌کند، یعنی قیام دوباره حسین(ع) از اربعین اتفاق می‌افتد.

*زینب کبری(س) نحوه زندگی کردن را معنا کرد

شفیعی سروستانی سخنان خود را در سه سرفصل با موضوع «زیارت سرخ، معنی زندگی غیبت»، «مرام‌نامه شیعه بودن» و «عهد امام و عهد با امام» ارایه کرد و گفت: مسیر خروج عاشورا از مجرای اربعین اتفاق می‌افتد، اگر مرگ با شهادت امام حسین(ع) ظهور و بروز پیدا می‌کند، حضرت زینب کبری(س) نحوه زندگی کردن را معنا می‌کند.

*عشق به اهل‌بیت(ع) چه ثمراتی دارد

وی با اشاره به آیه 23 سوره شوری «...قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى...»، مزد نبوت را نیکی به اهل‌بیت دانست و ادامه داد: در تفسیر قمی از محمد بن مسلم و او از امام صادق(ع) شنید که حضرت فرمود: منظور از «قربی» در این آیه اهل‌بیت هستند. در روایت آمده است که «أَلا مَنْ مـاتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمّد مـاتَ شهیدا»؛ هر که با دوستی آل محمد بمیرد، شهید مرده است، همچنین عکس این موضوع نیز بیان شده است: «أَلا وَمَنْ مـاتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد جـاءَ یَوْمَ الْقِیـامَةِ مَکْتُوبٌ بَیْنَ عَیْنَیْهِ آیِسٌ مِنْ رَحْمَةِ الله»؛ آگاه باشید! کسى که با بغض و کینه آل محمّد(ص) بمیرد، در روز قیامت مى‌آید، در حالى‌که بر پیشانى‌اش نوشته‌اند: این، مأیوس و ناامید از رحمت الهى است!

*معنای واژه زیارت از منظر آیت‌الله جوادی آملی

مدیر مؤسسه موعود با اشاره به تعریف واژه زیارت از منظر آیت‌الله عبدالله جوادی آملی، ابراز داشت: سوز مشتاقانه، آگاهانه و عاشقانه است که از سرای دل آغاز می‌شود، ‌از راه دل عبور می‌کند و سرانجام نیز از منزل دل به مقصد و مقصود می‌رسد و بار بر زمین می‌نهد.

وی با تأکید بر اینکه جان شیعه با عشق حسین(ع) ظهور پیدا می‌کند، افزود: با زیارت اباعبدالله شیعه معنای زندگی را دریافت می‌کند، حال کسی که در کربلا حسین(ع) را بگذارد و بدون حسین(ع) به شهرش بازگردد و تحولی در او ایجاد نشود، همانند کسی است که حسین(ع) را در کربلا تنها گذاشته است.

*عشق به مهدی(عج) در کلام امام حسین(ع)

شفیعی سروستانی با اشاره به بخش‌هایی از فرازهای زیارت امام حسین(ع) در عید فطر و عید قربان، بیان داشت: امام حسین(ع) در قالب دعا می‌فرماید: «پروردگارا در سایه احسانت، زیارت مولایم را برای من آسان بگردان و مرا از زیارت او محروم و ناکام مفرما و مرا از ذمه او وا مرهان...»، بی‌شک امام حسین(ع) به خاطر بخشیده شدن گناهان امت به کربلا نرفت، بلکه به خاطر برای بپا داشتن امر خدا و احیای دین به کربلا رفت.

*جایگاه ارزش زیارت امام حسین(ع)/ معنای زیارت سیدالشهدا(ع)

وی با بیان اینکه زیارت امام حسین(ع) مجرای اظهار ولایت و معرفت است، ادامه داد: امام صادق(ع) از زبان خداوند متعال می فرماید: «ارزش مکه در برابر کربلا مانند خیسی سر سوزن در برابر دریاست»، معنای زیارت امام سیدالشهدا(ع) به معنی اتصال مردم به حسین، به معنای اعلام بودن با حسین و تداوم حضور در کاروان حسین(ع) است و در غیر این صورت از کاروان حسین جدا می‌افتد.

سردبیر ماهنامه موعود با بیان اینکه سفارش به زیارت امام حسین(ع) در روایات بسیاری نقل شده است، خاطرنشان کرد: معاویه بن وهب از امام صادق(ع) نقل می‌کند: «هرگز زیارت حسین(ع) را به خاطر ترس رها مکن و کسی که زیارت آن حضرت را واگذارد و به سبب ترس زیارت نکند، حسرت فراوان خواهد برد».

*زیارت امام حسین(ع) در اربعین چه معنایی دارد؟/مرام‌نامه شیعه چیست؟

وی با اشاره به اینکه انسان از پیام زیارت اربعین متوجه می‌شود که هنوز قیام امام حسین(ع) به اتمام نرسیده است، به بازخوانی زیارت عاشورا به عنوان مرام‌نامه شیعه که از جانب خداوند بیان شده است، پرداخت و افزود: زندگی شیعه، همان حیات معناداری است که در جغرافیای حق طلبی و جهاد جلوه می‌یابد، زیارت زائر به منزله برافراشته نگهداشتن پرچم و قیام است، زیارت در حقیقت پاس داشتن امر خواست.

شفیعی سروستانی «تولی» و «تبری» را دو بال پرواز شیعه دانست و بیان داشت: تولی و تبری دو اصطلاح قرآنی است که از دیدگاه شیعه از جمله فروع دین و از واجبات شمرده می‌شود، این دو واژه به ترتیب به معنای دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا است. 

*ارکان شیعه از منظر زیارت عاشورا

وی در ادامه به بیان مبادی و مبانی شیعه مطابق با زیارت عاشورا پرداخت و افزود: «فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً أسَّسَتْ أساسَ الظُّلْمِ وَالجَوْرِ عَلَیْکُمْ أهْلَ البَیْتِ»، بیانگر ارکان شیعه است که توسط امام حسین(ع) پی‌ریزی شد و توسط امام زمان(ع) ساخته خواهد شد، این عبارت «وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ وَأزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الّتِی رَتَّبَکُمُ اللهُ فِیها» بیان کننده استراتژی ظالم است که همواره ادامه دارد، چرا که در بخشی از زیارت عاشورا به بیان عمل ظالمانه آن‌ها می‌پردازد «وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ وَأزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الّتِی رَتَّبَکُمُ اللهُ فِیها».

مدیر مؤسسه موعود با اشاره به ذکر عامل میدانی ظلم در زیارت عاشورا «وَلَعَنَ اللهُ آل زِیَاد وَآلَ مَرْوانَ وَلَعَنَ اللهُ بَنِی اُمَیَّةَ قاطِبَةً وَلَعَنَ اللهُ ابْنَ مَرْجانَةَ وَلَعَنَ اللهُ عُمَرَ بْنَ سَعْد وَلَعَنَ اللهُ شِمْراً»، گفت: این افراد عمله‌های بنی‌امیه و حتی عمله‌های بنی‌اسرائیل هستند، با توجه به این مباحث ما نمی‌توانیم تفکراتی را بپذیریم که فاقد خداگرایی هستند مانند اومانیسم و سکولاریسم.

*جبهه حق و باطل در زیارت عاشورا

وی با بیان اینکه قوای لجستیکی و روحیه‌ساز و رضایت دهنده به قتل امام حسین(ع) مورد لعن خداوند قرار گرفته‌اند، افزود: سلسله تولی و تبری در زیارت عاشورا مطرح شده است، به طوری که جبهه حق در «السَّلام عَلَى الحُسَیْن، وَعَلَى عَلیِّ بْنِ الحُسَیْنِ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَیْنِ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَینِ» و جبهه باطل در «بَرِئْتُ إلى اللهِ وَإلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَمِنْ أشْیاعِهِمْ وَأتْباعِهِمْ وَأوْلِیائِهِمْ» مشخص شده است.

*شناخت امام زمان(ع) از چه مسیری ممکن است

شفیعی سروستانی با اشاره به سه نقطه عطف «کربلا با حسین(ع)»، «ظهور مقدمه امام زمان(عج)» و «قیامت کبری» اذعان داشت: پیوندی که با آخرین روز عزاداری اباعبدالله(ع) با ماه ربیع‌الاول وجود دارد و با زیارت اربعین به استقبال از آغاز امامت ولی‌عصر(عج) می‌رویم، نشان می‌دهد راه شناخت امام زمان(عج) از مسیر امام حسین(ع) می‌گذرد، به عبارتی دیگر شناخت امام عصر(عج) شناخت حسین زمان است.

وی در پایان خاطرنشان کرد: «حرکت به سوی امام، تسلیم امام شدن و تجدید عهد با امام» سه تکلیف شیعه در عصر غیبت است.

کاریکاتور / تاکید آمریکا و عربستان بر استحکام روابط!

(بسم الله الرحمن الرحیم)

کاریکاتور عربستان آمریکا

تنها یک پیامبر قوم خود را کنار گذاشت


بین همه ۱۲۴هزار پیغمبر، یک پیغمبر بعد از اتمام حجت و نزول آثار بلا از قومش کنار رفت؛ «وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا...»؛ پیامبران دیگر تا آخر ایستادند. خدا به پیامبر (ص) فرمود تو مثل او نباش.

به گزارش بولتن نیوز به نقل از خبرگزاری شبستان، ولایت فقیه مفهومی است که اسلامی بودن یک حکومت و حرکت کردن جامعه در مسیر قرآن و عترت (ع) با آن معنا می یابد. ضرورت واکاوی این مفهوم که از دوران غیبت امام عصر (عج) بروز و ظهور یافته و امروز تنها در نظام اسلامی ایران تجلی حقیقی دارد در سلسله مباحثی از زبان آیت الله مصباح یزدی مطرح می شود.


 وحدت نظر، وحدت فرمان، وحدت حاکمیتهجوم دشمنان خارجی که بر کشور اسلامی همیشه بوده و حالا بیش از همه دوران تاریخ بشر هست. اگر در این زمانه کسی نباشد که فرمانش نافذ باشد، وقتی جامعه اسلامی در معرض خطر قرار می‌گیرد، با اختلاف‌نظرها نمی‌شود با دشمنان مواجه شد. جامعه وحدت نظر، وحدت فرمان و وحدت حاکمیت می‌خواهد. اگر این‌ها نباشد مصالح جامعه در معرض تفویت است. این‌ها بر عهده حکومت اسلامی است.
اگر کسی که شرایط حکومت را دارد، می‌تواند همه این‌ها را درست اجرا کند، بسیار خوب است. گفتیم اگر رئیس حکومت امام معصوم باشد کارگزارانش هم همه امام معصوم باشند خیلی عالی است، اما آیا این مسأله امکان وقوع هم دارد؟ بالاخره وقتی که امام معصوم هم حکومت کند به تنهایی که نمی‌تواند همه شهرها را اداره کند. در همه‌جا قاضی باشد، نیروهای انتظامی، نیروی دفاعی و‌؛ ارتش را،‌؛ همه‌جا شخصا خودش اداره کند. چنین چیزی امکان ندارد. سنت الهی هم این نیست. خود امیرالمومنین -علیه‌السلام‌- هم در آن مدتی که خلافت داشتند عاملان و والیانی تعیین می‌کردند مسئول زکات و مسئول بیت‌المال تعیین می‌کردند. خود ایشان که همه کارها را نمی‌کردند. آنهایی هم که این کارها را می‌کردند هیچ‌کدام معصوم نبودند. امیرالمومنین، امام حسن، امام حسین، و حضرت زهرا سلام‌الله‌علیهم معصوم بودند، اما ولاتی که می‌فرستادند هیچ کدام معصوم نبودند و بالاخره اشتباه هم می‌کردند، اما اطاعت‌شان لازم بود یا نبود؟ می‌بایست به آن کارها بپردازند یا نمی‌بایست؟ بله اگر یک جایی حکمی بین‌الفساد بود و خلاف قطعیات شرع، نبایست اجرا بشود، اما در موارد مشکوک و اختلاف فتوا باید از عامل خلیفه وقت اطاعت کنند. حالا اگر با این‌که امام معصوم است و همه شرایط ولایت را هم دارد اما مردم زیر بار حکومت او نرفتند و مثل 25 سال قبل از خلافت امیرالمومنین-علیه‌السلام‌- و بعد از آن، در دوران همه ائمه اطهار سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین که ایشان حکومت نداشتند، باید چه کار کرد؟ حالا که مردم زیر بار حاکم اسلامی که خدا تعیین کرده نمی‌روند (نه همه مردم بلکه آن گروهی که در جامعه موثر هستند زیربار نرفتند حالا اقلیت یا اکثریت، نگذاشتند حکومت تشکیل شود.) آیا باید حاکم قهر کند و برود و بگوید: به من مربوط نیست؛ بروید هر غلطی خودتان می‌خواهید بکنید؟! این نه سنت الهی است و نه عقل این را می‌گوید. در بین همه 124هزار پیغمبر، یک پیغمبر را سراغ داریم که بعد از اتمام حجت و نزول آثار بلا از قومش کنار رفت؛ «وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا...»1؛ پیامبران دیگر تا آخر ایستادند. عذاب هم که نازل شد، ایستادند. ایشان دید آثار عذاب نازل شد، گفت حالا که عذاب دارد نازل می‌شود من برای‌چه بمانم؟ خدا به پیغمبر اسلام می‌فرماید که «...وَلَا تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ...»2؛ تو مثل آن پیغمبر نباش. اگر مردم قهر کردند، تو قهر نکن.

 

نمی شود که حکومت فقط به بحث میراث بپردازدحاکم اسلامی تا آن‌جا که ممکن است حتی اندکی از احکام شرع را اجرا کند باید بماند، هرچند مردم قبولش نداشته باشند. برای پیروانش در بین مردم و آن اقلیتی که حرفش را قبول دارند باید راهی را تعیین کند برای مسایل حکومتی‌شان. با همین نظر است که شما می‌توانید «مقبوله عمربن‌حنظله»؛ را معنا کنید. با این‌که خود امام معصوم هست، می‌گوید «انظروا الی رجل من...»؛ برای هر فقیهی این منصب قضاوت را نصب می‌کند. «جعلته حاکما»؛ چرا؟ برای این‌که در زمانی است که حکومت مرکزی و شخصی که قدرت اصلی را دارد نمی‌تواند این احکام را اجرا کند، ولی نمی‌گوید حالا که اجرا نمی‌شود پس هیچ، شما هم بروید هر کار که می‌خواهید انجام دهید.
آن‌جایی که حتی شما برای مسأله دین و میراثتان نمی‌توانستید به حاکم رسمی منتخب خلیفه جور رجوع کنید، فرمود بروید یک حاکم داخلی پیدا کنید. اگر یک قاضی‌ای داشته باشید که برایتان مسایل را قضاوت کند «فإذا حکم بحکمنا»؛ وقتی حکم ما را داد شما واجب است از او اطاعت کنید؛ «والراد علیه کالراد علینا و هو علی حد الشرک بالله.»؛ حالا اگر در آن جزیره هزار نفری یک نفر توانست تمام امور حکومتی را عهده‌دار بشود؛ فقیه بود و باتقوا و مصالح جامعه را درست درک می‌کرد. مردم هم قبولش داشتند و حرفش را می‌پذیرفتند، آیا او فقط باید اختلاف دین و میراث‌شان را حل کند؟ و دیگر مسایل حکومتی را نباید اجرا کند؟

 

تأمین مصالح لازم‌‌الاستیفای مسلمین سنتی قدیمیاین‌که ما می‌بینیم در طول تاریخ، سیره فقهای ما این بوده است که وقتی حکومت مرکزی ضعیف بوده و نمی‌توانسته خیلی تسلط پیدا کند، در بسیاری از شهرها خود علما حکومت تشکیل می‌دادند. تازیانه می‌زدند. دست می‌بریدند. زندان می‌کردند. پیرمردها شاید هنوز یادشان باشد. بزرگانی در اصفهان، در شیراز، در تهران و در خیلی جاها بودند که وقتی حکومت حاکمان ضعیف بود و قدرتی نداشتند که بر علما زور بگویند، این‌ها خودشان حکومت تشکیل می‌‌دادند. اسمش را حکومت یا سلطنت نمی‌گذاشتند و می‌گفتند «حاکم شرع». حاکم شرع یعنی‌چه؟ حاکم شرع یعنی حکومت شرعی. این به نظر شما چیز عجیبی است و در شیعه سراغ نداریم؟ حتی بعضی از بزرگان علما اگر این اندازه را درک می‌کردند که یک سلطان جائر، فاسق یا‌؛ فاجری‌؛ این اندازه می‌تواند ظواهر را حفظ کند که بگوید من احکام اسلام را به اجازه یک فقیهی اجرا می‌کنم، از این فرصت استفاده می‌کردند. زمان «محقق کرکی»؛ شاه طهماسب صفوی همین کار را کرد. از طرف محقق کرکی اجازه گرفت که سلطنت کند. این یعنی‌چه؟ یعنی محقق کرکی می‌بایست سلطنت کند و حکومت اسلامی داشته باشد. او را که نمی‌گذاشتند؛ منتها این اندازه که او را مرجع حکم اسلامی بدانند مغتنم بود چون وقتی شاه می‌گوید من از شما اجازه می‌گیرم، اگر جایی این عالم می‌گفت این خلاف اسلام است، شاه طبق قول خودش می‌بایست بپذیرد چون به اجازه او دارد این کار را می‌کند. برای این‌که بعضی از احکام اسلام اجرا بشود به سلطان وقت اجازه تصرف می‌دهد، با این‌که می‌داند این آدم، فاسق و فاجر است.
پس از قدیم‌ترین ایام این مرتکز در اذهان همه علما، بزرگان و مردم مسلمان شیعه بوده که اگر مجتهد عادل جامع‌الشرایطی بتواند احکام اسلام را اجرا کند، حکمش نافذ است و حق چنین کاری را دارد؛ نه تنها حق دارد بلکه وظیفه‌اش است که این کار را بکند چون این تنها راه اجرای احکام اسلامی و تأمین مصالح لازم‌‌الاستیفای مسلمان‌هاست.
شایان ذکر است، سلسله مباحث تبیین علمی ولایت فقیه از لسان آیت الله مصباح یزدی به صورت هفتگی در سرویس اندیشه شبستان بارگذاری می شود و علاقه مندان می توانند در لینک یادداشت های این سرویس این مطالب را مطالعه کنند.
پی نوشت:
1- انبیا، 87
2- قلم، 48

شیعیان پاکستان: به داد ما برسید


به گزارش  تابناک به نقل از رویترز نوشت: بعد از این که پاکستان، روز گذشته شاهد یکی از بدترین حملات قومیتی در تاریخ این کشور بود، رهبران شیعیان پاکستان، امروز جمعه از ارتش پاکستان درخواست کردند که کنترل کویته مرکز استان بلوچستان را در دست بگیرد.

رهبران شیعیان همچنین گفته‌اند تا زمانی که خواسته‌های انها مورد پذیرش قرار نگیرد، اجازه نخواهند داد اجساد قربانیان حملات دیروز دفن شوند.

خشونت علیه شیعیان پاکستان در حال افزایش است و بعضی از مردم شیعه در میان خشونت فرقه‌ای گرفتار شده‌اند. یک گروه حقوق بشری نیز هشدار داده است که بعد از این که حدود 115 نفر در خشونت‌های دیروز پنج شنبه جان باختند، اوضاع می‌تواند بدتر هم بشود.

مقامات پلیس پاکستان اعلام کرده‌اند بر اثر انفجار این 3 بمب، دست کم 115 نفر کشته شدند. از این تعداد،‌ بیش از 80 نفر متعلق به دو انفجار در سالن ورزشی در شهر کویته مرکز استان «بلوچستان» است. شهر کویته، پنجشنبه شاهد انفجار دیگری در یک منطقه تجاری بود که در آن 35 نفر کشته شدند. گروه غیرقانونی لشکر جنگوی مسئولیت این حملات را بر عهده گرفته است.

جمعیت تقریبا نیم میلیونی شیعیان کویته مرکز استان بلوچستان که اکثرا از قوم هزاره هستند به هدفی آسان برای تندروهای اهل سنت پاکستان تبدیل شده‌اند. لشکر جنگوی به دنبال ایجاد حکومتی بر مبنای عقاید تندروانه خود در پاکستان است. علاوه بر این، گروه دیگری با نام ارتش متحد بلوچ که در خشونت‌ها در بلوچستان نقش دارد به دنبال استقلال استان فقیر و خشک بلوچستان است که گفته می‌شود از منابع غنی گاز طبیعی، مس و طلا برخوردار است. بلوچستان که تقریبا نیمی از مساحت پاکستان را در بر می‌گیرد، تنها هشت میلیون از جمعیت 180 میلیونی پاکستان را در خود جای داده است.

این در حالی است که سال گذشته میلادی، خونبارترین سال برای شیعیان پاکستان بوده است و حدود چهارصد نفر جان خود را در حملات تروریستی از دست دادند و اگر قرار باشد، در سال 2013، حوادث دیروز تکرار شود، معلوم نیست چه تعداد از شیعیان جان خود را در خشونت کور گروه‌های تندرو از دست بدهند.

هفته پیش و در آستانه اربعين حسینی نیز، حمله انتحاري به اتوبوس زائران شيعه پاکستان در جاده کويته منجر به کشته شدن ۱۹ تن از مسافران پاکستاني شد. در آن حادثه، سه اتوبوس حامل زائران پاکستاني که از شهر کويته پاکستان به سمت تفتان در حرکت بودند و قصد داشتند ابتدا به مشهد و از آنجا به کربلا بروند، مورد حمله انتحاري قرار گرفتند. يک فرد موتورسوار که حامل مقادير زيادي مواد منفجره بود، خودش را به يکي از اتوبوس‌ها کوبيد و منفجر شد که منجر به نابودي کامل آن اتوبوس شد. منابع رسمي تعداد کشته شدگان را ۱۹ تن اعلام کردند اما برخي منابع غيررسمي نوشتند که تقريباً همه ۴۵سرنشين اتوبوس سوختند و فقط چند نفر از آنان توانستند جان سالم به در ببرند.

تخمین‌ها حاکی از آن است که تاکنون  بیش از بیست هزار شیعه در پاکستان و به خصوص پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به شهادت رسیده‌اند. رهبران فکری، اساتید دانشگاه، متخصصین، پزشکان و وکلای شیعه از گروه‌هایی هستند که به طور نظام‌یافته مورد حمله تکفیری‌های پاکستان قرار می‌گیرند.

آیا پیامبر اکرم (ص) شهید شدند؟

(بسم الله الرحمن الرحیم)

درباره این موضوع و هم چنین در تاریخ شهادت نبی اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در میان نویسندگان و مورخان اختلاف می باشد و بعضی از نویسندگان فقط به بیان این جمله که مریض شد و از دنیا رفت اکتفاء کرده اند.

پیامبر

در کتب تاریخی نقل شده است که یهودیان چندین مرتبه تصمیم گرفتند که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را به شهادت برسانند ولی هر مرتبه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ توسط جبرییل از این توطئه آگاه می شد و یهودیان به مقصود خود نمی رسیدند و در پایان جنگ خیبر نیز گروهی از بزرگان قوم یهود زینب دختر حارث را که از اشراف یهود بود و پدر خود حارث و برادر خود مرحب و شوهر خود سلام بن مشکم را از دست داده بود تحریک کردند تا شاید به مقصود خود که نابودی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و در نتیجه نابودی دین تازه تأسیس اسلام بود نایل شوند ولی اگر چه این عمل نیز به شهادت آنی و فوری آن حضرت منجر نشد ولی باعث مسمومیت آن حضرت گردید و در نهایت در درازمدت به شهادت آن حضرت انجامید.
مورخ بزرگ «محمد بن عمر واقدی» در مغازی، واقعه رحلت پیامبر را چنین نقل می کند:
چون رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ خیبر را گشود و آرام گرفت، زینب، دختر حارث شروع به پرس و جو کرد که محمد کدام قسمت گوسفند را بیشتر دوست دارد؟ گفتند: شانه و سردست را، زینب گوسفندی را کشت، و سپس زهر کشندة تب آوری را که با مشورت یهود فراهم آورده بود به تمام گوشت و مخصوصاً شانه و سردست آن زد و آن را مسموم کرد. چون غروب شد و رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به منزل خود آمد پس متوجّه زینب شد از او پرسید، کاری داری؟ او گفت: ای ابوالقاسم! هدیه ای برایت آورده ام ـ اگر چیزی را به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هدیه می کردند از آن می خوردند و اگر صدقه بود از آن نمی خوردند ـ پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دستور فرمود تا هدیه او را گرفتند و در برابر آن حضرت نهادند. آن گاه فرمود: نزدیک بیایید و شام بخورید! یاران آن حضرت که حاضر بودند نشستند و شروع به خوردن کردند. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از گوشت بازو خوردند و «بُشْر بن براء» هم لرزید. همین که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و بشر لقمه های خود را خوردند، پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به یاران خود فرمود: از خوردن این گوشت دست بردارید که این بازو به من خبر می دهد که مسموم است. و «بشر بن براء» گفت: ای رسول خدا، به خدا سوگند که من هم از همین یک لقمه فهمیدم، و علّت آن که آن را از دهان بیرون نینداختم برای این بود که خوراک شما را ناگوار نسازم، و چون شما لقمه خود را خوردید جان خودم را عزیزتر از جان شما ندیدم. وانگهی امیدوار بودم که این لقمه کشنده نباشد، بشر هنوز از جای خود برنخاسته بود که رنگش مانند عبای سیاه شد و یک سال بیمار بود و نمی توانست حرکت کند و بعد هم به همین علّت مرد. همچنین گفته اند که «بشر بن براء» هماندم مُرد و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پس از سه سال دیگر زنده ماندند.
رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ زینب را فرا خواندند و پرسیدند: شانه و بازوی گوسفند را مسموم کرده بودی؟ گفت: چه کسی به تو خبر داد؟ فرمود: خود گوشت. گفت آری. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: چه چیزی تو را به این کار واداشت؟ گفت: پدر و عمو و همسرم را کشتی و بر قوم من رساندی آن چه رساندی. با خود گفتم اگر پیامبر باشد که خود گوشت به او خبر می دهد که چه کرده ام، و اگر پادشاه باشد از او خلاص می شویم.
در مورد سرنوشت زینب مطالب مختلفی نقل شده است. برخی از راویان گفته اند: رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دستور فرمود تا او را کشتند و به دار آویختند و برخی از راویان گفته اند: پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ او را عفو فرمود. سه نفر هم دست بر طعام برده ولی چیزی از آن نخورده بودند. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به اصحاب خود دستور داد تا خون بگیرند و آنها میان سر خود را تیغ زدند و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هم زیر کتف چپ خود را خون گرفت و هم گفته اند که از پس گردن خود خون گرفت.
گویند: مادر بُشْر بن براء می گفت: در مرضی که منجر به مرگ پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ شد به دیدنش رفتم رسول خدا تب شدیدی داشت، پیامبر فرمود: همان طور که اجر و پاداش ما دو برابر است بلا و سختی ما هم دو چندان است. مردم می پندارند که من گرفتار ذات الجنب شده ام، و حال آن که چنین نیست و خداوند آن بیماری را بر من مسلط نکرده است و این ریشخندی شیطانی است. این اثر لقمه ای است که من و پسرت خوردیم، از آن روز بیماری در من ریشه دوانده است. تاکنون که پاره شدن رگ قلبم نزدیک شده است. بنابراین رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از دنیا رفت در حالی که شهید بود… .[۱]
علاوه بر «واقدی»، «ابن هشام»[۲]، «طبری»[۳] و «ابن اثیر»[۴] این واقعه را نقل کرده اند ولی این سه مورّخ بیان کرده اند که رسول خدا لقمه را بیرون انداختند و از آن گوشت چیزی تناول نکردند ولی آن زهر خطرناک به آب دهان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مخلوط شد و همین باعث شهادت آن حضرت گردید. (ظاهراً اسناد این سه مورخ از یک فرد و آن هم ابن اسحاق می باشد).
«یعقوبی» مورّخ بزرگ دیگر جهان اسلام نیز این جریان را در تاریخ خود ذکر می کند ولی فقط به مسمومیت آن حضرت اشاره می کند ولی از شهادت آن حضرت سخن نمی گوید.[۵]
مورّخان و محدّثان شیعه نیز بیشتر به این سمت رفته اند که علت مرگ رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ همان گوشت مسمومی بوده است که زینب «دختر حارث» به آن حضرت خورانیده بود.
علامه مجلسی (ره) در کتاب «جلاء العیون» نقل می کند که:
«در احادیث معتبر وارد شده است، آن حضرت به شهادت از دنیا رفت. چنان چه «صفار» به سند معتبر از حضرت صادق ـ علیه السلام ـ روایت کرده است. [۶] مرحوم «ثقة الاسلام کلینی» نیز در کتاب با ارزش «اصول کافی» به اصل توطئه از قول امام باقر ـ علیه السلام ـ اشاره می کند. [۷]
برخی از اخبار و نقل ها نیز حکایت از آن دارند که پیامبر گرامی اسلام توسط برخی منافقین در میان مسلمین مسموم گردیده و به شهادت رسیدند.
در کتاب «فروغ ابدیت» نیز بعد از نقل این واقعه در پاورقی آمده است:
«معروف این است که پیامبر در کسالت وفات خود می فرمود : این بیماری از آثار غذای مسمومی است که آن زن یهودی پس از فتح برای من آورد. زیرا اگرچه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ اولین لقمه را بیرون انداخت ولی آن زهر خطرناک با آب دهان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ کمی مخلوط شد و روی دستگاه های بدن آن حضرت اثر خود را گذاشت.[۸]
پس می توان از مجموع آنچه بیان شد نتیجه گرفت که مرگ پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ طبیعی نبوده است و آن حضرت با شهادت از دنیا رحلت کرده اند.


  • [۱] . محمد بن عمر واقدی، مغازی، ترجمه دکتر مهدوی دامغانی، نشر دانشگاهی، ج۲، ص۵۱۷ الی ۵۱۹٫
  • [۲] . ابن هشام، السیرهَ النبویّه، بیروت، دارالقلم، ج۳، ص۳۵۲٫
  • [۳] . محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، دارالکتب العلمیه، ج۲، ص۱۳۸٫
  • [۴] . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، دارالاحیاء التراث العربی، ج۱، ص۵۹۸ـ۵۹۹٫در پاورقی این کتاب این واقعه را از قول دیگر مورّخان و محدثّان نیز نقل می کند بعد از نقل این مطلب که این روایت از ابن اسحاق می باشد می گوید: بیهقی در کتاب دلایل النبوهَ این مطلب را از طریق ابی نفرهَ از جابر نقل می کند. و عبدالرزاق در تألیف خود از معمر از زهری و ابن حجر در الفتح و مسلم در کتب خود و النووی در شرح مسلم و… این حادثه را بیان می کنند (رجوع شود به پاورقی کتاب الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹۸).
  • [۵] . تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، ج۱، ص۴۱۶٫
  • [۶] . مجلسی، محمد باقر، جلاءُ العیون، ص۸۲ـ۸۳٫
  • [۷] . کلینی، اصول کافی؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲؛ و در کتب دیگر خود در باره این واقعه احادیثی نقل نموده است که دلالت بر شهادت آن حضرت دارند.
  • [۸] . سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ج۲، ص۶۶۴٫

نحوه شهادت امام حسن مجتبی (ع)

(بسم الله الرحمن الرحیم)

از جنایات غیر قابل بخشش معاویه، به شهادت رساندن امام حسن ـ علیه السلام ـ ریحانه رسول خدا – صلّی الله علیه و آله وسلّم – است که از نظر تاریخی کوچکترین تردیدی در آن وجود ندارد. معاویه با ترتیب دادن توطئه ای که اساس کارش بر همان پایه بود، امام ـ علیه السلام ـ را به دست همسرش «جعده» دختر «اشعث بن قیس» لعنت شده، به شهادت رساند.

امم حسن مجتبی

زمانی که در سال ۶۳ در واقعه «حَرّه» مدینه غارت شد، خانه این زن ملعونه نیز به تاراج رفت. اما به پاس خوش خدمتی او در به شهادت رساندن شوهرش، اموالش را به او بازگرداندند. منابع بی شماری خبر به شهادت رساندن امام ـ علیه السلام ـ را توسط جَعْده و با توطئه معاویه گزارش کرده اند.[۱] به گزارش ابن حمدون، قرار بود جعده در برابر مسموم کردن امام ـ علیه السلام ـ، یکصد هزار درهم دریافت کند. بعدها نیز با یک قریشی ازدواج کرد و از او بچه دار شد. کودکان با دیدن این بچه به او گفتند: «یابن مَسَمِّمَهِ الاَزواج؛ ای فرزند کسی که شوهرش را مسموم کرد[۲]». «هیْثم بن عَدی»گفته است که مسمومیت حسن – علیهاالسلام – به تحریک معاویه و توسط دختر «سهَیل بن عمرو» صورت گرفت.[۳] آن حضرت چهل روز پس از مسمومیت بیمار بود تا روز به شهادت رسید.[۴] «ام بکر» دختر«مِسوَر» گوید: بارها به امام ـ علیه السلام ـ سم خوراندند، ولی هر بار از آن رهایی می یافت تا آنکه مرحله آخر سم به قدری شدید بود که پاره های جگر امام حسن – علیهاالسلام – از گلویشان خارج شد.[۵]
پس از شهادت امام ـ علیه السلام ـ، طبق وصیت آن حضرت خواستند او را کنار قبر رسول خدا – صلی الله علیه و آله وسلّم – دفن کنند، اما عایشه با استناد به اینکه «بیتی لا آذن فیه»[۶] مانع این کار شد. مروان هم که آن زمان حکومت مدینه را داشت، اعلام کرد که اجازه چنین کاری را نخواهد داد. امام حسن – علیه السلام – سفارش کرده بود که اگر مشکلی پیش آمد آن حضرت را در کنار مادرشان در بقیع دفن کنند.[۷] عایشه، برای یک بار دیگر کنیه خود را نسبت به حضرت زهرا – علیها السلام – و فرزند آن حضرت نشان داد. زمانی که امام را برای دفن نزدیک قبر پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلّم – آوردند، عایشه گفت:هذا الأمر لا یکون أبدا؛ چنین چیزی هرگز انجام نخواهد شد.[۸] ابوسعید خدری و ابوهریره به مروان گفتند: آیا از دفن حسن بن علی در کنار جدش ممانعت می کنی در حالی که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ او را سید جوانان اهل بهشت نامید. مروان به تمسخر به آنها گفت: اگر امثال شما حدیث پیامبر – صلی الله علیه و آله وسلّم – را روایت نمی کردند، ضایع شده بود.[۹]
محمدبن حنفیه می گوید: زمانی که امام حسن – علیه السلام – وفات کرد، مدینه یکپارچه عزادار شده بود و همه گریه می کردند. مروان خبر وفات حضرت را به معاویه داد و گفت: آنان می خواهند حسن بن علی را در کنار پیامبر – صلی الله علیه و اله و سلّم – دفن کنند، اما تا من زنده هستم به این مقصود خود نخواهند رسید،. امام حسین – علیه السلام – به کنار قبر پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلّم – رسید و فرمود: اینجا را حفر کنید، سعید بن عاص که حاکم مدینه بود، خود را کنار کشید، اما مروان بنی امیه را آماده کرده مسلح شدند. مروان گفت:چنین چیزی هرگز نخواهد شد. امام حسین – علیها السلام – فرمود: به تو چه ارتباطی دارد، مگر تو والی شهر هستی؟ مروان گفت: نه، امّا تا من زنده هستم اجازه این کار را نخواهم داد. امام حسین – علیها السلام – از کسانی که در حلف الفضول همراه بنی هاشم بودند، کمک خواست.
اینجا بود که کسانی از بنی تیم، بنی زهره، بنی اسد و بنی جعوبه مسلح شدند. امام حسین – علیها السلام – و پیروان هر یک پرچمی داشت و مروان نیز، و میان آنان تیراندازی نیز شد. به هر حال شماری از مردم، امام حسین ـ علیه السلام ـ را راضی کردند تا به موجب وصیت خود امام حسن – علیها السلام – که فرموده بود اگر قرار است خونی ریخته شود، در همان بقیع کنار مادرش دفن شود، از اصرار خود دست بردارد.[۱۰] در نقلی آمده است: مروان که این زمان معزول شده بود، با این اقدام خود قصد داشت تا معاویه را از خود راضی کند. [۱۱] مروان پس از آن که از دفن امام در بقیع جلوگیری کرد، این خبر را با آب و تاب برای معاویه نوشت. [۱۲] او می گفت: چگونه فرزند قاتل عثمان، درکنار پیغمبر – صلی الله علیه و آله و سلّم – دفن شود، اما عثمان در بقیع؟[۱۳] بی شبهه مروان از کثیف ترین چهره های بنی امیه است که در تمام مدتی که حاکم مدینه بود، با زبان تند خود، امام علی – علیها السلام – و بنی هاشم را دشنام می داد.
شهادت امام در یک روایت، در ربیع الاول سال ۴۹، و در نقلی دیگر، ربیع الاول سال ۵۰ هجری دانسته شده است. [۱۴] آنچه به نظر درست می آید، همان سال ۴۹ هجری است. زمانی که امام به شهادت رسید، بنی هاشم کسانی را به نقاط مختلف مدینه و اطراف فرستادند تا این خبر را به گوش انصار برسانند. گفته شده است که هیچ کس در خانه خود نماند. [۱۵] زنان بنی هاشم تا یک ماه، هر روز برای وی مجلس عزا داشتند. [۱۶] طبری به نقل از امام باقر ـ علیه السلام ـ آورده است که مردم مدینه هفت روز به مناسبت درگذشت فرزند پیامبر – صلی الله علیه وآله و سلّم – در ماتم نشسته و بازار را بستند.[۱۷] او می گوید: در مراسم دفن امام ـ علیه السلام ـ در بقیع، به قدری جمعیت بود که جای انداختن سوزن نبود.[۱۸] خبر شهادت امام ـ علیه السلام ـ در بصره نیز شیعیان آن شهر را به عزا نشاند.[۱۹] پس از وفات امام مجتبی ـ علیه السلام ـ شیعیان کوفه، نامه تسلیتی به امام حسین – علیها السلام – نوشتند. در آن نامه آمده بود که درگذشت امام از یک سو برای «تمامی امت » و از سوی دیگر برای تو «و هذه الشیعه خاصه» مصیبت است. این تعبیر نشان شکل گیری «شیعه» و حتی کاربرد کلمه شیعه به عنوان یک اصطلاح در حوالی پنجاه هجری است. آنان در این نامه با این القاب از امام مجتبی ـ علیه السلام ـ یاد کردند «عَلَمُ الهُدی و نُورُ البِلاد» کسی که به او امید اقامه دین و اعاده سیره صالحان بود. آنان اظهار امیدواری کردند که خداوند حق امام حسین – علیها السلام – را به او بازگرداند.[۲۰]
این نامه باید یکی از اسناد اعتقادی و امامتی شیعه در کوفه تلقی شود. «عمر بن بعجه»می گوید: نخستین ذلتی که بر عرب وارد شد، وفات امام مجتبی – علیها السلام – بود.[۲۱]

  • رسول جعفریان ـ تاریخ سیاسی اسلام (تاریخ خلفا)، ج ۲، ص۳۹۹

  • [۱] . ترجمه الامام الحسن- علیه السلام- ابن سعد ص۱۷۵ـ۱۷۶، انساب الاشراف ج۳ ص۵۵ـ۸۸ استاد محمودی در پاورقی صفحات مزبور خبر را از منابع متعددی نقل کرده است. در این میان ابن خلدون با اعمال تعصب مذهبی، بر خلاف این همه شواهد تاریخی می گوید: و حاشا لمعاویه ذلک. تاریخ ابن خلدون ج ۲ ق۲ ص۱۸٫
  • [۲] . التذکره الحمدونیه ج،۹ ص۲۹۳ـ۲۹۴٫
  • [۳] . انساب الاشراف ج ۳ ص ۵۹٫
  • [۴] . ترجمه الامام الحسن- علیه السلام-،ابن سعد، ص ۱۷۶٫
  • [۵] . المنتخب من ذیل المذیل، ص ۵۱۴٫
  • [۶] . تاریخ الیعقوبی ج۲ ص۲۲۵،عایشه در حالی که سوار بر قاطر بود،جلو آمد و این سخن را گفت. بنا به نقل یعقوبی (همانجا) قاسم بن محمد بن ابی بکر نزد وی آمد و گفت:« یاعمّه! ما غسلنا رؤوسنا من یوم الجمل الاحمر،أتریدین أن یقال یوم البغله الشهباء.» ما هنوز سرهای خود را از (سرافکندگی) روز جمل سرخ نشسته ایم. آیا برآنی تا روزی هم به نام یوم البغله مشهور شود. در این وقت عایشه برگشت.
  • [۷] . انساب الاشراف ج۳ ص۶۱،۶۴ نیز نکـ: پاورقی صص۶۲-۶۱٫
  • [۸] . ترجمه الامام الحسن- علیه السلام- ابن سعد ص۱۸۴٫
  • [۹] . انساب الاشراف ج۳ ص۶۵؛ و مشابه آن در: ترجمه الامام الحسن- علیه السلام- ابن سعد ص ۱۸۴ـ۱۸۵٫
  • [۱۰] . ترجمه الامام الحسن- علیه السلام- ابن سعد ص۱۷۷ـ۱۷۹٫
  • [۱۱] . همان ص۱۸۰ و نکـ: ص۱۸۷٫
  • [۱۲] . همان ص ۱۸۸٫
  • [۱۳] . همان ص۱۸۳ عثمان حتى در بقیع نیز دفن نشد چون مردم اجازه ندادند.
  • [۱۴] . انساب الاشراف ج۳ ص۶۶؛ ترجمه الامام الحسن – علیه السلام- ابن سعد ص ۱۸۳، ۱۸۹، ۱۹۰٫
  • [۱۵] . ترجمه الامام الحسن- علیهالسلام- ابن سعد ص ۱۸۱ ؛ ترجمه الامام الحسن- علیه السلام- ابن عساکر ش۳۷۱٫
  • [۱۶] . ترجمه الامام الحسن- علیه السلام- ابن سعد ص ۱۸۲؛ ترجمه الامام الحسن- علیهالسلام- ابن عساکر ش۳۳۸٫
  • [۱۷] . ترجمه الامام الحسن- علیعالسلام- ابن سعد ص۱۸۲٫
  • [۱۸] . المنتخب من ذیل المذیل ص۵۱۴؛ المستدرک علی الصحیحین ج۳ ص۱۷۳ ؛ ترجمهالامام الحسن- علیه السلام- ابن سعد ص۱۸۲؛ ترجمه الامام الاحسن- علیه السلام- ابن عساکر ش۳۷۲٫
  • [۱۹] . مختصر تاریخ دمشق ج۵ ص۲۲۴٫
  • [۲۰] . تاریخ الیعقوبی ج ۲ ص ۲۲۸٫
  • [۲۱] . ترجمه الامام الحسن- علیه السلام- ابن سعد ص ۱۸۳ .

آثار سبک شمردن نماز

(بسم الله الرحمن الرحیم)

شکی نیست که بی اعتنایی به نماز گناهی است بزرگ. بنابراین شناسایی مصادیق این تحقیر ناپسند، مقدمه‌ پرهیز از این عصیان نابخشودنی است. عناوین زیر از مصادیق سبک شمردن نماز است.

نماز

الف) تأخیر نماز: امام صادق ـ علیه السلام ـ در تفسیر آیه‌ی شریفه‌ی قرآن، که در ارتباط با مذمت بی اعتنایی به نماز نازل گردیده است[۱] می‏فرماید:
»تاخیر الصّلاه عن اوّل وقتها لغیر عذرٍ»[۲]
مراد از بی اعتنایی به نماز، «تأخیر آن از اول وقت بدون عذر است.»
البته روشن است که مراد از عذر، ضرورتی است که بصورت اورژانسی پیش آید و قابل تأخیر نباشد و الاّ باید به کار گفت نماز دارم نه به نماز بگوییم کار دارم.
ب) عدم رعایت آداب آن در خلوت: پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در روایتی چنین می‏فرماید:
»من احسن صَلَوتَهُ حین یَراهُ النّاسُ و أَساءَها حینَ یَخلُوا فتلک استهانهٌ»[۳]
یعنی: «آن کس که در مقابل مردم با دقت نماز بخواند و در خلوت بدون دقت نماز گزارد به نماز بی اعتنایی کرده است.«
مروری بر نمازهای خلوت و جلوت ما، روشن می‏نماید که آیا احترام و توجه ما به نماز بیشتر بوده است یا به ناظران صحنه‌ی نماز.
ج) فراهم نکردن مقدمات نماز قبل از اذان: در روایت دیگری می‏فرماید: کسی که وضوی نماز را تا وقت اذان به تأخیر اندازد او به نماز بی اعتنایی کرده است. آری کسی که به کار اهمیت می‏دهد، قبل از رسیدن وقت آن، مقدمات انجام آن را فراهم می‏کند. کدام ملاقات و میهمانی است که وقت آن فرا رسیده باشد و ما هنوز در فکر پوشیدن لباس و یا آماده کردن شرایط آن باشیم؟!
د) عدم یادگیری معانی: آیا ندانستن معانی الفاظی که روزانه ده بار در نماز تکرار می‏شود به معنی بی اعتنایی به نماز نیست؟! آیا اگر ما برای طرف گفتگوی خویش در نماز اهمیتی قائل باشیم در فکر این نخواهیم بود که محتوا و مضمون مذاکره و نجوای خود را بفهمیم و با ادراک صحیح به سخن در برابر او بایستیم؟! چگونه ممکن است با اقامت کوتاه در یک کشور، تا حدودی به زبان مردم آنجا آشنا می‏شویم و با یکی دو بار عبور از مسیری، نام و نشان آن را فرا گیریم و در برخورد با هر بنایی از اسم و بانی و مشخصات آن جویا شویم اما هیچکدام از این توجهات و حساسیت‏ها در مورد نماز اعمال نشود؟! آیا اینها به معنی بی اعتنایی به نماز نیست؟! چگونه می‏توانیم پاسخگوی این عباداتی باشیم که محتوای آن جز تحقیر خداوند رب العالمین نیست؟! اینجاست که امام حسین ـ علیه السلام ـ به خداوند تبارک و تعالی عرض می‏کند:
»الهی مَن کانَت‎‎‎‎‎ محاسِنُه مَساوِی فکیف لایکونُ مَساوِیه مَساوِی«[۴]
یعنی: «خدایا آن کس که اعمال به ظاهر نیک او گناه است پس چگونه گناهان او گناه نباشد؟!«
فرق نمازگزارانی که در نماز هیچ دردی را احساس نمی‏کنند[۵] جز درد فراق دوست، از هیچ حادثه‏ای مطلع نمی‏شوند،[۶] هیچ صدایی را نمی‏شنوند و غرق در لذت با معشوقند، نماز گزارانی که زیر شلاق و علیرغم هر گونه تهدید و شکنجه و محدودیتی نماز را بپا می‏دارند[۷] با کسانی که نماز را بار و رنجی می‏دانند که در برداشتن و عبور از آن باید شتاب کرد و در هنگام اقامه‌ی آن با دست و محاسن بازی می‏کنند و خمیازه می‏کشند، فقط در اهتمام و استخفاف به نماز است.
هـ) عجله و شتاب در نماز: سریع خواندن نماز و تبدیل این عبادت به عادتی که همچون عمل ماشین نویسی بدون توجه به معانی و بدون رعایت خشوع و طمأنینه انجام گیرد از نشانه‏های دیگر بی توجهی به نماز است. استاد شهید آیت اللّه مطهری ـ رحمه الله علیه ـ در این باره می‏فرماید:
»علمای روان‏شناسی می‏گویند: «یک کار همین قدر که برای انسان عادت شد، دو خاصیّت متضاد در آن به وجود می‏آید. هر چه که بر عادت بودنش افزوده شود و تمرین انسان زیادتر گردد، کار، سهلتر و ساده‏تر انجام می‏شود.» یک ماشین نویس که به ماشین نویسی عادت می‏کند، هر چه بیشتر عادت می‏کند، از توجهش کاسته می‏شود. یعنی از اینکه این عمل او یک عمل ارادی و از روی توجّه باشد کاسته می‏شود و به یک عمل غیر ارادی نزدیکتر می‏گردد. خاصیّت عادت این است. اینکه در اسلام به مسأله‌ی نیّت تا این اندازه توجّه شده، برای جلوگیری از این است که عبادت‏ها آنچنان عادت نشود که به واسطه‌ی عادت، به یک کار طبیعی و غیر ارادی و غیر فکری و غیر هدفی و کار بدون توّجه که هدف درک نشود و فقط به پیکر عمل توجه گردد تبدیل شود.
این‏ها چیزهایی است که ما تنها در نماز اسلامی به دست می‏آوریم و متوّجه می‏شویم که بسیاری از برنامه‏های تربیتی به وسیله این عبادت و در پیکر این عبادت پیاده می‏شود، گذشته از اینکه خود این عمل، پرورش عشق و محبّت خدا و معنویّت در انسان است، که این روح عبادت است.»[۸]
مردی در حضور امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ نماز خود را با شتاب به جا می‏آورد. حضرت نگاهی به او کرده و فرمود: چند وقت است اینگونه نماز می‏خوانی؟ او گفت: مدت هاست. حضرت فرمود: مَثَل تو نزد خداوند مثل کلاغی است (که منقار بر زمین می‏کوبد. سجده تو خضوع در برابر خدا نیست. منقار به زمین کوبیدن است) اگر اینگونه بمیری بر غیر ملت و دین پیامبر اکرم، مرده‏ای. سپس حضرت در مورد کم گذاشتن در نماز فرمود: به درستی که دزدترین مردم کسی است که از نمازش بدزدد.[۹]

نماز

برخی از پیامدهای استخفاف و بی توجهی به نماز
۱ـ قهر و قطع رابطه با عترت:
امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در یک بیان قهرآمیز، با صراحت چنین خطاب فرمودند:
»لیس مِنّی مَن ضَیَّعَ الصّلاه»[۱۰]
یعنی: «آن کس که نماز را تضییع نماید از من نیست.«
امام صادق ـ علیه السلام ـ در بیان معیاری برای شناسایی افرادی که با آن حضرت پیوند مکتبی دارند چنین می‏فرمایند:
»اِمتَحِنُوا شِیعَتَنا عِندَ مواقیت الصلوه کیف محافظتهم علیها«[۱۱]
یعنی: «شیعیان ما را از دقت آنان در انجام به موقع نمازها شناسایی کنید.«
در روایت مشهور دیگری حضرتش سهل انگاری در مسئله‌ی نماز و استخفاف به آن را موجب محرومیت از شفاعت خاندان عترت و طهارت در روز قیامت شمردند[۱۲] پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نیز در بیانی دیگر می‏فرمایند:
»مَن استَخَفَّ بالصّلاه لا یَرِدُ عَلیَّ الحوضَ لا و اللّه«
یعنی: «آن کس که نماز را سبک شمارد (به خدا قسم) روز قیامت در کنار حوض کوثر، با من ملاقات نخواهد کرد.»[۱۳]
این تأکید و بیان همراه با قسم، حکایت از عمق فاصله بین پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و نماز گزارانی که به نماز اهمیت نمی‏دهند دارد.
۲ـ غضب خداوند:
قرآن کریم با نکوهش افرادی که نماز را ضایع می‏کنند[۱۴] یا نسبت به آن بی‌اعتنا هستند.[۱۵] مسلمانان را از این عمل بر حذر می‏دارد.
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله و سلم ـ خطاب به حضرت علی ـ علیه السلام ـ می‏فرمایند:
»فی تأخیرِها مِن غَیرِ عِلّهٍ غَضَبُ اللّه عزوجل »[۱۶]
یعنی: «تأخیر نماز از اول وقت بدون دلیل، موجب غضب خداوند متعال می‏گردد.«
امام صادق ـ علیه السلام ـ می‏فرمایند:
» إِذَا قَامَ الْعَبْدُ فِی الصَّلَاهِ فَخَفَّفَ صَلَاتَهُ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِمَلَائِکَتِهِ أَمَا تَرَوْنَ إِلَى عَبْدِی کَأَنَّهُ یَرَى أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِ غَیْرِی أَمَا یَعْلَمُ أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِی »[۱۷]
یعنی: «وقتی بنده‏ای نماز خود را با عجله و شتاب به پایان می‏برد و آن را کوتاه می‏کند خدا به ملائکه می‏فرماید: آیا نمی‏بینید بنده‌ی من چگونه نماز خود را کوتاه می‏کند گویا می‏پندارد که بر آوردن حوائجش به دست غیر من است (که اینگونه عجله می‏کند.) آیا نمی داند برآوردن حوائجش به دست من است.»
۳ـ عدم اجابت دعا و محرومیت از دعای صالحان:
کسانی که به نماز به عنوان تکلیف و خواست الهی بی توجهی کنند و آن را کوچک بشمارند خداوند نیز به خواسته‏ها و اعمال آنان توجهی نخواهد داشت. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در روایتی چنین می‏فرماید:
» من تهاون بصلاته من الرجال و النساء ابتلاه الله بخمس عشره خصله … و کل عمل یعمله لا یؤجر علیه و لا یرتفع دعاؤه إلى السماء »[۱۸]
یعنی: «هر کس به نمازش بی‌توجه باشد و در برابر اعمالش مأجور نمی‏گردد دعایش به آسمان راه نمی‏یابد.«
و در ادامه، می‏فرمایند: مشمول دعای خیر صالحین نخواهد بود.
۴ـ مضیقه و نارسایی دنیوی:
قهر و غضب خدا و پیامبر نسبت به کسانی که نماز را کوچک می‏شمارند زیان‏ها و خساراتی بر جای خواهد نهاد. گر چه ممکن است تارک و یا استخفاف کننده به نماز این تأثیر را درک نکند و متوجه علت مضیقه‏ها و گرفتاری‏های خود نباشد. امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: خداوند برکت را از عمر و روزی کسانی که نماز را کوچک می‏شمردند بر می‏دارد.[۱۹] پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نیز برای این گروه از افراد، تهی‌دستی و نیاز را پیش بینی نموده و می‏فرماید:
» قال رسول الله ص عشرون خصله تورث الفقر … و الاستخفاف بالصلاه »[۲۰]
یعنی: «استخفاف و سبک شمردن نماز موجب فقر و تهی‌دستی می‏شود.»
۵ـ سختی احوال قبر و قیامت:
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: نماز گزاری که نمازش را سبک بشمارد وقتی از قبرش خارج شود خداوند ملکی را بر وی موّکل می‏گرداند که او را بر عرصه‌ی قیامت وارونه بر زمین می‏کشد و مردم به او نگاه می‏کنند و با شدت و سخت‏گیری مورد محاسبه قرار می‏گیرد.[۲۱]

در روایت دیگری در همین ارتباط چنین می‏فرماید:
»من تهاون بصلاته من الرجال و النساء ابتلاه الله بخمس عشره خصله…الثانیه یضیق علیه قبره و الثالثه تکون الظلمه فی قبره… .«
یعنی: «هر زن و مردی که به نمازش بی‌اعتناء باشد خداوند او را به پانزده چیز مبتلا می سازد… قبر بر او تنگ و تاریک می گردد.»[۲۲]
در سخن دیگری از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ چنین روایت گردیده است که فرمود: مستخّف به نماز با ذلت و گرسنگی و تشنگی جان می‏دهد.[۲۳]
۶ـ عدم قبول:
نمازی که با سهل‌انگاری و تحقیر خوانده شود مورد قبول خداوند متعال قرار نمی‏گیرد. امام صادق ـ علیه السلام ـ می‏فرماید:
»انّ اللّه عزوجل لایقبل الاّ الحسن فکیف یقبل ما یستخف به«[۲۴]
یعنی: «خداوند جز نیکو را نمی‏پذیرد پس چگونه آن را که مورد استخفاف واقع گردیده است بپذیرد.«
نمازی که آورنده آن به آن بی مهری و بی توجهی دارد، چگونه مشمول قبول خداوند قرار گیرد؟!
۷ـ نفرین و لعنت:
برخی از روایات تصویر و تمثیلی را برای نماز ترسیم نموده‏اند که بر حسب آن، نماز بصورت ملکی با انسان به گفتگو می‏نشیند گاه تشکر می‏کند و گاه گله‏مند می‏شود. در روایتی امام صادق ـ علیه السلام ـ می‏فرماید: وقتی نماز در وقت خود اقامه نگردد و بی دقّت ارائه شود با صورتی سیاه و تاریک به سوی انسان باز می‏گردد. می‏گوید: مرا ضایع کردی خدا تو را ضایع کند. و اگر در وقت خود اقامه شود برای انسان دعا می‏کند و می‏گوید: همان گونه که مرا حفظ و احترام نمودی خداوند تو را حفظ کند.[۲۵] آری قرآن کریم راه تارکین را به سقر منتهی می‏داند و در مورد آنان می‏فرماید:
»ما سلککم فی سقر قالوا لم نک من المصلّین»[۲۶]
و کسانی را که نماز می‏خوانند امّا جماعت را ترک می‏کنند به حسرت و پشیمانی محکوم می‏نماید و می‏فرماید:
»یوم یکشف عن ساق و یدعون الی السّجود فلا یستطیعون * خاشعه ابصارهم ترهقهم ذلّه و قد کانوا یدعون الی السجود و هم سالمون»[۲۷]
و آنانی را که نماز را به جماعت می‏خوانند اما خشوع و مواظبت چندانی در نماز خود ندارند مستحق توبیخ و سرزنش می‏شمرد و می‏فرماید:
»فویل للمصلّین الذین هم عن صلوتهم ساهون«( ماعون/۴ـ ۵)
ترجمه: پس وای بر نمازگزارانی که از نمازشان غافلند.
و در آیه دیگر این گروه را به نفاق موسوم می‏داند و می‏فرماید:
»انّ المنافقین یخادعون اللّه و هو خادعهم و اذا قاموا الی الصّلاه قاموا کسالی یراعون النّاس و لا یذکرون اللّه الاّ قلیلاً» (نساء/۱۴۲).
ترجمه: منافقان با خدا نیرنگ می‌کنند و حال آنکه او با آنان نیرنگ خواهد کرد و چون به نماز ایستند با کسالت برخیزند. با مردم ریا می‌کنند و خدا را جز اندکی یاد نمی‌کنند.
تنها آن گروه، مورد ستایش قرآنند که نماز را با خشوع و مواظبت اقامه نمایند.
در این مورد قرآن کریم می‏فرماید:
»قد افلح المؤمنون الّذین هم فی صلاتهم خاشعون«[۲۸]
مولوی می‏گوید:
اگر نــه روی دل انـــدر برابرت دارم
من این نـماز، حسـاب نماز، نشمارم
ز عشــق روی تو من رو به قبله آوردم
و گرنه من ز نـماز و ز قـبله بـیزارم
مرا غرض ز نـماز آن بود که پنهانی
حدیث درد فـــراق تـو با تو بگذارم
و گرنه این چه نمازی بود که من با تو
نشسته روی به محراب و دل ببازارم؟
در یک روایت جامع، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در پاسخ به سؤال زهرای اطهر ـ سلام اللّه علیها ـ در مورد عقوبت کسی که نماز را کوچک می‏شمارد به بررسی عوارض ناشی از این پدیده پرداخته و می‏فرماید:
ای فاطمه! هر کس از مردان یا زنان به نماز بی‌اعتنایی کند خداوند او را به پانزده عقوبت مبتلا می‏گرداند که ۶ عقوبت در آن‏ها در دنیاست، ۳ عقوبت به هنگام مرگ به سراغ او می‏آید، ۳ عقوبت در قبر و ۳ خصلت در قیامت و آنگاه که از قبر بر انگیخته می‏شوند دامنگیرشان می‏شود. اما آنچه در دنیا متوجه چنین افرادی می‏شود عبارت است از: برداشتن برکت از عمر، رفتن برکت از روزی، محو سیمای صالحین از چهره و رخسار، بی اجر ماندن اعمال، عدم قبولی دعا و عدم مشمولیت دعای نیکان و به هنگام مرگ، علیل، تشنه و گرسنه خواهد مرد و اگر از نهرهای دنیا بیاشامد عطش او فرو نخواهد نشست. و در قبر ملکی او را شکنجه می‏نماید، قبر بر او تنگ و تاریک می‏گردد. و در قیامت او را وارونه بر زمین خواهند کشید، سخت مورد محاسبه قرار می‏گیرد، خدا به او نظر رحمت نخواهد داشت و به عذابی دردناک گرفتار می‏گردد.[۲۹]

  • محمد رضا رضوان‏طلب ـ پرستش آگاهانه، ص ۱۸۹

———————————————————————–

  • [۱] . ماعون/۵ـ۴٫ فویلٌ للمصلّین، الذین هم عن صلاتهم ساهون.
  • [۲] . بحار الانوار، ۸۳/۶٫
  • [۳] . مستدرک الوسائل، ۳/۲۶٫
  • [۴] . بحار الانوار ج۹۵ص۲۲۵
  • [۵] . اشاره به جریان کشیدن تیر از پای مبارک امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در حال نماز.
  • [۶] . فرزند امام سجاد ـ علیه السلام ـ در حالی که حضرت در نماز بودند به چاه افتاد و حضرت علیرغم شیون افراد خانه متوجه آن نشد و پس از نماز فرزند را به سلامت از چاه بیرون کشید (بحار، ۸۱/۲۴۵).
  • [۷] . به کتاب خاطرات آزادگان ایرانی در اردوگاه‏های عراق با عنوان «نماز در اسارت» چاپ سازمان تبلیغات اسلامی مراجعه شود.
  • [۸] . تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱۹۷٫
  • [۹] . بحارالانوار، ۸۴/۲۴۲٫
  • [۱۰] . مستدرک الوسائل، ۳/۹۸٫
  • [۱۱] . وسائل الشیعه ج۴ص۱۱۴
  • [۱۲] . بحار الانوار ۲۳۶/۸۲٫ استاد شهید آیت اللّه مطهری ـ ره ـ این روایت را چنین تبیین میفرماید: در وقت وفات امام صادق ـ علیه السلام ـ جریانی رخ داد که وقتی ابو بصیر آمد به «ام حمیده» تسلیت عرض کند، ام حمیده گریست، ابو بصیر هم که نابینا بود گریست بعد «ام حمیده» به ابو بصیر گفت:ابو بصیر نبودی و لحظه‌ی آخر امام را ندیدی، جریان عجیبی رخ داد عرض کرد: چه چیزی؟ فرمود: امام در یک حالی فرو رفت که تقریباً حال غشوه‏ای بود. بعد چشمهایش را باز کرد و فرمود:تمام خویشان نزدیک مرا بگویید، بیایند بالای سر من حاضر شوند. ما امر امام را اطاعت و همه را دعوت کردیم. وقتی همه جمع شدند، امام در همان حالات که لحظات آخر عمرش را طی می‏کرد یک مرتبه چشمش را باز کرد، رو کرد به جمعیت و همین یک جمله را گفت:»لن تنالَ شفاعتُنا مستخّفاً بالصلوه» هرگز شفاعت ما به مردمی که نماز را سبک بشمارند، نخواهد رسید. این را گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد. (گفتارهای معنوی، ص۶۵، ۶۴).
  • [۱۳] . بحارالانوار، ۸۳/۹٫
  • [۱۴] . فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلاه (مریم/۵۶).
  • [۱۵] . ویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون (ماعون/۵).
  • [۱۶] . بحار الانوار ج۲ص۱۵۴
  • [۱۷] . کافی ج۳ص۲۶۹٫
  • [۱۸] . بحار الانوار، ۸۰/۲۱٫
  • [۱۹] . بحارالانوار،۸۳/۲۰۲
  • [۲۰] . بحار الانوار،۷۳/۳۱۵
  • [۲۱] . بحارالانوار، ۸۰/۲۲٫
  • [۲۲] . بحار الانوار، ۸۰/۲۱٫
  • [۲۳] . همان.
  • [۲۴] کافی ج۳ص۲۶۹
  • [۲۵] . بحارالانوار، ۸۰/۹٫
  • [۲۶] . مدّثر/۴۲٫
  • [۲۷] . قلم/۴۲ و۴۳، در آیه‌ی دیگری می‏فرماید: فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوه و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیّا (مریم/۵۹).
  • [۲۸] . مؤمنون /۱
  • [۲۹] . بحارالانوار، ج۸۰ص۲۱٫

فیلم مستند کلوپ ترور / رونمایی از ماهیت گروهک تروریستی دانشمندان هسته ای

مستند کلوپ ترور روایتی است از عملیات وزارت اطلاعات در انهدام و ضربه زدن به شبکه تروریستی (مثلث ترور) آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی که در ترور دانشمندان هسته ای نقش داشته اند. در این مستند با تیم های ترور شهدای هسته ای مصاحبه شده و صحنه های ترور بازسازی و به تصویر کشده شده است.

در این مستند پرده از چهره عوامل ترور شهدای هسته‌ای کشور برداشت و شیوه عملیاتی تروریست‌ها بیان شد. در مستند کلوپ ترور همچنین، بخش‌هایی از اعترافات عوامل موساد به نمایش در آمد.

فیلم مستند کلوپ ترور / رونمایی از ماهیت گروهک تروریستی دانشمندان هسته ای

فیلم مستند کلوپ ترور / رونمایی از ماهیت گروهک تروریستی دانشمندان هسته ای

پیشنهاد مبین مدیا : در سالروز شهادت مصطفی احمدی روشن

مدت زمان : ۳۹ دقیقه

کیفیت : TVRip (عالی)

کاری از : باشگاه خبرنگاران 

فیلم مستند کلوپ ترور / رونمایی از ماهیت گروهک تروریستی دانشمندان هسته ای


»» بخش تصویری
.::. دانلود با کیفیت بالا .::.
(فرمت: MP4 – ابعاد تصویر: ۵۷۶*۷۲۰)
تاریخ ماندگاری لینک اصلی: نا محدود
منبع: MobinMedia.ir


در مورد فایل های این نوشته به چند نکته توجه فرمایید:
۱- اگر لینک دانلود چند قسمتی است، ابتدا تمام فایلهای مربوطه را دریافت کرده؛ سپس با کلیک روی فایل فشرده اولی اقدام به بازگشایی (Extract) فایل صوتی یا تصویری مربوطه به طور کامل نمایید. لازم به ذکر است برای این کار قبل از آن، شما بایستی نرم افزار Winrar را از اینجا دانلود کرده و آن را نصب نمایید.
۲- فایل های تصویری سایت در کیفیت بالا با فرمت mkv. یا mp4. به علاوه در بخش سخنرانی ها، فایل های صوتی آنها نیز در کیفیت بالا با فرمت mp3. نیز قرار داده شده است.
۳- اگر پس از بازگشایی فایل فشرده، پسوند فایل تصویری mkv. یا mp4. بود، برای نمایش بهتر آن از نرم افزار KMplayer استفاده نمایید (لینک دانلود).
۴- در صورتی که لینک (های) دانلود مربوط به یک نرم افزار می باشد، پس از دانلود تمامی قسمتهای آن، فایل (های) مورد نظر را بازگشایی کرده و برای اجرا یا نصب نرم افزار در فولدر مربوطه بر روی فایل اجرایی اصلی با پسوند exe. کلیک کنید.
۵- در صورت خراب بودن لینک اصلی از لینک کمکی درج شده استفاده کنید؛ ابتدا روی لینک کمکی مورد نظر کلیک کنید، سپس در صفحه باز شده جدید به مدت چند ثانیه تأمل کرده تا لینک های کمکی از چندین سرور معتبر اشتراک گذاری فایل مانند [RapidShare] برای شما نمایان شود؛ از یک مورد به انتخاب خود استفاده کنید.
۶- نظرات خود در مورد این نوشته یا مشکلات احتمالی درمورد خرابی فایل یا خرابی لینک دانلود فایل های این نوشته در قسمت ارتباط با ما یا در بخش نظرات همین نوشته بیان کنید.

آمریکا خواستار کنار رفتن پادشاه سعودی است



در شرایطی که طی دو سال اخیر، منطقه خاورمیانه در حال تجربه یک فضای سیاسی متفاوت و در عین حال متغیر است، دیگر شنیدن هیچ خبری مربوط به تحولات منطقه، نمی‌تواند چندان شگفت‌آور باشد. در همین راستا، برخی منابع مدعی شده‌اند آمریکا فعالیت‌های خود را در راستای انتقال قدرت در عربستان سعودی ساماندهی کرده است.
 
سایت خبری «تاکتیکال ریپورت» مدعی شده است، به تازگی یک هیأت دیپلماتیک آمریکایی، محرمانه به عربستان سعودی سفر کرده‌اند. 
 
به نوشته این سایت، این گروه تصمیم داشته‌اند با «ملک عبدالله بن عبدالعزیز آل سعود» دیدار کنند و از وی بخواهند از قدرت کناره‌گیری کند؛ اما گفته می‌شود «ملک عبدالله» از دیدار با این هیأت آمریکایی خودداری کرده است. 
 
«تاکتیکال ریپورت» می‌افزاید: این هیأت آمریکایی خواستار دیدار با پادشاه سعودی برای بحث و گفت‌وگو درباره انتقال قدرت در این کشور بودند. 
 
گفتنی است، این گزارش ۴۷۰ کلمه‌ای، دیدگاه هیأت آمریکایی و موضع «ملک عبدالله» را مشخص می‌کند؛ اما جزییات بیشتری از ماجرای سفر این هیأت آمریکایی به عربستان و اطلاعات دیگر مربوط به این مسأله منتشر نشده است. 
 
هرچند شاید تحلیل چرایی مطرح شدن این درخواست آمریکا کمی زود باشد؛ بی‌گمان، می‌توان پیش بینی کرد که آمریکایی‌ها سناریویی برای بعد از ملک عبدالله تدارک دیده‌اند. 
 
به باور برخی کار‌شناسان، ایالات متحده آمریکا مایل است شاهزاده «بندر بن سلطان بن عبدالعزیز» رئیس سازمان اطلاعات و امنیت عربستان که ۲۵ سال سفیر عربستان در آمریکا بوده و دوستی و رابطه تنگاتنگی با آمریکایی‌ها دارد، جانشین ملک عبدالله شود. 
 
بنا بر این گزارش، بندر بن سلطان بین سال‌های ۱۹۸۳ تا ۲۰۰۵ به عنوان سفیر عربستان در آمریکا فعالیت می‌کرد. شاید بتوان گفت که هیچ سفیر عرب یا به طور کلی هیچ سفیری تاکنون به اندازه شاهزاده بندر وابسته به واشنگتن نبوده است. بندر به مدت ۲۳ سال سفیر عربستان سعودی در آمریکا بود و در این مدت ارتباطات گسترده‌ای را با نومحافظه‌کاران آمریکایی و لابی‌های صهیونیستی در این کشور برقرار کرده است. 
 
بندر در مدت طولانی که مسئولیت سفارت این کشور در آمریکا را بر عهده داشت، با پنج رئیس جمهور آمریکایی، ده وزیر امور خارجه این کشور، یازده مشاور امنیت ملی، شانزده جلسه کنگره آمریکا و صد‌ها سیاستمدار دیگر آمریکایی رابطه برقرار کرده است.

ادعاهاي مشكوك جمهوري آذربايجان

سخنان تحريك‌آميز، تجزيه‌طلبانه و ضدايراني اخير «الهام علي‌اف»، رئيس‌جمهوري حكومت باكو، با تلويزيوني «گوني آذر تي‌وي» به همراه تكرار اقدام‌هاي خصمانه دولتمردان اين كشور عليه ايرانيان كه حتي مي‌شود دشمنانه نام گيرد، زنگ خطري جدي است كه بايد مورد توجه و واكنش مناسب دولتمردان ايران واقع شود. «علي‌اف» در اين سخنان درباره ضرورت تجزيه ايران سخن گفته و به خيانت‌پيشگان اين بشارت را داده كه در آينده نزديك، با اتحاد كشورهاي ترك‌زبان همسايه [منظور ايران] رويدادهاي بزرگي در منطقه رخ خواهد داد.

پيشينه جدايي اران و شروان منطقه شمال ارس و شرق ايران در تاريخ كهن ايران‌زمين، همواره با نام‌هاي اران و شروان و يا آلبانياي قفقاز به عنوان بخشي از ايران شناخته شده، در حالي كه آذربايجان واقعي در همان محدوده استان اردبيل، استان‌هاي آذربايجان شرقي و غربي ايران در همه كتاب‌ها و اسناد كهن تاريخي آمده شده است. اران و شروان از هنگام جدا شدن از خاك ايران توسط روس‌ها در قرارداد شوم گلستان (1813 ميلادي) همواره به عنوان ايراني‌نشين يا Persidesky معرفي شده و تا هنگامه تغييرات نظام حكومتي شوروي از سلطنتي تزاري به حكومت كمونيستي در بيش از صد سال با اين نام شناخته مي‌شده است.

ذكر اين لازم است كه در قرارداد شوم «تركمانچاي» در سال 1828 ميلادي، منطقه ايروان كه بعدها به نام جمهوري ارمنستان شناخته شد و منطقه نخجوان كه بين ايران و ارمنستان واقع است نيز از ايران جدا و به قلمرو روسيه تزاري اضافه شد.

در فاصله سقوط نظام امپراتوري روسيه و استقرار نظام جديد كمونيستي، زمينه‌اي براي استقلال منطقه فراهم شد، ولي در غفلت ايران و سران بي‌كفايت قاجار براي بازپس‌گيري اين منطقه، اين ميدان،‌ عرصه تاخت و تاز عثماني قرار گرفت و گروهي از انديشمندان و آزاديخواهان قفقازي، با حمايت و پشتيباني قدرت‌هاي منطقه‌‌اي، حكومتي با نام جمهوري آذربايجان در منطقه اران و شروان تاريخي راه‌‌اندازي كردند. نام‌گذاري يكباره اين منطقه به نام يكي از بزرگترين و مهمترين ولايات ايران از همان آغاز شايبه توطئه چشمداشت به سرزمين‌هاي ايراني را براي انديشمندان ايراني به همراه داشت به گونه‌اي كه بلافاصله با واكنش‌هاي تند همراه با نگراني بزرگاني ميهن‌دوست چون ملك‌الشعراي بهار و علامه دهخدا روبه‌رو شد. اين بزرگان آينده‌نگر، در حالي كه دولتمردان آن روز ايران در خواب غفلت بودند، در مقاله‌هاي متعددي كه در روزنامه‌هايي چون «رعد»، «نوبهار» و «ايران» در فاصله سال‌هاي 1296 تا 1298 خورشيدي (1917 تا 1919 ميلادي) به چاپ مي‌رساندند، هشدار مي‌دادند كه مصادره نام يكي از ولايات ايران در آن سوي مرز در آينده تماميت ارضي، آذربايجان واقعي را در معرض تهديد جدي قرار خواهد داد و همين‌گونه نيز شد.

با تشكيل حزبي پان‌تركيست با نام «كميته مساوات» در باكو، فعاليت‌هاي ضدايراني دولت باكو با حمايت دولت عثماني شكل جديدي به خود گرفت. با اين حال، سران اين حزب كه به دنبال يافتن جايگاهي منطقه‌اي براي خود بودند، با عوام‌فريبي كوشيدند نگراني ايرانيان را براي اطلاق نام جمهوري آذربايجان به اران و شروان بي‌مورد نشان دهند. اين‌گونه بود كه محمدامين رسول‌زاده، از سران كميته مساوات، در پاسخ به اعتراض ايرانيان در 89 سال پيش نوشته است: «... از ما چرا ظنين هستيد؟ بايد تصور كنيم چنين گمان كرده‌اند كه از گرفتن نام آذربايجان كه اسم يك ولايت ايران است، به مسماي آن [منظور آذربايجان واقعي در ايران] نيز ما چشم داريم ... دعوي مختاريت آذربايجان به هيچ وجه به جنوب ارس راجع نيست. باز بالفعل اين را اثبات مي‌كنيم ... » (روزنامه ايران، شماره 439 ـ تاريخ 26 ثور 1298 خورشيدي).

رخدادهاي بعدي اما اين را نشان داد كه رهبران ضدايراني باكو از اين تغيير نام، تنها و تنها هدف توسعه‌طلبانه و جدايي آذربايجان واقعي را با نام جعلي و واهي آذربايجان جنوبي در سر مي‌پرورانده‌اند و درواقع به رغم ادعاهاي رسول‌زاده، «بالفعل اثبات كردند» كه با جعل نام آذربايجان به «مسماي» آن چشم داشته‌اند، زيرا چند سال بعد، بهانه اين نام‌گذاري در سال 1945 حتي به اشغال و جدايي يك ساله آذربايجان واقعي از ايران منجر و با همت ميهن‌دوستان ايراني، قايله تجزيه‌طلبان با شست روبه‌رو شد.

دومين فرصت از دست رفته
دومين فرصت تاريخي بازپس‌گيري سرزمين‌هاي آن سوي ارس به مام ميهن، هنگامه فروپاشي شوروي سابق در ژانويه 1991 بود كه متأسفانه باز هم ايرانيان از اين فرصت تاريخي استفاده نكردند؛ پتانسيلي كه تركيه، آمريكا و اسرائيل با فرصت‌طلبي از آن خود كردند. اين‌گونه شد كه به تدريج با پا گرفتن و پشتيباني لابي‌هاي صهيونيستي آمريكايي در جمهوري خودخوانده آذربايجان، فشارها و تهديدهاي گوناگون عليه تماميت ارضي آذربايجان ايران در سال‌هاي اخير گسترش يافته است. بخشي از اين تحركات خصمانه باكو را با هم مي‌‌خوانيم:

1- تجزيه و پشتيباني همه‌جانبه گروه‌هاي تجزيه‌طلب قومي آذري با حمايت رسانه‌هاي همگاني باكو، شبكه‌هاي تلويزيوني، راديويي و ماهواره‌اي.
2- تحركات خصمانه در مرزهاي دو كشور، از جمله نصب و راه‌اندازي دوربين‌هاي ديد در شب با برد 300 كيلومتر ـ نصب رادارهاي جاسوسي و رزمايش‌هاي متعدد نظامي.

3- تجاوز به محدوده آب‌هاي ايران و حوزه‌هاي نفتي ايراني درياي مازندران از جمله حوزه البرز و تغيير نام اين حوزه به «آلو».
4- در پيش گرفتن موضع خصمانه دايمي نسبت به حقوق تاريخي و خدشه‌ناپذير ايران در درياي مازندران به ويژه سهم ملي 50 درصد ايران از اين دريا.

5- رفتارهاي هيجاني همراه با كينه‌ورزي و دامن زدن به دشمني با ايرانيان با تلقين هويت جداگانه و غيرايراني به آذري‌هاي ايراني.
6- مصادره چهره‌هاي تاريخي و فرهنگي ايران زمين از جمله بابك خرم‌دين، شهريار، نظامي گنجوي، خاقاني شرواني، مولوي و ... به عنوان مشاهير كشور خودشان.

7- تحت فشار قرار دادن كميسيون دايمي سازمان ملل متحد و جمع پارلمان اروپا در راستاي ناميدن ملت آذربايجان به عنوان ملت تجزيه ‌شده به منظور آماده كردن بستر مناسب براي اجراي برنامه‌‌هاي شوم صهيونيستي تجزيه شمال غرب ايران براي اجراي طرح خاورميانه بزرگ آمريكا.

نكته قابل توجه اين‌كه، جمهوري آذربايجان كه با كمتر از هشت ميليون نفر جمعيتي به مراتب كمتر از جمعيت آذري‌هاي ايران جمعيت دارد، خود از جمعيت چشمگير غيرآذري (دو ميليون تالشي‌هاي پارسي‌زبان، لزگي‌ها، كردها و ارامنه) برخوردار بوده و بهتر است به جاي ادعاهاي واهي، به حل مشكلات داخلي خود با اقدام متعدد غيرآذري‌زبان بپردازد و چاره‌آي براي منطقه قره‌باغ بينديشد كه يك پنجم خاك آن كشور را تشكيل داده و سال‌ها از قلمرو حكومت باكو خارج شده و در اختيار كشور يك و نيم ميليون نفري ارمنستان است؛ بنابراين، اگر مي‌تواند ادعايي مطرح شود، بايد از سوي كشور ايران براي بازپس‌گيري جزيي از سرزمين كهن خود انجام شود، نه از سوي جزء به كل.

ايران به عنوان ولي نعمت و مام ميهن سرزمين‌هاي آن سوي ارس تاكنون كارهاي مثبت بي‌شماري در حمايت از حكومت باكو داشته كه نه تنها واكنش مثبتي نداشته، بلكه همواره با حرمت‌شكني و گستاخي مقامات جمهوري آذربايجان و عوامل نفوذي آنها همراه بوده است. از آن جمله است:

1. پناه دادن به هزاران پناهجوي آذري در جنگ قره‌باغ.
2. فرستادن سوخت رايگان و تأمين برق و گاز رايگان به جمهوري نخجوان كه هيچ مرز مشتركي با جمهوري آذربايجان ندارد و تنها ارتباط آن از راه ايران امكان‌پذير است.
3. در اختيار گذاردن راه‌هاي مواصلاتي ايران براي انتقال كالا و مواد غذايي از باكو به نخجوان.

كوتاه سخن اين‌كه حال كه تاريخ اعتبار قراردادهاي شوم گلستان و تركمانچاي به سر آمده، هنگامه آن است كه اقدامي عاجل براي بازپس‌گيري سرزمين‌هاي زادگاه نظامي گنجوي و خاقاني شرواني صورت گيرد. بي‌ترديد مديريت قاطع، تحرك بيشتر ديپلماتيك و حساسيت‌هاي بجاي سياسي ايرانيان، مي‌تواند علاوه بر حفظ تماميت ارضي ايران‌زمين، از دسيسه‌هاي دشمنان اين آب و خاك، زمينه بازيابي سرزمين‌هاي ايران بزرگ را فراهم سازد.

نبايد فراموش كرد كه در نقشه‌هاي خاورميانه بزرگ كه براي آينده منطقه ترسيم و منتشر شده، خواب تجزيه ايران و جداسازي آذربايجان، كردستان، خوزستان و بلوچستان و تشكيل كشورهاي جداگانه در هر يك از اين مناطق ديده شده است؛ بنابراين، هر يك از تحركات و موضعگيري‌هاي آمريكايي صهيونيستي همسايگان گستاخ ما در راستاي اين طرح بايد مورد ارزيابي و واكنش مناسب قرار گيرد.

با نگاهي دقيق‌تر به وقايع كشورهاي همجوار ايران كه همزمان در حال اجراست؛ از جمله ناآرامي‌هاي كشمير، درگيري‌هاي شرق تركيه و شمال عراق، افغانستان، پاكستان و ... و تحركات گسترده دولت امارات در هويت‌زدايي از خليج فارس و جزاير سه‌گانه ايراني و نيز توطئه‌هاي موجود عليه اعتبار قرارداد مرزي 1975 الجزاير با عراق و ناديده گرفتن حقوق ايران در درياي مازندران بايد براي حفظ تماميت ارضي سرزمين كهن و ميراث گذشتگان، بسيار هشيار رفتار كرده و حساب‌شده گام برداريم.

لیست سیاه مختار+جدول

(بسم الله الرحمن الرحیم)

مختار ثقفی که سعی داشت هدف خود یعنی انتقام شهدای کربلا را به نحو احسن تحقق بخشد، لیست سیاهی از جانیان حادثه کربلا تهیه کرد و آنان را به اشد مجازات رساند.

مختار

مختار با توجه به اینکه مردی کاردان و سرد و گرم چشیده بود، سعی داشت هدف خود یعنی انتقام شهدای کربلا را به نحو احسن و کامل پیاده کند.

بنابراین، برخی افراد که در لشکر عمر بن سعد مرتکب جنایات علیه خاندان عصمت و طهارت در روز عاشورا شدند، در لیست سیاه مختار قرار گرفتند.

این لیست سیاه توسط حجت‌الاسلام سید ابوفاضل رضوی اردکانی مؤلف کتاب «ماهیت قیام مختار» از سه کتاب تاریخ طبری، تاریخ کامل ابن‌اثیر و بحارالانوار علامه مجلسی استخراج شده است:

نام و نام پدر جرم مجازات نحوه مجازات
۱-عمر بن سعد بن وقاص فرماندهی کل لشکر کوفه و شام در کربلا و جنایات متعدد اعدام با ضربات شمشیر و جدا کردن سر از بدن در خانه‌اش
۲-حفص بن عمر بن سعد همکاری با پدر در جنایات کربلا اعدام جدا کردن سر او در محضر مختار
۳-شمر بن ذی‌الجوشن فرماندهی پیاده نظام در کربلا و جنایات مکرر اعدام کشته شدن در درگیری و سپس سر او از بدنش جدا کردند
۴-سنان بن انس کسی که سر امام حسین(ع) را از بدنش جدا کرد و جنایات دیگر اعدام قطع انگشتان و بریدن دست و پایش، در حالی‌که هنوز جان داشت، در دیگ روغن جوشیده زیتون انداختند
۵-خولی بن یزید اصبحی حامل سر بریده امام و جنایات مکرر در کربلا و قاتل عثمان بن علی و جعفر بن علی در روز عاشورا اعدام با شمشیر کشته شد و بدن او را آتش زدند
۶-بجدل بن سلیم کلبی بریدن انگشت امام حسین اعدام قطع انگشتان و قطع دست و پا تا به هلاکت رسید
۷-حرمله بن کاهل اسدی تک تیرانداز کربلا و قاتل علی اصغر و عبدالله فرزند امام حسن و جنایات مکرر در کربلا اعدام قطع دست و پا و سپس بدن او را آتش زدند
۸-حکیم بن طفیل سندسی لباس ابوالفضل را غارت کرد و به سوی امام حسین تیراندازی کرد و قاتل ابوالفضل بود اعدام تیرباران تا مردن و به روایتی دست و پای او را به زمین میخ کردند و با ۹ نفر دیگر(که روز عاشورا اسب بر بدن امام حسین تاختند) اسب بر بدنشان تاختند تا به هلاکت رسیدند
۹-مرة بن منقذ عبدی قاتل علی اکبر و جنایات دیگر اعدام یک دستش هنگام دستگیری به شدت مجروح شد، فلج شد و فرار کرد
۱۰-زید(یزید) بن رقاد جهنی تک تیرانداز در کربلا، قاتل عبدالله فرزند مسلم بن عقیل و شرکت در قتل ابوالفضل عباس اعدام سنگسار و سپس تیرباران شد
۱۱-عمرو بن صبیح از عوامل مهم کربلا و قاتل عبدالله فرزند مسلم بن عقیل با ضربات نیز به هلاکت رسید و به روایتی جزو آن ۱۰ نفری بود که دست  و پایشان را بر زمین میخ کردند و اسب بر آنان تاختند تا کشته شدند
۱۲-مالک به هشیم بدائی کلاهخود امام حسین را به غارت برده بود اعدام قطع دست و پا به هلاکت رسید
۱۳-عبدالله بن اسید جُهنی شرکت فعال در حادثه عاشورا اعدام گردن او را زدند
۱۴-حمل بن مالک محاربی شرکت فعال در جنایات کربلا اعدام گردن او را زدند
۱۵-رقاد بن مالک بجلی شرکت در جنگ روز عاشورا و غارت اموال امام حسین(ع) اعدام جلو بازار در ملأ عام گردن او را زدند
۱۶-عمرو بن خالد بجلی شرکت فعال در جنگ روز عاشورا و غارت اموال امام حسین(ع) اعدام جلو بازار در ملأ عام گردن او را زدند
۱۷-عبدالرحمان بن بجلی شرکت در جنگ روز عاشورا و غارت خیمه و لباس امام(ع) اعدام در ملأ عام گردن او را زدند
۱۸-عبدالله بن قیس خولانی شرکت در جنگ روز عاشورا و غارت اموال امام حسین(ع) اعدام جلو بازار گردن او را زدند
۱۹-مالک بن بشیر بُدی شرکت فعال در ماجرای کربلا اعدام دو دست و پایش را قطع کردند تا جان داد
۲۰-عثمان بن خالد جهنی قاتل عبدالرحمان بن عقیل پسر عموی امام حسین و به غارت بردن لباسش اعدام دو دست و پایش را قطع کردند تا جان داد
۲۱-زیاد بن مالک شرکت فعال در فاجعه کربلا و غارت لباس شخصی امام حسین(ع) اعدام جلو بازار در ملأعام گردن او را زدند
۲۲-عبدالرحمان بن ابی‌خشکاره شرکت فعال در فاجعه کربلا و غارت لباس شخصی امام حسین(ع) اعدام در ملأعام گردن او را زدند
۲۳-اسحاق بن حوبه جزو گروه ۱۰ نفره تاختن اسب بر بدن امام حسین(ع) اعدام دست و پای او را به زمین میخ کردند، اسب‌ها بر بدن او تاختند تا به هلاکت رسید
۲۴-اخنس بن مرشد جزو گروه ۱۰ نفره تاختن اسب بر بدن امام حسین(ع) اعدام دست و پای او را به زمین میخ کردند، اسب‌ها بر بدن او تاختند تا به هلاکت رسید
۲۵-عبدالله بن صلخب قیسی شرکت فعال در ماجرای عاشورا اعدام در ملأ عام گردن او را زدند
۲۶-عبدالرحمان بن صلخب شرکت فعال در ماجرای عاشورا اعدام در ملأ عام گردن او را زدند
۲۷-عبدالله بن وهب همدانی شرکت فعال در ماجرای عاشورا اعدام در ملأ عام گردن او را زدند
۲۸-عثمان بن خالد دهمانی قاتل یکی از جوانان بنی‌هاشم در روز عاشورا اعدام جلو منزل کنار چاهی گردن او را زدند
۲۹-هبیاط و عبدالرحمان بن زرعه از عوامل فاجعه کربلا کشته شدن در درگیری در منزل خود و در درگیری کشته شدند
۳۰-رجاء بن منقذ عبدی اسب بر بدن امام حسین(ع) تاخت، جزو گروه ۱۰ نفره اعدام دست و پای او را با زنجیر بستند  یا با میخ بر زمین کوبیدند و اسب‌ها بر بدنش تاختند
۳۱-سالم بن خثیمه اسب بر بدن امام حسین(ع) تاخت، جزو گروه ۱۰ نفره اعدام دست و پای او را با زنجیر بستند  یا با میخ بر زمین کوبیدند و اسب‌ها بر بدنش تاختند
۳۲-واحظ بن ناعم اسب بر بدن امام حسین(ع) تاخت، جزو گروه ۱۰ نفره اعدام دست و پای او را با زنجیر بستند  یا با میخ بر زمین کوبیدند و اسب‌ها بر بدنش تاختند
۳۳-صالح بن وهب اسب بر بدن امام حسین(ع) تاخت، جزو گروه ۱۰ نفره اعدام دست و پای او را با زنجیر بستند  یا با میخ بر زمین کوبیدند و اسب‌ها بر بدنش تاختند
۳۴-هانی بن ثبیت اسب بر بدن امام حسین(ع) تاخت، جزو گروه ۱۰ نفره اعدام دست و پای او را با زنجیر بستند  یا با میخ بر زمین کوبیدند و اسب‌ها بر بدنش تاختند
۳۵-اسید بن مالک اسب بر بدن امام حسین(ع) تاخت، جزو گروه ۱۰ نفره اعدام دست و پای او را با زنجیر بستند  یا با میخ بر زمین کوبیدند و اسب‌ها بر بدنش تاختند

جدول بالا فهرست کوتاهی از اسامی کسانی است که در تاریخ به نام آنان اشاره شده است و برخی مورخان نوشته‌اند تنها از مردم کوفه که در قتل امام حسین(ع) به نحوی شرکت داشتند، بیش از ۱۸ هزار نفر به انتقام خون شهدا اعدام شدند و این غیر از کشتار وسیعی است که ابراهیم اشتر از لشکر شام کرد که تلفات آنان را حدود ۷۰ هزار نفر نوشته‌اند. البته این اعداد بیش از آنکه واقعی به نظر آید، اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد.

مجوسان ستایشگر عیسای نوزاد که بودند؟

در سنت مسیحی بر اساس خبری که در باب دوم انجیل متّی آمده است در هنگام تولد حضرت عیسی(ع) سه نفر مجوس (زرتشتی) از حوالی ایران به اورشلیم و سپس بیت لحم رفته‌اند و هدایایی به حضرت عیسای نوزاد تقدیم کرده‌اند. آیا این واقعه صحت دارد؟ آیا ممکن است پس از دو هزار سال از هویت این افراد تحقیق کرد و از نیّت آنها پرسید؟ آنها آن مسافت دور را چگونه و به چه قصدی به بیت لحم مسافرت کرده‌اند؟ راقم این سطور گرچه یک مسلمان است ولی پس از تحقیقات وافر به وقوع این واقعه اعتقاد یافته و توانسته به نتایج بدیعی در این خصوص دست یابد.



بقیه مقاله را در ادامه مطلب بخوانید...

ادامه نوشته

شیخ طوسی

(بسم الله الرحمن الرحیم)

شهید استاد مطهری درباره مؤلف دو کتاب از کتب اربعه شیعه می‌نویسد: شاید در میان علماى اسلام به اندازه شیخ طوسى کسى خدمت نکرده است و شاید یکى دو نفر به ایشان برسند.

ولادت

ابو جعفر محمد بن حسن طوسى، معروف به «شیخ الطائفه» و «شیخ طوسی»، در رمضان المبارک سال ۳۸۵ هجرى قمرى (۹۹۵ میلادى) در طوس دیده به جهان گشود.

ایشان از ستارگان بسیار درخشان جهان اسلام و شیعه است و در فقه، اصول، حدیث، تفسیر، کلام و رجال تالیفات فراوان دارد و خدمات ارزنده‌ای داشته است.

طوس‏

طوس یکى از چهار شهر معروف خراسان بود. شیخ طوسى در کتاب الفهرست، خود را طوسى نامیده است. شهر طوس در زمان اقامت شیخ، زیر سلطه و فشار سیاسى ترکان نومسلمان غزنوى قرار داشت که بالتبع شیعیان آسایشى نداشتند.

شاید علت اینکه برخى از مورخین و تراجم نگاران به اشتباه، شیخ طوسی را شافعى مذهب دانسته‌‌‏اند؛ نفوذ و گسترش سیاسى شافعیه در خراسان باشد.

از لحاظ فرهنگى، شهر طوس یکى از پر آوازه‌‏‌ترین شهرهاست؛ از آنجا شاعرى مانند «فردوسى»، نابغه‌‌‌‏اى در فقه، کلام، حدیث و تفسیر نظیر «شیخ طوسى»، دانشمند و محقق برجسته‌ای مانند «خواجه نصیرالدین طوسی» و شخصیت بزرگی مانند «غزالى» برخاسته‌‌اند.

خاندان‏ شیخ طوسی

خاندان شیخ طوسى تا چند نسل همه از علما و فقها بوده‌‏اند. پسرش شیخ ابو على ملقب به «مفید ثانى» فقیه جلیل القدرى است و کتابى به نام ‏«أمالی» دارد و کتاب‏ «النهایة» تالیف پدرش را نیز شرح کرده است.

دختران شیخ طوسى نیز فقیهه و فاضله بوده‌‏‌اند.

شیخ ابوعلى، فرزندى به نام «شیخ ابوالحسن» داشت که بعد از پدرش مرجعیت و ریاست حوزه علمیه به او منتقل شد.

تحصیلات‏ شیخ طوسی

شیخ طوسی در سال ۴۰۸ هجرى یعنى در ۲۳ سالگى به بغداد مهاجرت کرد و تا پایان عمر در عراق ماند و پس از استادش سید مرتضى علم الهدى، ریاست علمى و فتوایى شیعه به او منتقل شد.

شیخ طوسى مدت پنج سال نزد شیخ مفید درس خوانده است. سالیان دراز از سید مرتضى بهره‌‌‏مند شده است. استادش سید مرتضى در سال ۴۳۶ هجرى درگذشت و او دوازده سال بعد از سید در بغداد ماند، ولى بعد به علت یک سلسله آشوب‏‌ها که در نتیجه خانه و کاشانه‌‌‏اش به تاراج رفت، به نجف مهاجرت کرد و حوزه علمیه نجف را در آنجا تاسیس کرد.

شخصیت و عظمت علمى‏ شیخ طوسی

شیخ طوسی مؤسس حوزه علمیه نجف است.

کتابى در فقه به نام‏ «النهایة» دارد که در قدیم الایام کتاب درسى طلاب بوده است.

کتاب دیگر او به نام‏ «المبسوط» است که فقه را وارد مرحله جدیدى کرده است و در زمان خود مشروح‌‏‌ترین کتاب فقهى بوده است.

در کتاب دیگر خود به نام ‏«الخلاف» آراى فقهاى اهل سنت و شیعه را بیان کرده است.

اگر در فقه، «شیخ» را به طور مطلق بگویند، منظور شیخ طوسى است و اگر «شیخان» بگویند مقصود شیخ مفید و شیخ طوسى است.

شیخ طوسى نویسنده دو کتاب از کتب اربعه شیعه است. کتب اربعه، نام چهار مجموعه کتاب حدیثی است که از پراهمیت‌‌ترین کتاب‌‌‌های حدیثی نزد شیعه محسوب می‌‌‌شوند.

کتابهای شیخ طوسی عبارت است از: «تهذیب الاحکام» و «الاستبصار فِیمَا اختُلف مِن الاخبار»

شیخ طوسی، سه کتاب مهم درباره علم رجال دارد که از منابع اولیه علم رجال شیعه محسوب می‌شوند. «رجال شیخ»، «فهرست شیخ» و «رجال کشّی» (این کتاب، تلخیص شیخ طوسی از اصل کتاب کشّی است)

در تاریخ نوشته‌اند بعد از وفات شیخ طوسی، تا مدت‌ها معمولا فقها جرأت مخالفت با آراء شیخ طوسی را به خود راه نمی‌دادند لذا شیخ طوسی مرجع مجتهدان و فقها هم بود.

شیخ طوسی، کتاب بسیار مفید و برجسته‌‌ای در تفسیر قرآن به نام «التبیان» دارد. تفسیر تبیان نخستین تفسیر جامع شیعی است که شامل تمام مباحث و علوم قرآنی است. این تفسیر یکی از اصیل‌‌ترین و جامع‌‌ترین تفاسیر به شمار می‌‌‌آید که منبع و ماخذ بسیاری از تفاسیر است.

قرن چهارم و پنجم، بستر مناظرات، تألیفات و نشر کتب کلامى و تفاسیر کلامى بوده است. مناظرات شیخ مفید با سران اشاعره و اعتزال و نگارش بیش از ۵۰ اثر کلامى، همچنین تألیف کتاب شافى توسط سید مرتضى در ردّ کتاب المغنى عبد الجبّار، از جمله شواهد مدّعاى فوق است.

شیخ طوسى نیز به خاطر مقام والاى علمى که احراز نموده بود؛ از سوى خلیفه، عهده‌‏‌دار کرسى کلام شد.

وى بیش از ۱۵ اثر کلامى از خود به جاى گذارد که از همه مهمتر کتاب تلخیص الشافى اوست.

البته تفسیر شریف تبیان که نظیر دو کتاب تهذیب و استبصار وى از آثار بسیار مهم اوست؛ داراى پرتوهاى کلامى دقیقى است که مفسّر در آن با استناد به آیات، به اثبات حقّانیّت شیعه و ردّ و ابطال مخالفین، بویژه آراء اهل سنّت و اشاعره پرداخته است. همچنین سه کتاب‏ «شرح الجمل» و «المفصّح» در امامت و «الاقتصاد الهادى الى الطریق الرشاد» از دیگر آثار کلامى ارزشمند شیخ است.

شیخ طوسی در کلام بزرگان

نجاشی

نجاشى که از اساتید شیخ بوده در کتاب رجالش درباره شیخ الطائفه مى‌‏گوید: از علماى امامیه و مورد اعتماد و از چهره‏‌‌هاى سرشناس زمان ما است. او از شاگردان استاد ما ابو عبد الله بوده و آثارى چند تألیف کرده است.

علامه

علاّمه حلّى در خلاصه خود مى‏گوید: نخستین ابو جعفر محمد بن حسن بن علی طوسی قدس الله روحه، پیشوای علمای امامیه و رئیس طائفه و دارای جلالت قدر و منزلتی عظیم است. موثق، مورد کمال اعتماد و صداقت و صاحب نظر در اخبار، رجال، فقه، اصول، کلام، ادب (ادبیات عرب) است و همه فضائل منسوب به اوست. او در تمامی فنون اسلام کتاب نوشته است و اوست که عقاید شیعه را در اصول و فروع مهذب نمود. جامع کمالات نفسانی در علم و عمل و شاگرد شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان بود.

سید بحرالعلوم

علامه بحرالعلوم در رابطه با شیخ طوسی می‌‌گوید: ابو جعفر محمد بن حسن بن علی طوسی شیخ‌الطائفه المحقة و برپادارنده پرچم‌‌های شریعت حَقّه، پیشوای فرقه بعد از ائمه معصومین (ع) و تکیه گاه شیعه امامیه در کلیه موضوعاتی است که به مذهب و دین تعلق داشته باشد. محقق اصول، فروع، مهذب فنون معقول و مسموع است. هرگاه به طور مطلق گفته شود – شیخ‌الطائفه – منظور اوست.

همچنین گفته است: همه علمای اسلام از شیخ طوسی به این طرف، ریزه‌ خوار علم و کتابهای شیخ طوسی‌‌‌اند.

علامه وحید بهبهانی

علامه وحید بهبهانی می‌‌گوید: شیخ طوسی مرجع دانشمندان زمان بود. من از اساتیدم شنیدم و خودم نیز تتبع و بررسی کردم و دیدم بیش از ۳۰۰ مجتهد از شیعه و سنی، در درس ایشان بودند.

آیت الله العظمی بروجردی

آیت‌الله بروجردی به اندازه‌‌ای به شیخ طوسی معتقد بود که اگر شیخ طوسی فتوایی داده بود، ایشان از کنار آن فتوا به آسانی نمی‌‌گذشت. آیت‌الله بروجردی می‌‌فرمود اگر شیخ طوسی دلیلی نداشت، این فتوا را نمی‌‌داد.

لذا اگر می‌‌خواست برخلاف فتوای شیخ طوسی فتوا بدهد، احتیاط می‌کرد و برای فتاوا و کتابهای ایشان ارزش قائل بود.

حضرت امام خمینی

امام خمینی می‌فرماید: «شیخ طوسى» که مبدأ این امور و ارزنده ترین اشخاص در جامعه تشیع بوده است یک کاخ‌‏نشین نبوده است؛ اگر کاخ‌‌‏نشین بود نمى‌‌‏توانست این کُتبى که تحویل جامعه داده است و این شاگردهایى که تحویل جامعه داده است تحویل بدهد. در قشر مرفه نمى‌‌‏شود یک همچو کارى انجام‏ بگیرد.

همچنین می‌فرماید: شیخ طوسى علیه الرحمه، در سن پنجاه‏ و دو سالگى درس مى‌‌‏رفته است، در صورتى که در سن بین بیست و سى بعضى از این کتابها را نوشته است! کتاب تهذیب را گویا در همین سن و سال به رشته تحریر در آورده. و در پنجاه و دو سالگى در حوزه درس مرحوم سید مرتضى علیه الرحمه، حاضر مى‏‌‌شده که به آن مقام رسیده است.

آیت الله خویی

آیت‌الله خوئی می‌فرماید: من در میان علمای اسلام شخصیتی بالاتر از شیخ طوسی ندیدم و اگر درباره او شیخ‌الطائفه امامیه گفته شده، واقعا به حق گفته شده است.

آیت الله شهید مطهری

متفکر شهید، درباره شیخ طوسی عبارات جالبی دارد که برخی از آنها را نقل‌ می‌‌کنیم:

۱٫ شیخ بزرگوار ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسى یکى از درخشان‌‌‏ترین ستارگان جهان اسلام است. شیخ طوسى نمونه کاملى است از تجلّى اسلام در کالبد ایرانى. از زندگى امثال شیخ طوسى مى‏‌‌توان کاملًا پى برد که معنویت اسلام تا چه اندازه در اعماق روح مردم این مرز و بوم نفوذ کرده است تا آنجا که افرادى مانند طوسى سراسر زندگى خود را وقف خدمت به این دین کرده و دمى نیاسوده‌‌‏اند و تا آخرین نفس باز نایستاده‌‌‏اند.

۲٫ شیخ طوسى یکى از مجتهدان و فقهاى طراز اول اسلام است و به حق شیعه امامیه او را بزرگ خود (شیخ الطائفه) نامیده است.

۳٫ سراسر وجود شیخ طوسى از ایمان اسلامى و شور اسلامى و علاقه به خدمت به اسلام موج مى‌‏‌زند. او یک دلباخته سر از پا نشناخته است. ولى این شور و ایمان و دلباختگى هرگز او را به سوى جمود و تقشر سوق نداده است. او با جامدان و قشریان نبرد کرده است. او اسلام را آنچنان که شایسته است شناخته است و لهذا حق عقل را محترم شمرده است.

۴٫ شیخ طوسى با آنکه محدّثى عظیم الشأن است و کتاب تهذیب الاحکام و کتاب استبصار او بهترین دلیل بر مدّعاست، مسائل اصول دین را حق طلق عقل مى‌‏‌داند به این معنى که تعبد و تقلید را در این مسائل جایز نمى‌‌‏شمرد.

۵٫ شیخ طوسى در عصر خود نیاز به تحولى در فقه و اجتهاد را احساس مى‏‌‌کند و مانند موارد مشابه، برآوردن چنین نیازى بدون- به اصطلاح امروز- سنت شکنى و جریان برخلاف عادت مألوف میسر نیست. بنابراین شجاعت عقلى و ادبى ضرورت مى‏‌‌یابد و شیخ با شجاعتى که مخصوص شخصیتهاى برجسته‌‏‌اى از طراز خود اوست با نوشتن کتاب مبسوط چنین گامى را برمى‌‏‌دارد و فقه و اجتهاد شیعه را وارد مرحله جدیدى مى‌‏‌کند.

۶٫ شاید در میان علماى اسلام به اندازه شیخ طوسى کسى خدمت نکرده است و شاید یکى دو نفر به ایشان برسند.

۷٫ شیخ الطائفه بلکه شیخ الطائفه‌‌‏هایى براى قرن چهاردهم ضرورى است که اولًا با ضمیرى روشن نیازهاى عصر خویش را درک کنند.

ثانیاً با شجاعت عقلى و ادبى از نوعى شجاعت شیخ الطائفه دست به کار شوند.

ثالثاً از چهارچوب کتاب و سنت خارج نگردند.

چه مى‏‌دانیم، شاید روزگار آبستن به چنین مردانى که از امثال شیخ الطائفه ملهم خواهند بود بوده باشد. اینقدر مى‏‌‌دانیم که خداوند دین خود را وا نخواهد گذاشت.

رهبرى شیعه‏

بعد از رحلت سید مرتضى علم الهدى، رهبرى و پرچمدارى شیعه به شیخ طوسى رسید.

در این هنگام منزل شیخ در محله کرخ بغداد، پناهگاه، مقصد و مقصود مسلمانان بود. جهت درک محضر او، علما و دانشمندان بسیارى از سراسر سرزمین اسلامى، قصد بغداد را مى‏‌نمودند تا افتخار مجالست و شاگردى او را دریابند و از چشمه خروشان علم الهى که بر زبان او جارى مى‏شد، استفاده کنند.

حمله به خانه شیخ طوسی و تاسیس حوزه علمیه نجف اشرف

ترکان سلجوقى در سال ۴۴۷ هجرى با استفاده از ضعف آل بویه به بغداد حمله کردند و با اشغال آن حکومت آل بویه را برانداختند.

در این زمان عبد الملک وزیر متعصب طغرل بیک، به محله‏‌‌هاى شیعه‏‌‌نشین حمله کرده، به قتل و غارت آنان پرداختند و به خانه شیخ، حمله کردند تا وى را به قتل برسانند، ولى چون او را نیافتند، وسایل منزل و کتاب‏‌هاى او را آتش زدند.

بعد از این حادثه که ضایعات جبران‌‏ناپذیرى به جهان علم وارد ساخت، شیخ طوسی از بغداد خارج شد و به نجف اشرف رفت.

نجف در آن هنگام، ده کوچکى بود که تعداد کمى از شیعیان مشتاق، در جوار بارگاه مولاى متقیان امیرالمؤمنین على علیه‌‌السلام زندگى مى‌‌‏کردند.

بعد از فروکش کردن خشم و طغیان جاهلان، شیخ طوسی در نجف اشرف، حوزه علمیه‌‌‏اى تاسیس نمود که بزرگترین حوزه علمیه در میان شیعیان شد.

استادان شیخ طوسی

شیخ مفید

سید مرتضی علم الهدی

حسین بن عبید الله غضایری

ابن جنید اسکافی

احمد بن محمد بن موسی معروف به ابی الصلت اهوازی

شاگردان‏ شیخ طوسی

تعداد شاگردان وى از فقها و مجتهدان و علماى شیعه، به بیش از سیصد تن رسید و در همان وقت چند صد نفر از علماى اهل سنت نیز از محضر او استفاده مى‏‌‌کردند.

تألیفات‏

آثار و مؤلفات شیخ، اکنون به صورت دائرة المعارفى در دسترس قرار دارد.

شیخ طوسی از کتابخانه‌‏‌هاى بزرگى چون دار الکتب شاپور پسر اردشیر در بغداد که آن را در سال ۳۸۳ وقف نمود و کتابخانه سید رضى و سید مرتضى که مشتمل بر هزاران کتاب بوده، به خوبى بهره برده است.

شیخ در زمینه‏‌‌هاى گوناگون علوم اسلامى دست به تألیف و نگارش کتب زده است. وى حدود ۵۰ اثر از خود به جاى گذاشت.

برخى از آثار وى به صورت جوابیه و نامه، نگاشته شده است و برخی دیگر، به صورت املا و قرائت، تدریس، و سپس توسط خود شیخ یا در مواردى توسط شاگردانش، زیر نظر وى نگاشته شده است.

شیخ طوسی دو کتاب درباره مقتل نوشته است. «مختصرالاخبار المختار بن ابی عبیده ثقفی» یا «اخبار المختار» یک نوع مقتل است و دیگری «مقتل الحسین (ع)» است.

برخی کتاب‌های معروف و مهم شیخ طوسی عبارتند از:

تهذیب الأحکام، الاستبصار، النهایة، المبسوط، الخلاف،‏ عدة الأصول،‏ الرجال،‏ الفهرست،‏ تمهید الأصول، التبیان، الغیبه ‏

وفات‏

شیخ طوسى پس از ۷۵ سال عمر پربرکت، در شب دوشنبه ۲۲ محرم سال ۴۶۰ هجرى به رحمت ایزدى پیوست و در نجف اشرف در خانه خویش به خاک سپرده شد.

شیخ طوسی در آرامگاه خود در کنار امام امیرمومنان (ع) آرامید که حدودا ۵۰۰ متر با حرم حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام فاصله داشت. طبق وصیت شیخ، خانه‌اش را تبدیل به مسجد کردند و هم اکنون همین خانه تحت عنوان مسجد شیخ طوسی معروف است.

عکس/ ابرقدرتی به نام ساندیس!

(بسم الله الرحمن الرحیم)

پس از حماسه «دشمن دروکن» ملت عاشورایی ایران در ۹ دی ماه سال ۱۳۸۸ و سرشکستگی مزدورانی که دشمنان قسم خورده ی ایران را ۸ ماه تمام به پایان کارِ نظام اسلامی امیدوار کرده بودند، چنان یاس و پوچی اسفناکی بر اردوگاه مزدوران سایه افکند که به هذیان گویی افتادند و انتساب این حماسه ی شگرف به پخش کردن ساندیس رایگان در میان شرکت کنندگان تظاهرات تاریخی ۹ دی ، یکی از همین هذیان های حیرت انگیز بود که تبدیل به نماد رسوایی دشمن گردید .

در سالگرد این حماسه ،عباس گودرزی طراح هنرمند کشورمان ، اثری را خلق کرده است که با طنزی شیرین به ابعاد این معجون ناشناخته می پردازد:

برای مشاهده طرح با کیفیت بالا روی آن کلیک کنید

۲ روش برای شناخت منافق

(بسم الله الرحمن الرحیم)

در «نهج البلاغه» برای برخورد با منافقان دو راه کلی بیان شده است:

الف) شناخت: اولین گام در راه ریشه کن کردن نفاق و در امان بودن از منافق، شناخت صحیح آن و بر حذر بودن و دوری کردن از آن است. مولای متقیان در خطبه ۱۹۴ نهج البلاغه به طور مفصل اوصاف و ویژگیهای منافقان را برای شناخت هرچه بیشتر ما بیان فرموده‌اند که گذشت.

قرآن کریم نیز از مۆمنان خواسته است که با منافقان دوستی نورزند: « وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً»؛۱ «و از میان آنها، دوست و یار و یاوری اختیار نکنید!» پر واضح است که تحقق چنین امری مستلزم شناخت صحیح منافق و اعمال و رفتار اوست.

امام علی(علیه السلام) همواره در صدد آگاهی‌بخشی و هشدار نسبت به خطر منافقین بود. به عنوان نمونه، هنگامی که حکومت مصر را به «محمد بن ابی‌بکر» واگذار نمود، طی نامه‌ای او را از بزرگ‌ترین خطری که حکومت اسلامی را تهدید می‌کند آگاه ساخت و از منافقان بر حذر داشت و فرمود:

پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) به من فرمود: بر امّت اسلام، نه از مۆمن و نه از مشرک هراسی ندارم؛ زیرا مۆمن را ایمانش باز داشته، و مشرک را خداوند به جهت شرک او نابود می‌سازد؛ بلکه من بر شما از هر منافقی می‌ترسم که درونی دو چهره، و زبانی عالمانه دارد، گفتارش دلپسند و رفتارش زشت و ناپسند است.» ۲

این نکته نیز قابل ذکر است که با توجه به مطالب ارائه شده، بهترین راه شناخت منافقین، دقت و تأمل در کلام، عمل آنان و مقایسه آن دو با همدیگر است؛ زیرا آنها مرد میدان سخن هستند، بسیار زیبا، شیوا، هنرمندانه و دلسوزانه سخن می‌گویند و راه نشان می‌دهند؛ اما در میادین عمل گرفتار تناقض شده، برخلاف ادعاهای خود مشی می‌کنند.

بیشترین آسیب ها از جانب منافقان به جامعه دینی وارد می‌آید و منافق با داشتن ظاهری موافق با دین، بیش از دشمنان آشکار، امکان آسیب‌رسانی دارد؛ از این رو به شناخت و مراقبت جدی احتیاج دارد.

مهم‌ترین ویژگیهای منافق: گمراهی، خطاکاری، چند رنگی، فریب، بیماردلی، آراستگی ظاهری، ایجاد یأس و نومیدی و… است و راه مقابله با او، شناخت و افشاگری می‌باشد

ب) افشاگری: امیرمۆمنان(علیه السلام) این شیوه را در موقعیت های مختلف گوشزد کرده‌اند که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

۱٫ افشای سوابق نکوهیده «اشعث بن قیس»: هنگامی که امام(علیه السلام) در سال ۳۸ق در مسجد کوفه مشغول سخنرانی بود، اشعث بن قیس به یکی از مطالب آن حضرت اعتراض کرد و گفت: این سخن به زیان شماست، نه به سود شما. امام(علیه السلام) با نگاه تندی به او نگریست و خوی پلید و نفاق گونه او را برای مردم فاش کرد و چنین فرمود: تو چه می‌دانی که چه چیز به ضرر یا به نفع من است؟! نفرین خدا و نفرین نفرین‌کنندگان بر تو باد ای بافنده [دروغ]، پسر بافنده و ای منافق فرزند کافر. به خدا قسم! تو یک بار در زمان کافر بودنت اسیر شدی و یک بار در زمان مسلمانیت و در هیچ یک از این دو اسارت، مال و تبارت به حالت فایده‌بخش نبود. مردی که شمشیر را بر قوم خویش براند و آنها را به مرگ بکشاند، سزاوار است که نزدیکانش او را دشمن بدارند و افراد بیگانه از شرّ او در امان نباشند.» ۳

«سیّد رضی» گفته است: «منظور کلام مولا که فرموده شمشیر را بر قوم خویش براند، پیشامدی است که برای اشعث بن قیس با خالد بن ولید در یمامه روی داد. در آن واقعه اشعث قوم خود را فریب داد و به آنها نیرنگ زد و خالد بر آنها مسلّط شد و آنها را کشت. بعد از این واقعه، قوم اشعث او را «عُرف النّار» می‌نامیدند و عرف النّار در نزد آن قوم به معنای مکر کننده است.»

امام علی

علت تندی امام(علیه السلام) این بود که ریشه هر فتنه و توطئه‌ای که در حکومت حضرت پدید می‌آمد به اشعث بر می‌گشت و به تعبیر «ابن ابی الحدید»: «کل فساد کان فی خلافة علی(علیه السلام) و کل اضطراب حدث فأصله‌ الأشعث.»۴ هر فساد و اضطرابی که در خلافت علی علیه السلام حادث شد ریشه اش، اشعث بود.

۲٫ افشای مغیرة بن اخنس: هنگامی که بین امام علی(علیه السلام) و عثمان مشاجره‌ای روی داد، مغیره که یکی از منافقان بود، به عثمان گفت: من حساب او را می‌رسم و جلوی او را خواهم گرفت!

امام(علیه السلام) چهره واقعی او را رسوا ساخت و این چنین فرمود: « ای پسر ملعون ابتر! و ای فرزند درخت بی‌ریشه و بی‌شاخه! تو به حساب من می‌رسی؟! به خدا سوگند! هرگز خداوند کسی را که تو یاورش باشی عزت نمی‌دهد و آن کس که تو دستش را بگیری، به پا نمی‌خیزد.» ۵

و در آخرین جمله، امام(علیه السلام) مغیره را به شدت تحقیر کرد و فرمود: «اُخْرُجْ عَنَّا أَبْعَدَ اللَّهُ نَوَاک ثُمَّ ابْلُغْ جَهْدَک فَلَا أَبْقَی اللَّهُ عَلَیْک إِنْ أَبْقَیْتَ؛۶ از نزد ما بیرون شو! خدا مقصد تو را دور کند (و هرگز به مقصود نرسی) برو و هر چه در توان داری به کار گیر! خدا تو را زنده نگذارد، اگر آنچه در توان داری به کار نگیری!»یعنی تو کوچک‌تر از آن هستی که مرا تهدید کنی، پس هر چه در توان داری به کار گیر تا بدانی که کاری از تو ساخته نیست و بیچاره و بدبخت کسانی که حامیانی همچون تو دارند.۷

۳٫ افشای «برج بن مسهر طایی»: زمانی که «برج بن مسهر طایی» از شعرای مشهور خوارج(۸) با صدای بلند، به گونه‌ای که امام بشنود شعار خوارج (لاحکم الا لله) را سر داد، امام(علیه السلام) با کلمات تند و کوبنده‌ای، آن مرد نادان ماجراجو را خاموش کرد تا دیگری جرأت نکند در محضرش چنین شعاری با چنان محتوای گمراه کننده‌ای سر دهد؛ چرا که بیم آن می‌رفت افراد ناآگاهی تحت تأثیر شعار ظاهرفریب او قرار گیرند، بنابر این با تندی فرمود: «اسْکتْ قَبَحَک اللَّهُ یَا أَثْرَم؛(۹) خاموش باش! خداوند رویت را زشت (و سیاه) کند، ای دندان شکسته!»

تو چه می‌دانی که چه چیز به ضرر یا به نفع من است؟! نفرین خدا و نفرین نفرین‌کنندگان بر تو باد ای بافنده [دروغ]، پسر بافنده و ای منافق فرزند کافر. به خدا قسم! تو یک بار در زمان کافر بودنت اسیر شدی و یک بار در زمان مسلمانیت و در هیچ یک از این دو اسارت، مال و تبارت به حالت فایده‌بخش نبود. مردی که شمشیر را بر قوم خویش براند و آنها را به مرگ بکشاند، سزاوار است که نزدیکانش او را دشمن بدارند و افراد بیگانه از شرّ او در امان نباشند»

سپس امام به سوابق سوء او اشاره کرد و فرمود: «فَوَاللَّهِ لَقَدْ ظَهَرَ الْحَقُّ فَکنْتَ فِیهِ ضَئِیلًا شَخْصُک خَفِیّاً صَوْتُک حَتَّی إِذَا نَعَرَ الْبَاطِلُ نَجَمْتَ نُجُومَ قَرْنِ الْمَاعِز؛۱۰ به خدا سوگند حق آشکار شد، در حالی که تو شخصی ناچیز و بی‌مقدار بودی و صدایت به جایی نمی‌رسید و آن‌گاه که باطل نعره برآورد، تو همچون شاخ بزی آشکار شدی!»

همان گونه که پیش‌تر نیز اشاره شد، نفاق یک بیماری درونی است و مانند بسیاری از امراض درونی، درمان‌پذیر است. راهی که امام علی‌(علیه السلام) در پیش روی ما می‌نهد، «بهره‌گیری از قرآن» است. امام در خطبه بلندی خطاب به اصحابشان، آنان را به روی آوردن به قرآن سفارش فرموده، به شفاخواستن از آن در بیماریها و یاری خواهی در گرفتاریها فرمان می‌دهد و سپس می‌فرماید: «فَإِنَّ فِیهِ شِفَاءً مِنْ أَکبَرِ الدَّاءِ وَ هُوَ الْکفْرُ وَ النِّفَاقُ وَ الْغَیُّ وَ الضَّلَالُ فَاسْأَلُوا اللَّهَ بِهِ‌؛۱۱ بی‌گمان درمان بزرگ‌ترین دردها که آن کفر و نفاق و گمراهی و سرگشتگی است، در قرآن وجود دارد پس خواسته های خود را به احترامِ قرآن از خدا بخواهید.»

نتیجه

نفاق مخفی کردن کفر و تظاهر به ایمان و از جمله مختصات انسانها است؛ یعنی این قدرت برای انسان وجود دارد که نسبت به کسی آخرین درجه خشم را داشته باشد؛ ولی برای اینکه او را بفریبد، تظاهر به محبت و مهربانی به او کند.

بیشترین آسیبها از جانب منافقان به جامعه دینی وارد می‌آید و منافق با داشتن ظاهری موافق با دین، بیش از دشمنان آشکار، امکان آسیب‌رسانی دارد؛ از این رو به شناخت و مراقبت جدی احتیاج دارد. مهم‌ترین ویژگیهای منافق: گمراهی، خطاکاری، تلوّن و چند رنگی، فریب، بیماردلی، آراستگی ظاهری، ایجاد یأس و نومیدی و… است و راه مقابله با او، شناخت و افشاگری می‌باشد.

——————————————————————————-

  • پی نوشت  ها:
  • ۱) نساء / ۸۹٫
  • ۲) نهج البلاغه، نامه ۲۷٫
  • ۳) نهج البلاغه، خطبه ۱۹٫
  • ۴) شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، ج‌۲، ص۲۷۹٫
  • ۵) نهج البلاغه، خطبه ۱۳۵٫
  • ۶) نهج البلاغه، خطبه ۱۳۵٫
  • ۷) پیام امام امیرالمومنین(ع)، ج۵، ص۵۰۳٫
  • ۸) شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، ج۱۰، ص۱۳۰٫
  • ۹) نهج البلاغه، خطبه ۱۸۴٫
  • ۱۰) همان.
  • ۱۱) همان، خطبه ۱۷۶٫
  • منبع: تبیان

بیست و هشتمین نشست از سری همایش مهدویت استان قزوین


http://www.khademan.com/images/380573_315057138600709_23393460_n.jpg

بیست و هشتمین نشست از سری همایش مهدویت استان قزوین

زمان پنجشنبه هفتم دی ماه
ساعت 18

با موضوع مسیحیت صهیونیستی و تحولات آخرالزمان

سخنران : دکتر سید هادی سید افقهی

 آدرس : قزوین، خیابان عدل؛ آمفی تئاتر کوثر

برگزاری همایش فتنه آخر الزمان با همکاری کانون بسیج هنرمندان مقداد

بسم الله الرحمن الرحیم

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

برگزاری همایش فتنه آخر الزمان

با همکاری کانون بسیج هنرمندان مقداد

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

سخنرانی استاد رائفی پور با موضوع فتنه آخر الزمان

 

مکان: تهران،خیابان آزادی(شرق به غرب)بعد از پل یادگار امام، مهدیه امام حسن مجتبی (ع)

 

کوروکی

 

زمان: پنج شنبه 91/10/7

ساعت : 14:00

 

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

www.MASAFPORTAL.com

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

جهت سلامتی و تعجیل در فرج امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صلواتی هدیه نمایید...

"اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم"

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

لفظ امام مختص به امام معصوم(عليه السلام) است . قسمت 2

 بعد از وفاتم راضى نيستم بر روى كتاب هايم قبل از نامم،كلمه امام بگذاريد فقيه مقدس، مرحوم ميرزا جواد تبريزى(قدس سره) قبل از رحلت، بسيارى از امورى كه مربوط به بعد از رحلتشان بود را خود سر و سامان داده بودند به طورى كه بسيارى از موارد بعد از رحلت آن عالم ربانى منظم شده بود و از آنجا كه اين فقيه مقدس(قدس سره) خود مى دانستند كه آخرين روزهاى عمر شريفشان را مى گذرانند سعى مى كردند در هر فرصت ممكن، كارى كه مربوط به بعد از رحلتشان است روشن باشد. به فرزندان خود گفته بودند كه اگر مى خواهيد مورد عنايت اهل بيت(عليهم السلام) در آخرت باشيد، كارى كه من راضى به آن نيستم را انجام ندهيد; از جمله من راضى نيستم كلمه امام را قبل از نامم بر روى كتاب هايم بنويسيد. كلمه امام، مخصوص امام معصوم(عليه السلام) استعمال شده است و مردم با شنيدن اين كلمه، فكرشان به يكى از ائمه(عليهم السلام)سوق پيدا مى كند; از اين رو من راضى نيستم نامم با كلمه امام شروع شود، من خادم اهل بيت(عليهم السلام)بودم و شب و روز تلاش كردم كه بتوانم رضايت آنها را جلب كنم. مرحوم ميرزا(قدس سره)در زمان حياتشان به عناوين اصلاً اهميت نمى دادند و راضى نبودند كسى نام ايشان را با القاب، در محضرشان به كار ببرد حتى بارها شده بود كه وقتى منبرى نام ايشان را مى برد اعتراض مى كردند و حتى گاهى دستان خود را به نشانه ناراحتى بالا مى آوردند; مرحوم ميرزا(قدس سره)فقط مى خواست به دين خدمت كند و به مسائل حاشيه اصلاً اعتنا نمى كرد و تلاش مى كرد كه يادگارى از خود بر جاى بگذارد كه موفق شدند ضمن تربيت طلاب فاضل متدين و مفيد آثار بسيار گران بها از خود بر جاى بگذارد كه حوزه امروز بدان افتخار مى كند. 1 

این قسمتی از وصیت عالم و عارف مرحوم میرزا جواد تبریزی است که در بالا خواندید نکاتی در این مورد وجود دارد که اول پیرامون آن صحبت می کنیم

اول اینکه خیلی از دوستان فقط به این نکته اذعان می کنند که امام به معنی پیشواست در حالی که ما نیز آن را قبول داریم و به آن در مطلب قبلی اشاره کردیم و به آن نیز پاسخ دادیم و برای این موضوع از کتاب امام شناسی علامه حسینی تهرانی رحمه الله علیه مطلب آوردیم  . اما بر آن شدیم تا مطلب را خلاصه تر در چند جمله بیان کنیم و دیدیم چقدر زیبا مرحوم جواد آقا تبریزی (قدس سره) به آن پاسخ داده اند . و انصافا حق مطلب را بیان کرده اند . 

و ما نیز به این نکته در قسمت اول چندین بار یادآوری کردیم که در مذهب حقه تشیع لفظ امام برای معصوم به کار می رود .و برای غیرمعصوم اعم از مراجع و ولی فقیه می توان از الفاظ دیگر مانند رهبر و نائب الامام و.. استفاده کرد که پسندیدتر بوده و مورد قبول همه علمای متاخرین و معاصر  تشیع می باشد.
 و از لفظ" امام "جدا خودداری شود که دارای بار معنایی بسیار بالایی است هر چند ان را به دو معنی عام و خاص تقسیم می کنند و لفظ خاص آن را مختص امام معصوم می دانند نه عام آن را که به معنی رهبر و پیشواست اما بارها تاکید کردیم که در مذهب حقه تشیع فقط لفظ خاص آن به کار می رود . و در طول تاریخ فقط همین معنی به کار رفته است و لذا پسندیده این است و بلکه واجب است این لفظ فقط برای معصوم به کار رود تا از انحرافات احتمالی جلوگیری شود و حتی برخی شبهات و توهمات شکل نگیرد  و هم چنین  عرف شیعه در طول تاریخ این را نمی پذیرد و این خود دلیل دیگری بر این موضوعی است که مطرح کردیم . 

البته دوستان در کنار این موضوعات مباحث دیگری را اعم از توجیهات سیاسی و ... مطرح می کنند که اصلا از نظر ما دلیل مورد قبولی نیست و نخواهد بود زیرا در مورد اعتقادات صحبت می کنیم و دلیل مکتب حقه تشیع است ان شا الله در قسمت سوم به آن پاسخ خواهیم داد.


منبع: 

1. سایت وارثون

لفظ امام مختص معصوم است . (و در شیعه امامیه برای غیر معصوم جایز نیست) قسمت 1

 قبل از وارد شدن به این بحث لازم به ذکر است که چند نکته را یادآوری کنم. اول اینکه اغلب مردم در طول تاریخ همیشه دچار افراط یا تفریط شده اند و شاید دلیل آن افراط یا تفریط عده ای باشد . و متاسفانه اکثر مردم به خود زحمت مطالعه و تحقیق را نمی دهند. و صرفا در هر چیزی حتی اعتقادات صرفا تقلید می کنند  

در حالی که طبق اجماع علما و فقها و مراجع محترم تقلید اولین چیزی که در کتب توصیح المسائل آنها آمده است نوشته اند اعتقادات تحقیقی است نه تقلیدی و حتی این نیز عقلا  پذیرفته شده است .

نکته بعدی در این مورد این است که متاسفانه کسانی نیز می باشند که  در این مورد بدون اطلاع از اعتقادات و کتب روایی و تشیع صرفا به جهت برخی مسائل اقدام به تبیین برخی مطالب می کنند در حالی که اصلا به این نکته توجه ندارند. و نسبت به آن تغافل می کنند. در حالی که اعتقادات ما  که همان کتب تشیع می باشد مقدم بر دیگر مسائل است.
نکته ی بعدی این است که همیشه برای یافتن حقایق اعتقادات خود را به قرآن و اهل بیت عرضه کنیم و به انها متوسل شویم تا خداوند همه مارا از بدعت ها و انحرافات کوچک و بزرگ در اعتقادات محفوظ دارد.

در اینجا ما نیز با رجوع به عقل و نقل پیرامون این موضوع می پردازیم و از خوانندگان عزیز نیز می خواهم خود در این مورد به تحقیق بپردازند. قصد ما نیز همین است .اما به لطف خداوند متعال و حضرت ولی عصر عجل الله ما به این موضوع مهم وارد می شویم:


امام در تشیع با توجه به مراجعه به دیگر کتب:

 در کتاب امام شناسی جلد هجدهم از مجموعه تاليفات حضرت علامه آية الله حاج سيد محمد حسين حسيني طهراني قدس‌سره  اینگونه آمده است:

همنظور از اثناعشريّه‌ افرادي‌ هستند كه‌ به‌ امامت‌ دوازده‌ تن‌ از اهل‌ بيت‌: مقرّ و معترف‌ بوده‌، و آن‌ را دين‌ خود قرار داده‌اند. شيعه‌ در برابر اين‌ أئمه‌ متواضع‌ مي‌باشد. آنان‌ را صاحب‌ ملكۀ عصمت‌ مي‌داند. و در حجيّت‌ كلامشان‌ عِدْل‌ و عَدِيل‌ قرآن‌ كريم‌: كتاب‌ وحي‌ آسماني‌ مي‌داند. و بنابر حديث‌ ثقلين‌ همانند كتاب‌ الله‌ گفتارشان‌ عصمت‌ دارد. افعال‌ و پندارشان‌ عصمت‌ دارد. از ايشان‌ خطا سر نمي‌زند، زيرا جواز خطا ملازم‌ سقوط‌ حجيّت‌ اقوال‌ ايشان‌ است‌. و طبق‌ حديث‌ ثقلين‌ كه‌ آنها را مقرون‌ با كتاب‌ ثابت‌ ابدي‌ غير قابل‌ خطا و غلط‌ شمرده‌ است‌، عصمت‌ و أبديّت‌ در گفتار و كردارشان‌ امري‌ است‌ لازم‌ و غير قابل‌ شبهه‌.


زيرا در فرض‌ جواز خطا و غلط‌ و اشتباه‌ برايشان‌، يا بايد اين‌ خطا و غلط‌ و اشتباه‌ را هم‌ در كتاب‌ الهي‌ جايز بدانيم‌، و در اين‌ صورت‌ ملازم‌ با فرض‌ خطا و غلط‌ در وحي‌ خدا و أزليّت‌ و ابديّت‌ اوست‌، و اين‌ محال‌ مي‌باشد. و يا بايد احتمال‌ خطا را از امام‌ سلب‌ كنيم‌، و همانند كتاب‌ الله‌ وي‌ را معصوم‌ بدانيم‌، و در اين‌ صورت‌ نتيجه‌، استقامت‌ و عصمت‌ و برقراري‌ ايشان‌ در جميع‌ مراحل‌ حيات‌ بدون‌ اندك‌ غلطي‌ و يا مختصر اشتباهي‌ اثبات‌ مي‌شود چه‌ در امور تبليغيّه‌ و ارشاديّه‌ و امارت‌ و
ص 206
رياست‌ بر مسلمانان‌، و چه‌ در امور شخصيّه‌ و اجتماعيّه‌ از معاملات‌، و ردّ و بدلها، و داد و ستدها، و امثال‌ ذلك‌. اين‌ است‌ معني‌ امام‌ در اصطلاح‌ شيعه‌، يعني‌ كسي‌ كه‌ پيشوا و مقتداي‌ عالميان‌ در امور ظاهريّه‌ و باطنيّه‌، اجتماعيّه‌ و معنويّۀ روحانيّه‌، مُلْكيّه‌ و مَلَكوتيّه‌ مي‌باشد. و خداوند به‌ وي‌ در اثر اختيار عالي‌ و ارادۀ انتخابيّۀ آن‌ پيشوا در جميع‌ امور چنين‌ مصونيّت‌ و عصمتي‌ را موهبت‌ فرموده‌ است‌. اين‌ امامان‌ منحصر در دوازده‌ تن‌ هستند: اوّل‌ آنها امام‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اميرالمومنين‌ علیه السلام و آخر آنها امام‌ حجّة‌ بَقيّة‌ الله‌:م ح م د بن‌ الحَسَن‌ العسكري‌ - عجّل‌ الله‌ تعالي‌ في‌ فرجه‌ المبارك‌ - مي‌باشد.
بنابر عقيده‌ و ايمان‌ راسخ‌ شيعه‌ پس‌ از غيبت‌ كبري‌ آن‌ حضرت‌ حَيّ و زنده‌ است‌، و ولايت‌ امور معنوي‌ و مَلَكوتي‌ عوالم‌ در دست‌ اوست‌، اما به‌ واسطۀ غصب‌ غاصبين‌ خلافت‌ و امامت‌، وي‌ فعلاً در پردۀ غيبت‌ نهان‌ است‌ تا ظهور كند و متصدّين‌ و مباشرين‌ سلطنت‌ و امارت‌ باطله‌ بر مردم‌ را كنار زند و خود او بر اساس‌ طهارت‌ سِرِّيَّه‌ و عصمت‌ الهيّه‌ و ولايت‌ كبراي‌ حقّۀ حقيقيّه‌، بر مردم‌ حكومت‌ نمايد.لهذا اين‌ امامان‌ عددشان‌ كه‌ به‌ تعداد نقباء بني‌اسرائيل‌: دوازده‌ نفر است‌ كم‌ و زياد نمي‌گردد. يازده‌ تا غلط‌ است‌ مثل‌ كسي‌ كه‌ مثلاً امامت‌ را به‌ حضرت‌ امام‌ حسن‌ عسكري‌ علیه السلام مختوم‌ بداند، و سيزده‌ تا نيز غلط‌ است‌ مثل‌ كسي‌ كه‌ غير از حضرت‌ بقيّة‌الله‌ - أرواحنا فداه‌ - براي‌ خود امامي‌ را بگزيند.
البته‌ اين‌ مطلب‌ كه‌ ذكر شد بر اساس‌ مُعْتَقَد و مذهب‌ و اصطلاح‌ شيعه‌ مي‌باشد، نه‌ در لغت‌ و استعمال‌ عامّه‌ كه‌ لفظ‌ امامت‌ و امام‌ را براي‌ مطلق‌ پيشوائي‌ كه‌ در امري‌ از امور جلودار و پيشگام‌ باشد به‌ كار مي‌برند. چنانكه‌ در قرآن‌ مجيد آياتي‌ به‌ همين‌ عبارت‌ در معني‌ مطلق‌ پيشوا و مقتدا وارد شده‌ است‌ مثل‌ آيۀ: وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أزواجِنَا وَ ذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أعْيُنٍ وَ
ص 207
اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إماماً[4]. 
«و (بندگان‌ رحمن‌) آنانند كه‌ مي‌گويند: اي‌ پروردگار ما! ببخش‌ به‌ ما از ازواجمان‌ و از ذُرِّيَّاتمان‌ كساني‌ را كه‌ موجب‌تري‌ و تازگي‌ چشمان‌ ما باشند، و ما را براي‌ متّقيان‌ امام‌ و پيشوا قراربده‌!» 

لفظ‌ امام‌ در اين‌ آيه‌، راجع‌ به‌ مطلق‌ پيشواست‌ كه‌ البتّه‌ در اينجا مراد مطلق‌ پيشواي‌ صالح‌ مي‌باشد.

و مثل‌ آيۀ: فَقَاتِلُوا أئمَّةَ الْكُفْرِ إنَّهُمْ لَا أيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ[5].
«پس‌ با امامان‌ كفر كشتار نمائيد، زيرا براي‌ آنان‌ عهدي‌ و سوگندي‌ نيست‌، به‌ اميد آنكه‌ ايشان‌ دست‌ بردارند.»
لفظ‌ أئمّه‌ در اين‌ آيه‌ نيز راجع‌ به‌ مطلق‌ پيشواست‌ كه‌ البّته‌ در اينجا مراد مطلق‌ پيشوايان‌ كافر مي‌باشد. 
و مثل‌ آيۀ: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ اُنَاسٍ بإمَامِهِمْ.[6]
«روزي‌ خواهد رسيد كه‌ ما هر دسته‌ از مردم‌ را به‌ واسطۀ إمامشان‌ مي‌خوانيم‌.»

لفظ‌ امام‌ در اين‌ آيه‌ نيز راجع‌ به‌ مطلق‌ پيشواست‌. خواه‌ پيشواي‌ زشت‌ كرداران‌ كه‌ مردم‌ گنهكار را در روز بازپسين‌ به‌ وسيلۀ آنها به‌ دوزخ‌ مي‌خوانند، و خواه‌ پيشواي‌ نيك‌ كرداران‌ كه‌ مردم‌ صالح‌ را نيز به‌ وسيلۀ آنها به‌ بهشت‌ گسيل‌ مي‌دارند. البته‌ لفظ‌ امام‌ در قرآن‌ كريم‌ هم‌ به‌ معناي‌ امام‌ به‌ مفاد مصطلح‌ شيعۀ امامي‌ مذهب‌ نيز وارد شده‌ است‌ مثل‌ آيۀ: وَ إذِ ابْتَلَي‌ إبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأتَمَّهُنَّ قَالَ إنِّي‌ جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إمَاماً قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي‌ قَالَ لَايَنَالُ عَهْدِي‌ الظَّالِمِينَ[7].
«و (بياد بياور اي‌ پيغمبر) زماني‌ را كه‌ ابراهيم‌ را پروردگارش‌ به‌ واسطۀ كلمه‌هائي 
ص 208
آزمايش‌ نمود، و او آن‌ كلمات‌ را به‌ اتمام‌ رسانيد. خداوند گفت‌: من‌ قرار دهنده‌ مي‌باشم‌ تو را امام‌ براي‌ مردم‌! ابراهيم‌ گفت‌: و نيز از ميان‌ ذرّيّۀ من‌ هم‌ امام‌ قرار مي‌دهي‌؟! خداوند گفت‌: عهد امامت‌ من‌ به‌ ستمكاران‌ نمي‌رسد.» 

در اينجا مراد از لفظ‌ امام‌ خصوص‌ معني‌ آن‌ بالمعني‌ الاخَصّ مي‌باشد، و لهذا آن‌ مقام‌ به‌ ستمگران‌ نمي‌رسد و گرنه‌ معلوم‌ است‌ كه‌ مطلق‌ مقام‌ پيشوائي‌ را ظالمان‌ هم‌ احراز مي‌نمايند.



در عرف‌ شيعه‌ به‌ غيرمعصوم‌، امام‌ نمي‌گويند: 

باري‌ لفظ‌ امام‌ و اماميّه‌ در عرف‌ شيعه‌ خصوص‌ معني‌ معهود و معروف‌ است‌، نه‌ مطلق‌ معني‌ پيشوا و رئيس‌ و گرنه‌ إطلاق‌ اماميّه‌ بر شيعۀ دوازده‌ امامي‌ معني‌ نداشت‌. هر گروهي‌ كه‌ از مقتداي‌ خويشتن‌ پيروي‌ مي‌كند لازم‌ و حتم‌ است‌ كه‌ به‌ آنها اماميّه‌ گويند مانند حَنْبَلي‌ها و حَنَفي‌ها و وهَّابيها. زيرا آنها نيز داراي‌ امام‌ و پيشوا هستند. و چون‌ مقتدايشان‌ أبوحنيفه‌، يا احمد بن‌ حَنْبل‌، يَا محمّد بن‌ عبدالوهاب‌ مي‌باشد بايد به‌ ايشان‌ هم‌ اماميّه‌ گويند وإطلاق‌ اين‌ لفظ‌ بر آنان‌ درست‌ بوده‌ باشد، در حالي‌ كه‌ چنين‌ نيست‌.

اطلاق‌ اماميّه‌ به‌ خصوص‌ قائلين‌ به‌ ولايت‌ و امارت‌ دوازده‌ نفر امام‌ معصوم‌ مي‌باشد، حتّي‌ در ميان‌ مورّخين‌ خارجي‌ مذهب‌ مانند احمد أمين‌ مصري‌، و شهرستاني‌، و فَريد وَجْدي‌ و ابن‌خلْدون‌[8] و من‌ شابَهَهُم‌ اماميه‌ اصطلاح‌ خاصّ براي‌ خصوص‌ اين‌ جماعت‌ است‌. و در كتب‌ خود هر يك‌ فصلي‌ را دربارۀ طائفۀ اماميّه‌ ذكر كرده‌اند، و به‌ دنبال‌ آن‌ از مزايا و آثار و اخبار و خصوصيّات‌ مذهب‌ شيعۀ اماميّۀ‌
ص 209
اثناعشريّه‌ و يا اسمعيليّه‌ شرح‌ و تفصيل‌ داده‌اند.


القاب‌ مختلفۀ مجتهدين‌ شيعه‌ در طول‌ تاريخ‌: 


و لهذا طبق‌ عقيدۀ شيعۀ اثناعشريّه‌ كه‌ معتقد به‌ حيات‌ و امامت‌ حضرت‌ حجّت‌ است‌، نمي‌توان‌ به‌ غير او امام‌ گفت‌.[9] مانند لفظ‌ شاهنشاه‌ مثلاً در نظام‌ طاغوتي‌ اختصاص‌ به‌ شخص‌ اوَّل‌ و رئيس‌ شاهان‌ دارد و نمي‌توان‌ آن‌ را در غير وي‌ استعمال‌ نمود.

در عرف‌ شيعه‌ به‌ مجتهدين‌ عظام‌ كه‌ داراي‌ مقام‌ فقاهت‌ و عدالت‌ و مقام‌ جامع‌ الشَّرائطي‌ هستند القابي‌ را مثل‌ نائب‌ الإمام‌ و امثاله‌ إطلاق‌ مي‌كنند. در مجلّۀ حوزه‌ چنين‌ آورده‌ است‌:

به‌ مرحوم‌ كُليني‌ «ثقةُ الإسلام‌» مي‌گفته‌اند، به‌ اين‌ خاطر كه‌ وي‌ در حفظ‌ و نگهداري‌ آثار اهل‌ بيت‌ و احاديث‌ متبحّر بوده‌ است‌.

به‌ ميرزا حسين‌ نوري‌، شيخ‌ عبّاس‌ قمّي‌، «محدِّث‌» و به‌ مرحوم‌ صدوق‌ «رئيس‌ المُحَدّثين‌» مي‌گفته‌اند. به‌ مرحوم‌ سيّدمحمّد مهدي‌ طباطبائي‌ به‌ خاطر گستردگي‌ علم‌ و دانش‌، لقب‌ «بَحْرُالعلوم‌» داده‌ بودند. مرحوم‌ حسن‌ بن‌ يوسف‌ حِلِّي‌ از جهت‌ جامعيّت‌ در كمالات‌ مختلف‌ و دانش‌ فقهي‌ و كلامي‌ بسيار به‌ «علَّامه‌» اشتهار داشته‌ است‌.

مرحوم‌ طَبْرِسي‌ صاحب‌ «مجمع‌ البيان‌» به‌ «أمِينُ الإسلام‌»، مرحوم‌ اردبيلي‌ به‌ «مُقَدَّس‌»، مرحوم‌ شَفْتي‌ به‌ «حُجَّةُ الإسلام‌»، شيخ‌ طوسي‌ به‌ «شَيْخُ الطَّائفة‌»، صاحب‌ «كفايه‌» به‌ «آخوند» و أبوالقاسم‌ نجم‌الدين‌ جعفر بن‌ محمّد صاحب‌ «شرايع‌» به‌ لحاظ‌ تحقيقات‌ عميق‌ و تيزبيني‌ در مسائل‌ فقهي‌ به‌ «مُحَقِّق‌» شهرت‌ يافته‌اند.

مرحوم‌ ميرزاي‌ شيرازي‌ نيز به‌ خاطر دانش‌، بينش‌، تقوي‌، تلاشهاي‌ سياسي‌ و... القاب‌ و اوصافي‌ را عالمان‌ و فرزانگان‌ آشناي‌ به‌ مراتب‌ علمي‌ و تقوايي‌ ايشان

ص 210
ضميمۀ نام‌ شريف‌ آن‌ بزرگوار كرده‌اند كه‌ هر يك‌ حكايتگر بُعدي‌ از أبعاد شخصيّت‌ آن‌ مرحوم‌ است‌
1- حُجَّة‌ الإسلام‌: قبل‌ از ميرزا، مرحوم‌ سيّد محمّد باقر شفتي‌ بيدآبادي‌، از مراجع‌ بزرگ‌ اصفهان‌، مرحوم‌ ملاّ أسدالله‌ بروجردي‌ متوفّاي‌ 1270 ه. ق‌، ملاّ محمّد نراقي‌، مولي‌ محمّد تقي‌ مَمَقاني‌ و... ملقّب‌ به‌ اين‌ لقب‌ بوده‌اند.[10]
ملاحظه‌ مي‌شود كه‌ هيچ‌ يك‌ از ايشان‌ ملقّب‌ به‌ «امام‌» نبوده‌اند حتّي‌ شيخ‌ مفيد كه‌ در رياست‌ علمي‌ و كلامي‌ و پيشوائي‌ او در نزد شيعه‌ و عامّه‌ جاي‌ خلاف‌ نيست‌، و حتّي‌ سيّد مرتضي‌ و سيّد رَضيّ با آن‌ رياست‌ ظاهريّۀ دنياويّه‌ و احترام‌ و مكانت‌ نزد خلفا و سعۀ اطّلاعات‌ علمي‌ و تقواي‌ بی‌نظير و شرح‌ صدر و آقامنشي‌ مختصّ به‌ خود. 
در اينجا براي‌ تاييد و تاكيد مطلب‌، بيان‌ داستان‌ ذيل‌ چقدر مناسب‌ مي‌باشد: نامۀ زير متن‌ نامه‌اي‌ است‌ كه‌ حضرت‌ صديق‌ ارجمند مرحوم‌ حجّة‌ الاسلام‌ و المسلمين‌ مرد صاحب‌ علم‌ و تقوي‌ و شخصيّت‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌: حاج‌ ميرزا حسن‌ نوري‌ همداني‌ به‌ حقير مرقوم‌ داشته‌اند.

عجيب‌ آنكه‌ لقب‌ «علم‌ الهدي‌» را به‌ سيّد مرتضي‌ در خواب‌، امام‌ زمان‌ داده‌اند، و لقب‌ «بحرالعلوم‌» را به‌ سيّد مهدي‌ طباطبائي‌ بروجردي‌، أعاظم‌ از بزرگان‌ و مقتدايان‌ زمان‌ خودش‌ داده‌اند، و معهذا به‌ آنها «امام‌» نگفتند با آنكه‌ بدون‌ شكّ اين‌ بزرگواران‌ از جهت‌ معني‌ لغوي‌ امام‌ بوده‌اند و صدرنشين‌ محافل‌ علم‌ و مجالس‌ تدريس‌.

به‌ منطق‌ شيعه‌ امامت‌ امام‌ از روي‌ آيۀ اولواالامر ثابت‌ مي‌شود كه‌ استفادۀ عصمت‌ از آن‌ حتمي‌ مي‌باشد ولي‌ سنّيها به‌ هر كس‌ كه‌ زمام‌ امور را دست‌ گيرد اولواالامر گويند گرچه‌ معاويه‌، و يزيد، و فَهد، و صدّام‌، و شاه‌ حسن‌ و حسين‌ باشد و به‌ انواع‌ تعدّيات‌ و مظالم‌ اشتغال‌ ورزد. آنها وي‌ را به‌ مفاد آيۀ اُولواالامر واجب‌ الإطاعة‌ مي‌دانند. و لذا مي‌بينيم‌ از اين‌ تفسير غلط‌ چه‌ خرابيها كه‌ به‌ بار نيامده‌ و بعداً به‌ بار نخواهد آمد!!

لقب‌ اولواالامر مختص‌ به‌ معصوم‌ است‌: 

ولي‌ شيعه‌ با استدلال‌ متين‌ و برهان‌ رصين‌، اين‌ آيه‌ را اختصاص‌ به‌ اهل‌ عصمت
ص 218
مي‌دهد و مي‌گويد: محال‌ است‌ خداوند امر به‌ اطاعت‌ از وليّ جائر و حاكم‌ ظالم‌ بنمايد. 
شيعه‌ ولايت‌ رسول‌ خدا و أئمۀ طاهرين‌: را از ولايت‌ فقيه‌ عادل‌ جامع‌ الشَّرائط‌ جدا مي‌كند، و از آيات‌ قرآن‌ و سُنَّت‌، ميزان‌ و معيار و محدودۀ هر يك‌ را مشخّص‌ مي‌سازد.

منطق‌ شيعه‌ اين‌ است‌ كه‌: در آيۀ مباركۀ يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمنوا أطِيعُوا اللهَ وَ أطِيعُوا الرَّسولَ و اُولِي‌الامرِ مِنْكُمْ.[14] «اطاعت‌ كنيد خدا را و اطاعت‌ كنيد پيامبر و صاحبان‌ امر ولايت‌ خودتان‌ را.» اطاعت‌ خدا عبارت‌ است‌ از اطاعت‌ كتاب‌ خدا و احكام‌ كلّيّه‌اي‌ كه‌ خداوند در آن‌ نازل‌ فرموده‌ است‌ مثل‌ وجوب‌ نماز. و اطاعت‌ از رسول‌ اوَّلاً عبارت‌ است‌ از احكام‌ جزئيّه‌اي‌ كه‌ رسول‌ تشريع‌ مي‌كند مثل‌ كيفيّت‌ نماز از ركعات‌ و شرائط‌ و موانع‌ آن‌، و ثانياً اوامر وِلائي‌ او كه‌ راجع‌ به‌ اجتماع‌ و حكومت‌ مسلمين‌ است‌ مثل‌ امر به‌ جهاد.

و لهذا چون‌ رسول‌ خدا تشريع‌ احكام‌ كلّيّه‌ ندارد و آن‌ مختصّ به‌ خدا مي‌باشد، اطاعت‌ از خدا و اطاعت‌ از رسول‌ خدا كه‌ تشريع‌ كنندۀ احكام‌ جزئيه‌ است‌ با تكرار لفظ‌ اطاعت‌ آمد و گفته‌ شد خدا را اطاعت‌ كنيد، و رسول‌ را اطاعت‌ كنيد! و أمّا اطاعت‌ از اُولواالامر فقط‌ در ناحيۀ امور ولائي‌ و اجتماعي‌ مسلمين‌ مي‌باشد، زيرا ائمّه‌: حقِّ تشريع‌ را ندارند گرچه‌ در امور جزئيه‌ باشد، ولي‌ چون‌ با رسول‌ خدا در وجوب‌ اطاعت‌ اوامر ولائيّه‌ شريك‌ مي‌باشند، در يك‌ سياق‌ و بدون‌ تكرار لفظِ اطاعت‌، اطاعت‌ آنها را با رسول‌ خدا واجب‌ شمرد و فرمود: وَ أطِيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِي‌ الامرِ مِنْكُمْ.
اين‌ بحث‌ در ناحيۀ ولايت‌ رسول‌الله‌ و ولايت‌ امامان‌ و مقدار و ميزان‌ آن‌ بود.[15] و 

ص 219
امَّا در ولايت‌ فقيه‌، از آيۀ قرآن‌ دليلي‌ نداريم‌. آنچه‌ هست‌ از روايات‌ است‌ و آن‌ هم‌ بحمدالله‌ و المنّة‌ كافي‌ و وافي‌ مي‌باشد، و عمدۀ آنها كه‌ بقيّه‌ نيز بر محور و اساس‌ آن‌ دور مي‌زند مقبولۀ عمربن‌ حنظله‌ است‌ كه‌ نه‌ تنها در مورد فصل‌ خصومت‌ بلكه‌ در ساير امور ولائي‌ كه‌ بر عهدۀ حاكم‌ است‌ مي‌توان‌ از آن‌ استفاده‌ كرد و حجيّت‌ اوامر فقيه‌ را در باب‌ قضاء و حكومت‌ و جهاد از آن‌ به‌ دست‌ آورد.

ولي‌ دو نكته‌ شايان‌ ذكر است‌: اول‌ حكومت‌ وليّ فقيه‌، هم‌ ميزان‌ و همطراز با حكومت‌ و ولايت‌ امام‌ نيست‌. زيرا اين‌ نصب‌ از جانب‌ امام‌ است‌، و منصوب‌ حتماً در تحت‌ ولايت‌ نصب‌ كننده‌ مي‌باشد.


عبارت‌ فَإنِّي‌ جَعَلْتُهُ حاكِماً «پس‌ من‌ او را براي‌ شما حاكم‌ قرار دادم‌!» مي‌رساند كه‌ وليّ فقيه‌ منصوب‌ از ناحيۀ امام‌ معصوم‌ و در تحت‌ ولايت‌ او است‌.

دوم‌ مقدار گسترش‌ اوامر ولائيّۀ وليّ فقيه‌ گرچه‌ در محدوده‌ و به‌ قدر گسترش‌ اوامر ولائيۀ امام‌ معصوم‌ است‌، ولي‌ در ولايت‌ وليّ فقيه‌، خطا و غلط‌ و اشتباه‌ جائز است‌ چون‌ بالفرض‌ مانند مردم‌ عادي‌ عاري‌ از ملكۀ عصمت‌ و مصونيّت‌ از خطا مي‌باشد، پس‌ وليّ فقيه‌ جائز الخطاست‌. ممكن‌ است‌ در اوامر ولائيّه‌ و يا در اُمور قضائيّه‌ و يا در مسائل‌ استفتائيه‌ به‌ خطا رود. ولي‌ اين‌ خطا اگر مقدّماتش‌ از روي‌ تعمّد و بي‌مبالاتي‌ نباشد بخشودني‌ است‌. نه‌ خود او در تحت‌ عذاب‌ خدا قرار مي‌گيرد و نه‌ مردم‌ كه‌ به‌ امر و رأي‌ وي‌ عمل‌ نموده‌اند.

امّا اگر در مقدّمات‌ استنتاج‌ فتوي‌ و رأي‌ قصور ورزد و به‌ خطا درافتد، خودش‌ معاقب‌ است‌ نه‌ مردم‌.
در منطق‌ شيعه‌، در زمان‌ غيبت‌ امام‌، امامت‌ اختصاص‌ به‌ او دارد، و وليّ فقيه‌ در تحت‌ ولايت‌ او مي‌باشد و نمي‌تواند تشريعاً و تكويناً كاري‌ را از نزد خود بالاستقلال‌ انجام‌ دهد. نمي‌تواند به‌ خود «امام‌» بگويد. اگر نيابت‌ خصوصي‌ او به‌ اثبات‌ رسيد، وي‌ نائب‌ خاصّ است‌ وگرنه‌ نائب‌ عامّ.
ما از اوردن بقیه مطلب این کتاب ارزشمند به دلیل طولانی شدن مطلب خوددداری می کنیم و لازم به ذکر می دانیم که در این موضوع در این کتاب مفصلا بحث کرده اند .

اما برای اینکه موضوع را به یک کتاب اکتفا نکنیم به دیگر کتب مراججعه می کنیم و چه بهتر که به بزرگانی چون شیخ صدوق و علامه مجلسی مراجعه کنیم.

در قسمتی از  رساله اعتقادات شیعه از شیخ صدوق رحمه الله علیه این چنین امده است:
و در نزد ما جایز نیست شرعا و عقلا لقب دادن کسی غیر از دوازده معصوم به اولی الامر (ولی امر) که از القاب خاصه آنهاست.

در این کتاب نیز شارح کتاب در مورد این موضوع  مفصلا مطلب نوشته اند که بدلیل اینکه می خواهیم فقط از خود شیخ صدوق مطلب نقل کرده باشیم و بدلیل طولانی شدن موضوع خودداری می کنیم

در کتاب اعتقادات علامه مجلسی نیز به این موضوع اذعان شده است:و نیز ما شیعیان گوییم که: از ضروریات دین نزد ما، حرام بودن اطاعت مطلق از غیر معصومین علیه السلام است، چه متواتر است روایات در اینکه مراد خدا از (اولی الامر) صاحب اختیاراتن در قرآن کریم (النساء آیه 59) فقط ائمه اطهار علیهم  السلام اند و بس

هم چنین تمام مفسران از جمله علامه طباطبایی به این نکته اذعان دارند که اولی الامر فقط وفقط ائمه اطهار هستند و بس
اصلا همین نکته سند شیعه امامیه بودن ماست و به همین دلیل به ما شیعه اثنی عشریه می گویند وگرنه این انحصار را از ما بردارند هیچ تفاوتی با دیگر فرق اسلامی اعم از تسنن و دیگر فرق نداریم

زیرا آنها به هر کسی این لفط را به کار می برند مانند امام حنبل، امام شافعی، حتی افرادی مانند امام غزالی و دیگران پس خواهشمند است در این مورد دقت شود .

  در آخر همیشه مخالفان یک نکته را می گویند و آن اینکه در اینجا امام به معنی آن امام که برای معصوم به کار می رود نیست و به معنی پیشواست باید در مورد آنها عرض کنم که اولا ما چیزی به نام عرف داریم واکثر شیعیان امام را صرفا برای معصومین به کار می برند و وقتی که کلمه امام می اید اول متوجه معصومین می شویم در ثانی اگر باز در جواب می گویید ما امام جماعت نیز داریم باید گفته شود اینجا به معنای پشواست و باز هم عرف و  هر عاقلی در اینجا دچار خبط نمی شود ثانیا ما بعد از امام کلمه دیگری به نام جماعت یا جمعه به کار می بریم نه صرفا فقط امام .  ودر مورد این مطلب خود علامه  حسینی تهرانی در کتاب خویش در پاسخ به چند نامه مفصلا و حقا زیبا  پاسخ داده اند. و برای مطالعه به همان کتاب مراجعه کنید

و باز هم تاکید می کنیم اصلا به همین دلیل به ما شیعه امامیه می گویند که صرفا امام را در دوزاده معصوم می دانیم و بس . و در طول تاریخ اینگونه بوده است به عنوان مثال افرادی بزرگ مثل شیخ مفید که حضرت مهدی عجل الله به ایشان نامه نوشته و او را برادرم خطاب فرمودند هیچ با لفظ امام از ایشان یاد نشده است
و در آخر اینکه اگر در اینجا امام را مترادف با پیشوا و رهبر گرفته شده است پس چه بهتر است به جای امام از همان مترادف استفاده کنیم مانند رهبر و پیشوا نه لفظ امام که مختص دوازده معصوم می باشد. 

اگر ترس از طولانی شدن مطلب نبود مطالب دیگری نیز به آن می افزودیم بنابراین آن را به قسمت دوم موکول میکنیم و در این مورد مطالب و داستان هایی زیبا در آینده ان شا الله به لطف خداوند و حضرت ولی عصر خواهیم آورد.


به امید ظهور حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فی فرجه

منبع : http://www.beyond.blogfa.com