خطر ارتداد منتظران موعود !

ولادت نهمین امام شیعیان، امام جواد (ع) از پربرکت‎ترین و خوش یمن‎ترین وقایع تاریخ شیعه می‎باشد زیرا پیش از این حکمت الهی بر آن قرار گرفته بود که امام رضا(ع) مدت زمان طولانی در انتظار فرزند باشد از این رو برخی از دشمنان اهل بیت، به این مسئله امید بسته و خاندان امامت را تمام شده می‎دانستند و از سوی دیگر، شیعیان، نگران شده و در انتظار امام آینده خود بودند.
اما ولادت امام جواد(ع) اسباب ناامیدی دشمنان و خوشحالی دوستان اهل بیت را فراهم آورد.
نکته قابل تامل این است که شاید بتوان گفت، یکی از علل طولانی شدن ولادت امام جواد(ع) این باشد که خداوند تربیت شیعه برای انتظار امام معصوم را از زمان امام جواد آغاز کرده‎است بدین معنا که انتظار برای دیدار با امام، در جریان فرزندآوری امام رضا(ع) رقم خورد و پس از ایشان، امامان آتی، با برنامه‎ریزی مدون، شیعیان را آماده ایام غیبت امام زمان و منتظر بودن جهت ظهور ایشان می‎کردند.
از این رو امام جواد(ع) در طول مدت عمر کوتاه اما پربرکت خود، همواره مسئله ظهور آخرین منجی که سومین فرزند از فرزندان ایشان می‎باشد را عنوان کرده و سعی در تبیین شخصیت امام مهدی(ع) و چگونگی وقوع امر ظهور داشته‎اند.
مرحوم شیخ صدوق در اکمال الدین از شخصی به نام صفر بن دلف نقل می‎کند که از امام جواد شنیدم که نام امامان پس از خود را می برد وپس از این که اسم امام حسن عسگری را برد، ساکت شد.
پرسیدم که امام پس از ایشان کیست؟
امام جواد اشک بردیدگانشان جاری شدو گریه بسیار زیادی کردند.
سپس فرمودند: پس از او، فرزندش است که قائم از روی حق (ونه باطل) و منتظراست...(1)
در روایتی دیگر آمده است که از امام جواد پرسیده شد پس امام بعد از حسن عسگری (ع)کیست؟ فرمود: براستی که بعد از امام حسن علیه السلام فرزند قائم او به حق منتظر است. سوال کردند:ای فرزند رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم چرا او را به این نام می گویند فرمود: برای آن که او در وقتی قیام می‎کند که نامش می‎میرد و بیشتر کسانی که به امامت او قائل بودند مرتد می‎شوند.
آن‎گاه عرض کرد: چرا وی را منتظر می‎نامند؟ 
فرمود: برای آن‎که حجت آن حضرت غیبت است که روزهایش زیاد است و نهایتش به طول می‎کشد و در این حال صاحبان اخلاص انتظار فرج او را می‎کشند.  (2)
عبدالعظیم حسنی به امام جواد گفت: من امیدوارم که شما قیام کننده از آل بیت محمد صل الله باشید، آن که زمین را پر از عدل و قسط می‎کند چنان که پر شده باشد از ظلم و جور. فرمودند: ای ابوالقاسم! هیچ یک از امامان نیست جز قیام کننده به امر خداوند و هادی به سوی دین خدا ولی آن قیام کننده که خداوند عزوجل زمین را به وسیله او از اهل کفر و انکار پاک می سازد و آن را پر از عدل و داد می کند کسی است که ولادتش بر مردم پوشیده می‎ماند و شخص او از نظرشان غایب می‎گردد و بردن نام او بر آن‎ها حرام است، او هم‎نام و هم‎کنیه رسول خدا می‎باشد. و اوست که زمین برایش پیچیده می‎گردد و هر سختی برایش آسان شود و از یارانش به تعداد اهل بدر سیصد و سیزده نفر از نقاط دوردست زمین فراهم آیند و این است مهدی فرمود: خداوند در سوره بقره آیه 148 می فرماید: هر کجا باشد خدواند همگی شما را خواهد آورد و خداوند بر هر کاری تواناست. پس هر گاه این تعداد از اهل اخلاص به خدمتش مجتمع شوند خدواند امر او را ظاهر می‎سازد و چون شماره یارانش به یک عقد کامل که ده هزار نفر است رسید به اذن خداوند خروج می‎کند و پیوسته از دشمنان خدا خواهد کشت تا خداوند متعال راضی شود. عبدالعظیم گوید: به آن حضرت گفتم: ای آقای من! او چگونه خواهد دانست که خدای عزوجل راضی شده است؟ فرمود: در دلش رحمت می‎اندازد، پس هنگامی که به مدینه داخل شود لات و عزی را بیرون آورد و می‎سوزاند. (3)
در روایتی دیگر، نقل شده که عبدالعظیم حسنی می‎گوید: مي‎‎خواستم درباره امام قائم از امام جواد علیه السلام سوال نمايم ، آيا او مهدى عجل الله تعالى فرجه است يا غير او؟
امام جواد عليه السلام پيش از این که این سؤال را بپرسم، به سوالم پاسخ دادند وفرمودند که در زمان غیبت ، انتظارش واجب است.
در ادامه همین روایت ، چنین جمله ای از امام جواد علیه السلام نقل گشته:
و خداى تبارك و تعالى كار او را در يك شب سامان دهد، همان طور كه كار حضرت موسى را در يك شب اصلاح فرمود، او رفت تا براى خانواده خويش آتشى بياورد، (4)برگشت در حالي كه به مقام پیامبری رسیده بود. سپس امام فرمودند: أَفْضَلُ أَعْمَالِ شِيعَتِنَا انْتِظَارُ الْفَرَج(5).
خداوند به برکت این مولود مبارک ما را از یاران حضرت بقیه الله الاعظم(عج) در ایام غیبت و ظهور ایشان قرار دهد. (ان شاءالله)

فهرست منابع

1- ك، [إكمال الدين‏] ابْنُ عُبْدُوسٍ عَنِ ابْنِ قُتَيْبَةَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنِ الصَّقْرِ بْنِ دُلَفَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الرِّضَا ع يَقُولُ إِنَّ الْإِمَامَ بَعْدِي ابْنِي عَلِيٌّ أَمْرُهُ أَمْرِي وَ قَوْلُهُ قَوْلِي وَ طَاعَتُهُ طَاعَتِي وَ الْإِمَامَةُ بَعْدَهُ فِي ابْنِهِ الْحَسَنِ أَمْرُهُ أَمْرُ أَبِيهِ وَ قَوْلُهُ قَوْلُ أَبِيهِ وَ طَاعَتُهُ طَاعَةُ أَبِيهِ ثُمَّ سَكَتَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنِ الْإِمَامُ بَعْدَ الْحَسَنِ فَبَكَى ع بُكَاءً شَدِيداً ثُمَّ قَالَ إِنَّ مِنْ بَعْدِ الْحَسَنِ ابْنَهُ الْقَائِمَ بِالْحَقِّ الْمُنْتَظَرَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ لِمَ سُمِّيَ الْقَائِمَ قَالَ لِأَنَّهُ يَقُومُ بَعْدَ مَوْتِ ذِكْرِهِ وَ ارْتِدَادِ أَكْثَرِ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ فَقُلْتُ لَهُ وَ لِمَ سُمِّيَ الْمُنْتَظَرَ قَالَ لِأَنَّ لَهُ غَيْبَةً تَكْثُرُ أَيَّامُهَا وَ يَطُولُ أَمَدُهَا فَيَنْتَظِرُ خُرُوجَهُ الْمُخْلِصُونَ وَ يُنْكِرُهُ الْمُرْتَابُونَ وَ يَسْتَهْزِئُ بِذِكْرِهِ الْجَاحِدُونَ وَ يَكْثُرُ فِيهَا الْوَقَّاتُونَ وَ يَهْلِكُ فِيهَا الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ يَنْجُو فِيهَا الْمُسْلِمُونَ (بحارالانوار، ج‏51 ، ص‏30).
2- الغیبه ص 186
3- ( کمال الدین ج2 ص 377 و مکیال المکارم ج1 ص 167)
4- اشاره به آیه دهم به بعد سوره مبارکه طه: إِذْ رَأى‏ ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً ...
5- [إكمال الدين‏] الدَّقَّاقُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ الرُّويَانِيِّ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ الْحَسَنِيِّ قَال...(بحارالانوار، ج‏51، ص 156).

هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع اشکار شرعی دارد.

منبع : مصاف 

تفاوت وصيت دو تن از حاکمان ممالک اسلامي به فرزندانشان:

تفاوت وصيت دو تن از حاکمان ممالک اسلامي به فرزندانشان:

يک:
وصيت منصور دوانيقي(يکي از حاکمان حکومت عباسيان)به فرزندش محمد(ملقب به مهدي) در سال ۱۵۸ هجري قمري:
من مردم را به طرق مختلف رام و مطيع ساخته ام. اينک مردم سه دسته اند:
گروهي فقير و بيچاره اند و هميشه دست نياز به سوي تو دراز خواهند کرد ،
گروه ديگر ،متواري هستند و هميشه بر جان خود مي ترسند،
و گروه سوم در گوشه ي زندان ها به سر مي برند و آزادي خود را فقط از رهگذر عفو و بخشش تو آرزو ميکنند.
وقتي که به حکومت رسيدي خيلي به مردم در طلب رفاه و آسايش ميدان نده.

منبع:
تاريخ يعقوبي،ابن واضح،جلد سوم،صفحه ۱۳۳


دو:
وصيت امام علي عليه السلام به فرزندش،امام حسن مجتبي عليه السلام حدودا در سال چهلم هجري قمري:

ﺍﻯ ﻓﺮﺯﻧﺪم، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﺗﻮ ﻭ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ،
ﺗﺮﺍﺯﻭﻳﻰ ﭘﻨﺪﺍﺭ . ﭘﺲ ﺑﺮﺍﻯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭ ﺁﻧﭽﻪ
ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﻯ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻣﺨﻮﺍﻩ ﺁﻧﭽﻪ
ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﻰ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻭ ﺑﻪ ﻛﺲ ﺳﺘﻢ ﻣﻜﻦ ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ
ﻛﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﻰ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺳﺘﻢ ﻛﻨﻨﺪ .
ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻧﻴﻜﻰ ﻛﻦ ، ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ
ﻧﻴﻜﻰ ﻛﻨﻨﺪ. ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺯﺷﺖ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﻯ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻧﻴﺰ
ﺯﺷﺖ ﺑﺪﺍﺭ. ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﻰ ﺭﺳﺪ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩﺕ
ﻣﻰ ﺳﺎﺯﺩ، ﺳﺰﺍﻭﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻤﺎﻥ
ﺭﺳﺪ . ﺁﻧﭽﻪ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻰ ﻣﮕﻮﻯ ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ، ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻰ
ﺍﻧﺪﻙ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﻧﻤﻰ ﭘﺴﻨﺪﻯ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﮔﻮﻳﻨﺪ، ﺗﻮ ﻧﻴﺰ
ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﻴﺎﻭﺭ ﻭ ﺑﺪﺍﻥ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﭘﺴﻨﺪﻯ ، ﺧﻼﻑ ﺭﺍﻩ
ﺻﻮﺍﺏ ﺍﺳﺖ.
منبع :
ﮐﺎﻓﯽ، ﺝ 7 ، ﺹ 51 ؛
ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ، ﻧﺎﻣﻪ 47 ؛
ﺷﺮﺡ
ﺍﺑﻦ ﺍﺑﯽ ﺍﻟﺤﺪﯾﺪ، ﺝ 6 ، ﺹ 120 ؛
ﺍﺳﺪ ﺍﻟﻐﺎﺑﻪ، ﺝ 4 ؛
ﻣﺴﻌﻮﺩﯼ ﻣﺮﻭﺝ ﺍﻟﺬﻫﺐ، ﺝ 2 ، ﺹ 425 ؛
ﺑﺤﺎﺭ ﺍﻻﻧﻮﺍﺭ، ﺝ 42 ،
ﺹ .248

عده اى از مردم ...

عده اى از مردم بی انصاف‌ بی منطق و خودمحورند ولی آنان را ببخش ...
اگر مهربان باشی تورا به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند
ولی مهربان باش ...
اگر موفق شوی دوستان دروغین و دشمنان حقیقی خواهی یافت ولی موفق باش ...
اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند ولی شریف و درستکار باش ...
آنچه رادر طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند ولی سازنده باش ...
اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند ولی شادمان باش ...
نیکی های درونت را فراموش می کنند ولی نیکوکار باش ...
بهترینهایت را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد
و در نهایت می بینی
هر آنچه هست میان تو و خداوند است به او تكيه كن !

فرا رسیدن نوروز باستانی خجسته باد …

فرا رسیدن نوروز باستانی ، یادآور شکوه ایران و یگانه یادگار جمشید جم
بر همه ایرانیان پاک پندار ، راست گفتار و نیک کردار خجسته باد …
 

حکومت فراگیر جهانی

جهان تاکنون همواره با تعدّد مدیریت‌ها و دولت‌ها روبه‌رو بوده و این تعدّد همواره یکی از علل مهم در به وجود آمدن درگیری‌ها و جنگ‌های کوچک و بزرگ بوده است. هم اینک با گسترش سلاح‌های کشتار جمعی، این تعدّد، خطر نابودی بشر را به دنبال دارد. لذا راه نجات بشر وحدت مدیریت جهان است. سرآمدان اندیشه مادّی به ضرورت تشکیل حکومت واحد جهانی پی برده‌اند ...

ادامه نوشته

از فارس تا ثریا

شناخت و ارزیابی هر قوم و مملکتی، بدون توجه به دستاوردهای آنان امکان پذیر نمی باشد و این شناخت است که نوع تعامل دیگران با مردم آن سرزمین را رقم می‎زند.
بهمن ماه ماه نوشدن انقلاب اسلامی است انقلابی که چنان برجسته و یگانه شد که تاکنون هیچ حرکت و جنبشی توان برابری با آن را نداشته است و به مدد الهی پس از این نیز نخواهد داشت.
نکته مهم در اعتلای ایران عزیز پیشرفت علمی عظیم در این کشور در بازه زمانی پس از انقلاب است تای جایی که  این پیشرفت‎ها خشم و غضب بسیاری از دول  غرب و شرق را برانگیخته او تحریم‎های فراوانی  را علیه ایران اعمال کرده‎ و از هیچ تلاش برای ضربه زدن به این کشور فروگذار نکرده‎اند.
اما هیچ کدام از این ترفندها در مقابل اراده آهنین ایرانیان کارساز نشد و مردم ایران حرکتی بزرگ را طراحی کرده‎اند که امروزه دامنه آن شرق و غرب عالم را درنوردیده‎است.
 در این مقاله در نظر داریم گذری کوتاه بر پیشرفت‎های علمی ایران زمینه‎های مختلف پس از وقوع انقلاب اسلامی داشته‎باشیم.
در ابتدا به تولید علم را می پردازیم. علمی نیچر، در گزارش خود روند کمی تولیدات کشورهای جهان در سال 2011 منتشر می‎کند، اعلام می‎دارد که  این تولیدات در ایران نسبت به سال گذشته رشد 20 درصدی داشته است و این بیشترین رشد دنیا محسوب می‎شود. به‎عنوان نمونه این رشد در کشورهای آمریکا و انگلیس تنها 5 درصد می باشد.
همچنین نشریات معتبر دنیا در زمینه انتشار مقاله، اعلام کرده‎اند ایران از لحاظ تعداد مقالات علمی در جایگاه 20 دنیا قرار دارد و این بسیار قابل تحسین است.
باید گفت هم‎اکنون جایگاه علمی ایران تا آنجا پیشرفت کرده‎است که انجمن سلطنتی علوم انگلستان، ایران را رقیب جدی غرب در تولید علم می‌داند.

به اطلاعات جالب دیگری که توسط یک شرکت تجزیه و تحلیل داده‎های علمی واقع در مونترال کانادا به نام ساینس ماتریکس منتشر شده‎است، توجه بفرمایید:
«خروجی و یافته‎های علمی در ایران یازده برابر سریع‎تر ازمیانگین جهانی، رشد کرده‎است و این سریع‎ترین روند رشد علمی در میان همه کشورهای جهان به شمار می‎رود.»
باید گفت یکی از دستاوردهای عظیم جوانان ایرانی، دستیابی به توانمندی‎های گسترده در زمینه نانو فناوری بوده‎است. تا جایی که ایران در شاخص تولید فناوری نانو جزء 12 کشور برتر جهان محسوب می‎شود.
همچنینکشورمان در بخش سلول‎های بنیادین نیز موفقیت‎های چشم‎گیری را کسب کرده است. به عنوان نمونه برای نخسن بار در جهان، تکثیر سلول های بنیادی اسپرم ساز انسانی در محیط آزمایشکاهی در ایران رقم می خورد. 
اخیرا مجله نیچر ضمن اشاره به نتایج این تحقیقات از آن به عنوان سنگ بنای روش‎های نوین درمان ناباروری مردان نام برده است و این اقدامات هم‎اکنون ایران را در زمینه درمان انواع ناباروری در ردیف 10 کشور برتر دنیا قرار داده‎است.
بد نیست بدانیم که ایران مقام سومین مرکز جراحی کاشت حلزون شنوایی جهان را به خود اختصاص داده‎است و این حرکت بزرگ، این نوید را می‎دهد که  کسانی که ناشنوایی مادرزادی دارند با کاشت این حلزون به شنوایی طبیعی دست می‎یابند.
یکی از دستاوردهای عظیم ایران در طول ساله‎های اخیر تولد حیوانات شبیه‎سازی شده، بوده‎است. در بامداد 26 فروردین 1388 در پایگاهه علوم سلولی اصفهان، پژوهشکده رویان بره شبیه سازی متولد شد و کشور ما را به جمع کشورهای دارنده فناوری شبیه سازی در دنیا پیوند داد.
آیا می دانستید ما جزء 10 کشور اول دنیا در زمینه پیوند اعضای بدن هستیم. مطابق آمار در 25 سال اخیر حدود 25 هزار نمونه کلیه انجام شده و از این  لحاظ ما را در ردیف کشورهای پیشرفته محسوب دنیا قرار داده‎است.
همچنین باید گفت ایران در زمینه جراحی لاپاروسکوپی مقام سوم جهان را به خود اختصاص داده‎است.
گذری کوتاه در پیشرفت‎های علمی ایران عزیز نشان داد که تنها توکل بر خدا و تلاش و کوشش مستمر مردم ایران زمین است که آن‎ها مستحق به فتح ثریا کرده‎است.
امید است این توکل و کوشش در میان تمامی نسل‎ها ادامه یابد.

منبع:
سفیران ثریا/ تدوین و تالیف علی الفت پور. اولین نمایه از دستاوردهای علمی، فناوری و تکنولوژی جمهوری اسلامی در عرصه جهانی

بررسی قیام محمّد نفس زکیّه

موضع امام صادق(ع) در برابر قیام نفس زکیّه به عنوان مهدی آل‌محمّد(ص) از همان روز اوّل مخالفت بود؛ زیرا عبدالله محض یعنی پدر نفس زکیّه معتقد شده بود كه فرزندش مهدی آل محمّد(ص) است و سكوت امام می‎توانست نوعی صحّه گذاردن بر ادّعای آنها باشد. به همین دلیل امام صادق(ع) با این قیام مخالف بود ...

بقیه در ادامه مطلب ...

ادامه نوشته

داستان ازدواج امام حسن عسگری(ع) با نرجس خاتون

مادر امام زمان«عليه‌السلام» نامش «مليكه» (مليكا) بود، او از طرف پدر، دختر «يشوعا» فرزند امپراطور روم شرقي بود، و از طرف مادر، نوة «شمعون» بود. شمعون از ياران مخصوص حضرت عيسي«عليه‌السلام» و وصيّ او بود. 
مليكه با اينكه در كاخ مي‌زيست و با خاندان امپراطوري زندگي مي‌كرد، اما آن چنان پاك و باعفّت بود كه گويي نسبتي با اين خاندان نداشت، بلكه به مادر و خانوادة‌ مادري خود رفته و زندگيش همچون زندگي شمعون، و عيسي بن مريم از صفا و معنويّت و پاكي خاصّي برخوردار بود. از اين رو نمي‌خواست، با خاندان امپراطوري دنيا پرست، بياميزد بلكه دوست داشت و هدفش اين بود كه در يك خانواه پاك خداپرست، زندگي كند، خداوند او را در اين هدف كمك كرد و او را به طور عجيب به خواسته و هدفش رساند.
 
مليكه وقتي كه به سنّ ازدواج رسيد، جدّش امپراطور روم، خواست او را به همسري برادرزاده‌اش درآورد. با توجه ‌به اينكه كسي نمي‌توانست از فرمان امپراطور سرپيچي نمايد، امپراطوري از طرف برادرزاده‌اش، از مليكه خواستگاري كرد و سپس مجلس عقد بسيار باشكوهي ترتيب داد كه در آن مجلس سيصد نفر از برگزيدگان روحانيون و كشيشان مسيحي و هفتصد نفر از افسران و فرماندهان ارتش و چهار هزار نفر از اشراف و معتمدين و ثروتمندان شركت داشتند. 
 
مجلس در كاخ با شكوه امپراطور برگزار شد، تخت بزرگي را كه با انواع جواهرات و طلا و نقره و ياقوت و عقيق، آراسته شده بود، در جاي مخصوص كاخ گذاشتند، برادرزاده امپراطور روي آن تخت نشست، تشريفات مراسم عقد فراهم شد، دربانان و خدمتگزاران با لباسهاي مخصوص خدمت هر يك در جايگاه خود ايستادند، در اطراف كاخ قنديلها و چهل چراغها، مجلس را جلوه خاصّي داده بود، ناقوس نواخته شد، روحانيون برجستة مسيحي كنار تخت با عبا و كلاه و لباس مخصوص، شمعدان به دست در دو طرف به صف ايستادند و كتاب مقدّس انجيل در دست داشتند، همين كه انجيل را گشودند كه آيات آن را تلاوت كنند، ناگهان زلزله آمد، كاخ لرزيد، و هر كسي كه روي تخت نشسته بود بر زمين افتاد، خود امپراطور و برادرزاده‌اش نيز از تخت بر زمين افتادند، ترس و لرز حاضران را فراگرفت، يكي از كشيشان بزرگ به حضور امپراطور آمد و عرض كرد: «اين حادثه عجيب، نشانة ‌بلا و خشم خدا و علامت پايان يافتن آيين و مراسم است، ما را مرخص فرماييد برويم» . امپراطور اعلام ختم مجلس كرد، و همه رفتند، سپس دستور داد آنچه كه از تخت و قنديل و چراغ و چيزهاي ديگر كه درهم ريخته و افتاده بود همه را به جاي خود گذاشتند.
 
اين بار امپراطور تصميم گرفت كه «مليكه» را به همسري برادرزادة ديگرش درآورد، و با خود گفت شايد اين حادثة زلزله، براي آن بود كه «مليكه همسر برادرزاده اوّلي نگردد بلكه همسر برادرزادة دوّمي شود. دستور داد مجلس را در كاخ مثل مجلس سابق آراستند، دربانان و خدمتكاران در جايگاهي مخصوص قرار گرفتند، تخت مخصوص را نيز در جاي خود گذاشتند روحانيّون برجستة مسيحي را بادست گرفتن شمعدانها و با لباسهاي مخصوص در كنار تخت قرار گرفتند، برادرزادة دوّمي بر تخت مخصوص نشست، همين كه مراسم عقد شروع شد، و كشيشان خواستند عقد بخوانند، بار ديگر حادثه زلزله رخ داد و همة‌ حاضران پريشان شدند و رنگها پريد و مجلس به هم ريخت و تختها واژگون شد، امپراطور و برادرزادة دوّمي، از تخت بر زمين افتادند و همه وحشت زده از كاخ بيرون آمدند و به خانه‌هاي خود رفتند. 
 
امپراطور، بسيار ناراحت شد، در اندوه و غم و فكر فرو رفت و لحظه‌اي اين دو حادثه عجيب را فراموش نمي‌كرد.
 
گرچه «مليكا» با آن طينت پاكي كه داشت، خواستار چنين ازدواجي با چنان افرادي نبود، و آرزوي رفتن به خانه‌اي كه پر از صفا و معنويت و خداپرستي باشد مي‌كرد، اما دو حادثه‌اي كه رخ داد، او را نيز غرق در تفكر كرد، با خود مي‌گفت: «سرنوشت من چه خواهد شد، سرانجام كجا خواهم رفت؟ خدايا به من كمك كن و مرا نجات بده...» 
 
او همچنان فكر مي‌كرد و اندوهگين بود تا اينكه شب خوابش برد، در عالم خواب ديد، جدّش شمعون همراه حضرت مسيح «عليه‌السلام» و عدّه‌اي از ياران مخصوص حضرت مسيح«عليه‌السلام» وارد كاخ شدند، ناگهان منبري بسيار با شكوه به جاي تخت امپراطور گذاشته شد، سپس ديد دوازده نفر كه مرداني بسيار خوش سيما و نوراني و زيبا بودند وارد كاخ شدند، در عالم خواب به مليكه گفته شد، اينها كه وارد شدند، پيامبر اسلام «صلي الله عليه و آله» و علي، حسن و حسين، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام كاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادي و امام حسن عسكري«عليه‌السلام» هستند. 
 
ناگهان مشاهده كرد كه پيامبر اسلام«صلي الله عليه و آله» به حضرت مسيح«عليه‌السلام» رو كرد و گفت: ما به اينجا آمده‌ايم تا «مليكه » را از شمعون براي فرزندم «حسن عسكري» خواستگاري كنيم. 
حضرت مسيح«عليه‌السلام» به شمعون گفت: به به، سعادت به تو رو كرده، خود را با دودمان محمد«صلي الله عليه و آله» پيوند بده، شمعون از اين پيشنهاد بسيار خوشحال شد. آنگاه حضرت محمد«صلي الله عليه و آله» به منبر رفت و خطبة عقد را خواند و «مليكه» را به عقد امام حسن عسكري «عليه‌السلام» در آورد، و سپس حضرت مسيح و شمعون و ياران مسيح «عليه‌السلام» به اين عقد گواهي دادند.
 
«مليكه» مي‌گويد‌: از خواب بيدارشدم ولي ماجراي خواب را به هيچ كس و حتّي جدم امپراطور روم، نگفتم، تا مبادا به من آسيبي برسانند، ولي شب و روز در فكر اين خواب عجيب بودم، و با خود مي‌گفتم من در اينجا، و امام حسن عسكري «عليه‌السلام» در شهري بسيار دور از اينجا، چگونه به خانة ‌او راه مي‌يابم، محبّت امام حسن عسكري «عليه‌السلام» سراسر دلم را گرفته بود تنها به او مي‌انديشيدم تا اينكه بيمار و رنجور شدم، تمام پزشكان روم را به بالين من آوردند، ولي معالجة آنها بي‌نتيجه ماند، چرا كه بيماري من، بيماري جسمي نبود! تا با معالجة آنها خوب شوم. 
 
روزي پدرم كه از من نااميد شده بود، به من گفت: آيا هيچ آروزيي داري تا آن را برآورم،‌ گفتم‌: آرزويم اين است كه به زندانيان مسلمان كه در جنگ اسير و دستگير شده‌اند، سخت نگيريد، و آنها را از شكنجه معاف داريد تا شايد به خاطر اين كار خوب، خداوند حال مرا نيك كند و سلامتي مرا به من بازگرداند، و حضرت مسيح«عليه‌السلام» و مادرش مريم«عليه‌السلام» بر اين كار نيك به من لطف و مرحمت كنند. 
 
پدرم خواستة مرا برآورد، عدّه‌اي از زندانيان مسلمان را آزاد كرد، و مجازات و شكنجة بعضي را بخشيد، بسيار خوشحال شدم، از آن به بعد روز به روز حالم بهتر مي‌شد، همين موضوع باعث شد كه پدرم دستور داد تا بيشتر از زندانيان مسلمان، دلجويي كنند و آنها را ببخشند و خوشنودي آنها را به دست آورند.
 
چهارده شب از اين جريان گذشت، شبي خوابيده بودم،‌ در خواب ديدم فاطمة زهرا «عليها السلام» بانوي بزرگ دنيا و آخرت، همراه مريم«عليها السلام» و بانوان ديگر نزد من آمدند، حضرت مريم به من گفت كه اين بانو مادر همسر توست. بي اختيار به ياد همسرم امام حسن عسكري «عليه‌السلام» افتادم، و قلبم فرو ريخت و به حضرت فاطمه «عليها السلام» عرض كردم از حسن عسكري گله دارم كه سري به من نمي‌زند ديگر گريه امانم نداد، زار زار گريستم. 
 
فاطمه «عليها السلام» فرمود: تا تو مسيحي هستي، فزندم به سراغ تو نمي‌آيد، اگر مي‌خواهي خدا و حضرت مسيح«عليه‌السلام» از تو خشنود شوند، دين اسلام را بپذير تا چشمت به جمال امام حسن عسكري روشن شود. 
 
گفتم: اي بانوي بزرگ! با تمام وجودم حاضرم كه اسلام را بپذيرم. 
 
فرمود: بگو 
 
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلّا اللهٌ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمّداَ رَسُولُ اللهِ؛ گفتم: «گواهي مي‌دهم به يكتايي خدا و پيامبري حضرت محمد«صلي الله عليه و آله»». 
 
آنگاه فاطمه زهرا «عليها السلام» مرا به آغوش محبتش گرفت و نوازش داد و فرمود: خوشحال باش! به تو مژده مي‌دهم كه از اين به بعد امام حسن عسكري «عليه‌السلام» به ديدارت خواهد آمد و تو به زيات او موفّق مي‌شوي! 
 
از خواب بيدار شدم بسيار خوشحال بودم و همواره شهادت به يكتايي خدا و پيامبري محمد«صلي الله عليه و آله» را به زبان مي‌گفتم، و در انتظار ديدار امام حسن عسكري«عليه‌السلام» بودم تا شب بعد شد، در همين فكر و انديشه خوابيدم، در خواب ديدم امام حسن عسكري «عليه‌السلام» به ديدار من آمد، از ديدار او بسيار خوشحال شدم، گله كردم كه چرا به ديدار من نمي‌آمدي با اينكه دلم غرق محبّت تو بود! 
 
فرمود: علت جدايي اين بود كه تو در دين اسلام نبودي، از اين به بعد به ديدار تو خواهم آمد،‌ تا روزي كه خداوند تو را در ظاهر همسر من گرداند. از خواب بيدار شدم، هر شب آن بزرگوار را مي‌ديدم، از آن به بعد حالم رو به بهبود مي‌رفت و به لطف خدا سلامتي خود را باز يافتم.
 
«مليكه» همچنان آروز مي‌كرد كه روزي بيايد و از ميان خاندان امپراطور روم دور شود، و از آلودگي دنيا پرستي اين خاندان نجات يابد تا به افتخار و سعادت خدمت در خانه امام حسن عسكري برسد. 
 
بين مسلمانان و روميان، سالها جنگ بود، گاهي مسلمانان پيروز مي‌شدند و گاهي روميان، طبيعي است كه در جنگ، عدّه‌اي اسير مي‌شدند و آنها را به اسارت مي‌بردند، و در اين جنگهاي پي‌درپي گاهي از مسلمانان اسير روميان مي‌شدند وگاهي به عكس، روميان اسير مسلمانان مي‌شدند. و در آن زمان رسم بود كه يا اسيران را به عنوان غلام و كنيز، مي‌فروختند و يا آنها را با اسيران خود عوض مي‌كردند.در شبي از شبها حضرت امام حسن عسكري به خوابش آمد و. فرمود:در فلان روز جدت لشگري به جنگ با مسلمانان خواهد فرستاد .تو خود را درميان كنيزان و خدمتگذاران قرار بده به نحوي كه تو را نشناسند واز پي جد خود روانه شو و از فلان راه برو.اين كار را انجام داد .در راه لشگر مسلمانان به ان جمع برخوردند و آنها را اسير كردند.اسيران را بوسيلة كشتي از راه رودخانة دجله به بغداد براي فروش آوردند، يكي از فروشندگان، برده فروش معروفي بنام«عمرو يزيد» بود.
 
روزي امام هادي«عليه‌السلام» پدر بزرگوار امام حسن عسكري«عليه‌السلام» يكي از يارانش به نام «بشر بن سليمان» را كه در خريد و فروش برده نيز سابقه داشت در شهر سامرا ديد و نامه‌اي كه به زبان رومي نوشته بود و زير آن را امضا كرده بود به او داد و همياني پول نيز جداگانه به او داد و فرمود: «مي‌خواهم بروي بغداد و با اين هميانِ پول، كنيزي را خريداري كني و به اينجا بياوري». 
 
بشر بن سليمان گفت: بسيار خوب، هر امري بفرمايي اطاعت مي‌كنم. 
 
امام هادي«عليه‌السلام» فرمود: حال بشنو تا توضيح دهم كه چگونه كنيزي را خريداري مي‌كني؟ فلان روز از اينجا به طرف بغداد حركت مي‌كني، سعي كن اوّل صبح فلان روز در كنار پل رودخانة معروف بغداد باشي، وقتي به آنجا رسيدي مي‌بيني چند كشتي كنار آب مي‌آيند تا بار خود را خالي كنند، در اين ميان مي‌بيني زناني را كه اسير كرده‌اند، از كشتيها پياده مي‌كنند و به عنوان كنيز در معرض فروش قرار مي‌دهند. مشتريها مي‌آيند و كنيزها را مي‌خرند و با خود مي‌برند، همچنان نگاه كن يك وقت مي‌بيني در يكي از اين كشتيها «عمرو بن يزيد» دختري را در معرض فروش قرار مي‌دهد، با اينكه پرده‌داران مي‌خواهند كنيزان را به خريداران نشان دهند، آن دختر، خود را نشان نمي‌دهد، حجاب و عفّت خود را حفظ مي‌كند، ‌او دو لباس حرير پوشيده و يك لباس پوستي گرانبها بر دوش دارد. خريداران متوجّه او مي‌شوند، و اصرار مي‌كنند كه او را خريداري كنند، او ناراحت مي شود و به زبان رومي‌ مي‌گويد :‌«واي كه حجابم آسيب ديد» يكي از خريداران مي‌گويد: من اين كنيز را به سيصد دينار خريدارم. 
آن دختر به او مي‌گويد: «اگر به اندازة ملك سليمان دارايي داشته باشي، حاضر نيستم كنيز تو شوم.»
 
عمرو بن يزيد به آن دختر مي‌گويد: چاره‌اي نيست، بايد تو را فروخت. او مي‌گويد: شتاب نكن، آن خريداري كه من مي‌خواهم پيدا مي‌شود، مگر نه اين است كه معامله بايد از روي رضايت باشد. در اين موقع نزد «عمر بن يزيد» برو؛ بگو نامه‌اي براي اين بانو دارم كه به زبان رومي نوشته شده است، اين نامه را به آن بانو بده بخواند اگر راضي شد، او را براي صاحب نامه كه اوصاف و نشانه‌هاي صاحب نامه در آن نوشته شده، خريداري مي‌كنم، وقتي كه نامه را به او دادي او راضي مي‌شود آنگاه او را خريداري كن و به اينجا بياور. 
 
«مليكه» وقتي كه همراه عدّه‌اي از بانوان اسير شد، براي اينكه كسي او را نشناسد، خود را نرگس ناميد (كه تلفّظ عربي‌اش همان نرجس است)
 
بشر بن سليمان طبق پيشنهاد امام هادي«عليه‌السلام» همان روز معيّن به بغداد آمد، صبح زود كنار پل بغداد رفت، ديد كشتيها رسيدند، و كنيزها را در معرض فروش قرار دادند، در اين هنگام كنيزي را ديد كه داراي آن اوصافي است كه امام هادي«عليه‌السلام» فرموده بود، خريداران اصرار دارند كه او را بخرند، ولي او مايل نيست كنيز آنها شود. 
 
بُشر جلو آمد و با اجازة فروشنده، نامة امام هادي«عليه‌السلام» را به «نرجس» داد، نرجس تا آن را گشود و خواند، بي‌اختيار منقلب شد و اشك در چشمانش حلقه زد، در حالي كه گرية شوق گلويش را گرفته بود به صاحبش عمرو بن يزيد گفت: مرا به صاحب اين نامه بفروش، و اصرار و تأكيد كرد كه مرا حتماً به صاحب اين نامه بفروش.
 
عمرو بن يزيد، گفت: ‌بسيار خوب، مانعي ندارد، آنگاه در مورد قيمت او با بُشر بن سليمان صبحت كرد، او به همان مقدار پولي كه در هميان بود و امام هادي«عليه‌السلام» فرستاده بود، راضي شد. بُشر مي‌گويد: هميان را دادم و كنيز را خريدم و با او از آنجا حركت كرديم. او همواره نامه را بيرون مي‌آورد و مي‌بوسيد و به چشم مي‌كشيد، من از روي تعجب گفتم تو كه هنوز صاحب نامه را نمي‌شناسي چرا اين قدر نامه را مي‌بوسي؟ 
 
گفت: «معرفت و شناخت تو اندك است، اگر پيامبر «صلي الله عليه و آله» و جانشينان آنان را مي‌شناختي چنين نمي‌گفتي!» آنگاه داستان خود را از اوّل تا آخر براي من بيان كرد، من به پاكي و شخصيّت معنوي و فكر بلند و عالي حضرت نرجس«عليها السلام» پي بردم، و از آن پس بيشتر احترامش كردم تا رسيديم، به سامّرا، و او را به حضور امام هادي«عليه‌السلام» بردم. در اين وقت امام هادي«عليه‌السلام» به او خوش آمد گفت، و احوالپرسي كرد، و سپس خواهر حكيمه خاتون را خبر كرد، و به او فرمود:‌ اين است آن بانوي محترمه‌اي كه در انتظار او بودي، حكيمه او را در آغوش گرفت، و خوش آمد و تبريك به او گفت، امام هادي«عليه‌السلام» به او فرمود: «عزّت اسلام و ذلّت نصرانيّت را چگونه ديدي؟» او عرض كرد: «چگونه چيزي را بيان كنم كه شما بهتر از من مي‌دانيد.» 
 
سپس امام هادي«عليه‌السلام» به خواهرش حكيمه فرمود: او را به خانه ببر و دستورات اسلامي را به او بياموز، او همسر فرزندم حسن، و مادر مهدي آل محمد«صلي الله عليه و آله» خواهد بود.
 
امام هادي «عليه‌السلام» به «نرجس» رو كرد و گفت: «مژده باد تو را به فرزندي كه سراسر جهان را با نور حكومتش پر از عدالت و دادگري كند، همان گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد.» 
 
آري اين چنين يك دختر پاك و دانا، ‌خود را از آلودگي كاخ شاهان نجات داد، و در خطّ جدّ مادريش شمعون قرار گرفت، و همين هدف و ايده مقدّس را دنبال كرد، خدا نيز او را كمك كرد تا سرانجام افتخار و لياقت آن را يافت كه همسر امام حسن عسكري«عليه‌السلام» مادر امام زمان حضرت حجّت«عليه‌السلام» گردد. خواهر امام هادي«عليه‌السلام» حكيمه، او را به عنوان سيّده (خانم) مي‌خواند. آن بانوي با سعادت در سال 261 هجري و به روايتي قبل از شهادت امام حسن عسكري«عليه‌السلام» از دنيا رفت، قبر شريفش در سامّرا كنار قبر منوّر امام حسن عسكري «عليه‌السلام» است.

پسری که با تولدش یهود را پریشان کرد ...

در کتب تاریخی آمده‎است که  فردای شب میلاد پیامبر یکی از علمای یهود به دارلندوه آمد و گفت آیا دیشب فرزندی متولد شده است که نامش «احمد» است و هلاک یهود به دست او خواهد بود؟

آنها دریافتند که پسری برای عبدالله به دنیا آمده است؛ آن مرد با دیدن آن کودک بیهوش شد چون به‎هوش آمد گفت به خدا قسم پیامبری تا قیامت از بنی اسرائیل گرفته شد این کودک اسرائیل را نابود می‎کند قریشیان خندیدند و او گفت به خدا قسم کاری با شما بکند که اهل مشرق و مغرب از آن یاد کنند.(1)
در کتب علمای یهود چه اسراری نهفته بود که روز و محل تول پیامبر را نیز می‎دانستند؟ اخبار و کاهنان از کجا به این دقت نکات اخلاقی و رفتاری و ظاهری پیامبر را  ردیابی می‎کردند که به گواهی قرآن همچون فرزند خود ایشان را می‎شناختند؟
جواب سوالات خود را از لابه لای کتاب «محضر شهود فی رد یهود» نوشته «حاج بابای قزوینی»(2) یافتیم که بخش هایی از این کتاب را در اختیارتان قرار دهیم
• ابتدا آياتي است كه در فصل 28 کتاب شعیا آمده است:
««مذكور است و مشتمل است بر لفظ«قولاقاو»،و لفظ قولا قاو در عبارت كتب هيچ يك از انبياء نيست مگر در كتاب نحمان كه در ميان‏يهود به نبوأت هيلد مشهور است مذكور است كه محمد نشان‏ قولا قاو است، و ما آن كتاب را در موضع خود در اين رساله نقل خواهيم‏ نمود انشاء اللّه تعالي. و آن آيات اينست 
«كي صولا صاو صولا صاو قولا قاوقولا قاو زعر شام كي بلعك سافا و بلاشان أحرت يد بر إل‏ هاعام هز أشر أمر ألهم زت همنوحا هنيحو لعايف‏و زت همر كئا و لا آبو شموع و هايا لهم دبر أدناي‏ صولا صاو صولا صاو قولا قاو قولا قاو زعر شام زعر شام‏ لمعن يذنوا و كاشلوا حر و نشبارو و نقشو و نلكاد و».
در كتاب شاراشيم كه از كتب لغت است در فصل توه مذكوراست كه معني قولا قاو اينست كه فرمان دهند پيغمبران فرمان بعد فرمان‏ و صولا صاو را نيز بهمين معني گفته است، و ترجمه اين آيات اينست كه: فرمان دهد بعد فرمان اندازه كند بعد اندازه اندك اينجا اندك اينجا كه‏ به زباني باشد كه فهميدن آن مشكل باشد و به زبان ديگر سخن گويد مر اين‏قوم را آنچه امر كند بايشان آنها آسايش است براي خستگان و اينست آسايش و شنيدن آن خواهش و حال اينكه باشد براي ايشان سخن خدا فرمان دهد بعد فرمان و اندازه كند بعد اندازه اندك اينجا اندك اينجا به اين سبب برطرف شوند و سرنگون شوند پست شوند و شكسته شوندو به تله افتند و گرفته شوند.»»
در توضیح آیه فوق باید گفت:
این که فرمان دهند بعد از فرمان در اصل دو معنا از آن استفاده می شود:
1- فرمان دادن این پیامبر بعد از فرمان دادن پیامبران دیگر است و این معنی خاتم النبین بودن است. 
2- زمان دادن بعد از فرمان دادن به این سعی که جمیع احکام شریعت آن پیامبر به یکباره بر او نازل نشده مثل نزول به یکباره تورات بر موسی بلکه تدریج در زمان طویل، شریعت نازل شده، هر زمان فرمان دهد، فرمان تازه بعد از فرمان دیگر.
به لغات عبری این آیه توجه کنید: لفظ " زعر" در عبری به معنای قلیل و "شام" به معنای  مکان و زمان هر دو استعمال می شود: یعنی وحی در مکان های مختلف و در زمان‎های مختلف بر این پیامبر نازل می‎شود که این نکته تنها به پیامبر آخرالزمان صدق می‎کند؛ چراکه بخشی از  وحی در مکه و بخش دیگری آن در مدینه یا بخشی در سفرها و در سرزمین‎های مختلف اتفاق افتاده‎است. این نوع نزول وحی، بر هیچ پیامبری صدق  نمی‎کند؛ زیرا به عنوان نمونه تورات به‎ یکباره در کوه طور نازل شده‎است.
صریح‎ترین بخش این آیه در مورد زبان آن پیامبر است که در این باره می‎گوید فهمیدن آن مشکل بوده و به زبان دیگر سخن می‎گوید.
زبان یهودیان عبری است و زبان پیامبری که مخاطب این آیه است متفاوت با آنهاست. مسئله دیگری که در این آیه مطرح شده‎است، مشکل بودن آن زبان است؛ چرا که زبان عرب، اِعراب و صرف و نحو داشته و زبان عبری، این ویژگی را ندارد.
در بخش دیگری از این آیه آمده‎است که دین آسایش است؛ منظور این است که اجرای احکام در هیچ کدام از ادیان به آسانی اسلام، نمی‎باشد. 
آیات فصل چهل و دوم کتاب شعیا:
نکات بسیار ارزشمندی در این آیات دال بر آن است که پیشگویی‎های بسیار دقیقی در مورد پیامبر ذکر شده که بخش‎هایی از آن به شرح زیر است:
«آن بنده من امی و ناخوان باشد و از کسی تعلیم نگرفته باشد.»
و بعد می گوید:
«این قوم(یهود) غارت شده‎اند، پریشان احوال شدند و جوانان ایشان باشد و کسی ایان را شفاعت نکند کیست در میان شما که این را بشنود و گوش کند و اطاعت کند.»
آنچه یهودیان از این آیات دریافتند این است که با ظهور پیامبری که ذکرش را گفتیم، پریشان احوال می‎شوند. جنگ پیامبر با یهودیان گواه این پیش گویی خارق العاده در این آیات می‎باشد.
چه بسا این آیات دشمنی آن‎ها با پیامبر را عمیق‎تر می‎کند؛ زیرا در این آیات آمده‎است که آن پیامبر یهودیان را  به سزای اعمال خود می‎رساند.

منابع:
1- الکلینی رازی/ اصول کافی/ ج 8/ ص 300
2- وی از علمای دین یهود بود که باشناخت کامل کتب یهود به زبان عبری و کتب سایر ادیان، به حقیقت دست پیدا کرد و به دین اسلام مشرف شد و دلایل خود را در کتاب محضر شهود فی رد یهود ذکر کرده‎است.

انحراف از حق

بر طبق مستندات تاریخی شهادت امام حسن عسگری روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال ۲۶۰هجری بوده‎است .در کیفیت شهادت آن امام بزرگوار آمده است : 
فرزند عبیدالله بن خاقان گوید: «روزی برای پدرم ( که وزیر معتمد عباسی بود ) خبر آوردند که ابن الرضا – یعنی حضرت امام حسن عسکری – رنجور شده، پدرم به سرعت تمام نزد خلیفه رفت و خبر را به خلیفه داد. خلیفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد . یکی از ایشان نحریر خادم بود که از محرمان خاص خلیفه بود ، امر کرد ایشان را که پیوسته ملازم خانه آن حضرت باشند، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند . و طبیبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسین نزد آن حضرت برود ، و از احوال او آگاه شود . بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است ، و ضعف بر او مستولی گردیده . پس بامداد سوار شد ، نزد آن حضرت رفت و اطبا را – که عموما اطبای مسیحی و یهودی در آن زمان بودند – امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات ( داور داوران ) را طلبید و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان که پیوسته نزد آن حضرت باشند...» (1)
تمام ظاهرسازی‎ها و اقدامات این‎چنینی به این دلیل بود که شهادت امام را مرگ طبیعی جلوه دهند و دستگاه خلافت را در مقابل شیعیان قرار ندهند.
با توجه به این‎که در روایات متعدد آمده‎بود که فرزند امام حسن عسگری همان موعودی است که بر جهان تسلط پیدا کرده و قدرت مطلق الهی را متجلی خواهد کرد، بنی عباس پیش و پس از شهادت امام حسن (ع) در پی فرزند بزرگوار ایشان بودند. در این بین انحراف یکی از فرزندان امام هادی با نام جعفر که در تاریخ شیعه به جعفر کذاب شهرت یافته‎است، باعث ایجاد شبهه در ذهن شیعیانی شد که برای شناسایی امام خود، در جستجو بودند.
در معرفی اجمالی جعفر باید گفت :امام هادی(ع) پنج فرزند داشت(چهار پسر و یک دختر)، به نامهای: امام حسن عسکری(ع)، حسین، محمد، جعفر و علیه،لازم به ذکر است که اکثر علماى شیعه چهار فرزند پسر براى امام هادی(ع) ذکر کرده اند، اما در تعداد دختران ایشان اختلاف وجود دارد البته با توجه به قرائن و شواهد امکان دارد که امام هادى(ع) فقط دارای یک دختر بود که نام‌هاى متفاوتى داشته است.
در میان این فرزندان امام، جعفر انسانی بدکار و دروغگو بود. به طوری که لقب«کذاب» را گرفت. وی که برادر امام حسن(ع) و عموی امام زمان(عج) بود، ادعای امامت داشت و پس از درگذشت امام هادی(ع) می گفت: امام مسلمین من هستم نه برادرم؛ حتی پس از امام هادی(ع) نزد خلیفه رفت و گفت: هزار اشرفی برای تو می فرستم و از شما خواهش می کنم که فرمان دهی تا بر مسند امامت بنشینم، و این مقام را از برادرم سلب کنی! خلیفه در جواب او گفته بود : عجب آدم احمقی هستی، اگر امامت در دست ما می‌بود، آن رابرای خود قرار می‌دادیم، اگر امام شناسان و شیعیان آنچه از برادرت و پدرت از معجزات و... دیدند از تو ببینند، تو را امام خود می‌دانند، دیگر نیازی به کمک ما نداری و گرنه هرگز به تو ایمان نخواهند آورد.
کارشکنی‌های او در عصر امامت برادرش امام حسن عسکری(ع) به جایی نرسید ولی پس از شهادت برادرش دوباره شروع به ادعا کرد و اعلام داشت که امام بعد از برادرم من هستم.
و از آن جایی که امام عسکری(ع) فرموده بود: «امام بعد از من کسی است که بر جنازه ام نماز بخواند». امام حسن عسکری(ع) برای اینکه این امر بر مردم اشتباه نشود و امامت امام مهدی (عج) را از کارشکنی‌های جعفر حفظ کند، در آخرین لحظات عمرشان،به ابوالادیان وصیت کرده ونشانه های دیگری را برای اثبات امامت امام زمان (عج) به ایشان دادند .... بعد از درگذشت آن حضرت،همانگونه که دیدیم جعفر کذاب خواست بر پیکر برادر نماز بخواندکه جانشینی خود را ثابت کند اما دست خداوند مکر او را برملا ساخت ونقشه هایش رابرآب کرد وهمانگونه که امام حسن عسکری (ع) پیش بینی کرده بودند شد وامام زمان (عج) بر پیکر پدر نماز خواند ومعجزاتی از خود نشان دادوامامت خود را ثابت کرد.
حضرت امام هادی (ع) درباره جعفر کذاب فرمود‎ه‎است: «از فرزندم جعفر دوری کنید ، نسبت او به من همچون نسبت کنعان به نوح (ع)است »(2) ابو الادیان، که یکی از یاران حضرت امام عسکری (ع)است ، درباره جعفر می گوید که او شراب خوار و قمارباز و اهل تار و طنبور بود(3).
جعفر پس از شهادت پدرش ادعای امامت کرده و می گفت: "امام مردم من هستم نه برادرم ( امام عسکری (ع))" ، و به همین منظور نزد خلیفه وقت رفت و گفت: "بیست هزار اشرفی برای تو می فرستم و از شما خواهش دارم که فرمان دهی تا بر مسند امامت بنشینم و این مقام از برادرم سلب گردد."(4) ولی حضرت امام حسن عسکری (ع) اجازه هیچ‌گونه خودنمایی را به او نداد تا این که پس از شهادت امام حسن عسکری (ع) و آغاز غیبت صغرای امام مهدی، او باردیگر فرصت یافت تا ادعای امامت کند و با دروغ، جمعی را به گمراهی بکشاند و از این رو به جعفر کذاب شهرت یافت.
حضرت امام سجاد (ع)درباره ملقب شدن امام ششم به «صادق» فرمود: «از نسل پنجم او مردی به نام جعفر متولد می‌شود که به دروغ ادعای امامت می‌کند، و نامش جعفر کذاب است، از این رو به امام ششم، جعفر صادق لقب داده اند.»(5)
مورخین درباره عاقبت کار جعفر بن علی دو نظر دارند. عده‌ای بر این باورند که وی تا پایان زندگی بر دعوی دروغین خود پای فشرد و همچنان خود را امام می‌دانست، اما برخی دیگر می‌گویند که وی از دعوی خود دست کشید و توبه کرد، و شیعیان نیز نامش را از جعفر کذاب به جعفر تائب برگرداندند.
در روایتی از محمد بن عثمان عمری، نائب خاص امام زمان (ع)، آمده است که حضرت صاحب‎الزمان(عج) در توقیعی به توبه او اشاره نموده و فرموده است که راه جعفر راه برادران یوسف است که سرانجام توبه کردند.
جعفر عمر کوتاهی داشت و سرانجام در سال 271 قمری در سامراء درگذشت.(6)

فهرست منابع

1-http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=42771&BiogId=131
2- محمدی اشتهاردی، محمد، حضرت مهدی فروغ تابان ولایت، فصل اول، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ دوم، 1376 شمسی.
3- کمال الدین و تمام النعمة، تصحیح علی اکبر غفاری، ص 476
4- قمی، حاج شیخ عباس، منتهی الآمال، ج 2، ص 261 و باب سیزدهم در فصل پنجم
5- دایرة المعارف تشیع، ج 5.
6- دایرة المعارف تشیع، ج 5؛ قاموس الرجال، ج 2؛ المعارف و المعاریف، ج 2؛ دایرة المعارف الشیعیة العامه، ‌ج 7.

 

تفرقه قومی؛ آخرین تیر ترکش دشمن

از نظر تئوریسین‌های آمریکایی، برای ضربه زدن به ایران، باید از ابزار ایجاد تفرقه قومی سود جست. چنانچه «براندا شافر» از مستشاران سیا و رئیس مرکز مطالعات خزر در دانشگاه هاروارد در کتاب "مرزها و برادری" بر لزوم بهره گیری از آذری‌ها برای تغییر نظام در ایران تاکید کرده است.

مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) در سال 1385 ، تلاش دشمنان برای تشنج‌آفرینی و تحریکات قومی و مذهبی را آخرین تیر ترکش آنان بر ضد نظام و مردم دانستند. معظم له همچنین در مراسم باشکوه بیست‌ و ششمین سالگرد رحلت امام خمینی (ره) تفرقه‌افکنی مذهبی و قومی را جزو سیاست‌های قطعی دشمن خواندند و افزودند: امام بزرگوار ما از ابتدای پیروزی انقلاب در مقابله با این توطئه، تکیه‌ی کم‌نظیری بر وحدت ملی و اتحاد آحاد ملت داشتند.

واقعیت این است دشمنان نظام اسلامی و در رأس آنها امریکا و رژیم صهیونیستی که از تبدیل شدن ایران به الگوی پیشرفت کشورهای مستقل و آزادیخواه جهان نگران هستند،  در کنار سیاست مداخله جویانه نظامی، امنیتی، سیاسی، اقتصادی و... برنامه های گسترده ای برای ایجاد تفرقه قومی در ایران طرح ریزی کرده اند.

با ورود بخش اعظمی از هجمه ها و توطئه های نظام سلطه علیه ایران به حوزه جنگ نرم، ایجاد تفرقه قومی با استفاده از شبکه های ماهواره ای و مجازی هرچه بیشتر در کانون توجه آنها قرار گرفته است. مستندات فراوانی نشان می دهد که دشمن برای ایجاد تفرقه قومی در میان همه اقوام ایرانی تلاش می کند، یکی از این اقوام آذریهای ایران هستند که سابقه درخشان و غرورآفرین آنها در حمایت از تشیع و تمامیت ارضی ایران بغض و کینه عجیبی در دل دشمنان ایران اسلامی ایجاد کرده است.

نگاهی به صفحات حماسه آفرین آذریها در بستر تاریخ کشورمان نظیر نبرد پرافتخار آذریهای ایران در چالداران در مقابل تجاوز ترک های عثمانی، مبارزه آنها  دربرابر تجاوز نظامی قشون روس ، نقش برجسته شان در انقلاب مشروطیت ، اعتراض آنها به سرقت نام آذربایجان توسط مساواتیان قفقاز ، حضور پرشورشان در انقلاب اسلامی و خلق حماسه 29 بهمن و رشادت های مثال زدنی در جریان هشت سال جنگ تحمیلی نشان داده است که آذربایجان همانطوریکه مقام معظم رهبری فرمودند سَرِ ایران است.

این نقش تاریخی آذریها در دفاع از کیان ایران اسلامی حتی توسط دشمنان نیز اذعان شده است، در پژوهشی که در سال 2004 توسط شرکت "هیکس" به سفارش وزارت دفاع امریکا انجام یافته، تاکید شده است که آذریهای ایران همبستگی گسترده ای با حکومت مرکزی دارند و گرایشات گریز از مرکز در این مناطق عملا وجود ندارد.

از نظر تئوریسین های امریکایی بویژه نئوکان ها، برای ضربه زدن به ایران و تضعیف جایگاه علمی و منطقه ای آن ، باید از ابزار ایجاد تفرقه قومی سود جست. چنانچه «براندا شافر» از مستشاران سیا و رئیس مرکز مطالعات خزر در دانشگاه هاروارد در کتاب "مرزها و برادری" بر لزوم بهره گیری از آذریها برای تغییر نظام در ایران تاکید کرده است.

در چنین فضایی بود که بویژه از دوره دوم بوشِ پسر، اقدامات گسترده ای از سوی سازمان سیا و پنتاگون برای ایجاد نارضایتی در میان آذریهای ایران در دستور کار قرار گرفته است. اولین گام جدی در این روند تاسیس و تقویت یک شبکه تلویزیونی تجزیه طلب ضد ایرانی به زبان آذری به نام "گون آذ تی وی" در سال 2005 بود که در شیکاگو امریکا مستقر شد و توسط سازمان سیا اداره می شود .

رئیس مزدور این شبکه احمد اوبالی می باشد که سالها در جمهوری آذربایجان ، ترکیه و آمریکا ساکن بوده و به مهره ای برای سازمان سیا تبدیل گشته است، فردی با سابقه سیاه از دوران جوانی که شبکه معاند تحت رهبری وی اخیرا با توهین به اهل بیت ع ، چهره شیطانی خود را هر چه بیشتر به نمایش گذاشت.

مدتی قبل از تاسیس گون آذ تی وی ، آویگدور لیبرمن وزیر امورخارجه سابق رژیم صهیونیستی در دیدار با دبیرکل ناتو، ضمن تشریح سیاست های این رژیم برای بهره برداری از جمهوری آذربایجان ، از توافق برای تاسیس شبکه تلویزیونی آذری زبان خبر داده بود.

بر اساس گزارش برخی از رسانه های امریکایی ، بخش قابل توجهی از بودجه 75 میلیون دلاری که کنگره امریکا در سال 2006 علیه ایران اختصاص داد در اختیار گون آذ تی وی قرار گرفت و در همان سال در جریان تحریک احساسات قومی در اعتراض به چاپ کاریکاتوری موهن در یکی از روزنامه ها، این شبکه ماهواره ای آذری زبان بعنوان پیاده نظام جنگ روانی آمریکایی- صهیونیستی عمل کرد که البته با هوشیاری مردم غیور استان های آذری نشین این توطئه خنثی شد.

اختصاص بودجه کنگره آمریکا برای تبلیغات ضدایرانی در سالهای اخیر بشدت افزایش یافته است که بخش اعظمی  از آن مختص تحریکات قومی است . ایجاد نارضایتی قومی در میان آذریهای ایران از طریق سیاه نمایی، تحریف، دروغ پردازی و سوژه سازی و بخصوص سوء استفاده از برخی اشتباهات سهوی رسالت اصلی رسانه های وابسته به سیا را تشکیل می دهد.

امریکاییها برای پیشبرد سیاست تفرقه قومی در میان آذریهای ایران، همانطوریکه "توماس مک اینری" معاون سابق ستاد نیروی هوایی این کشور درمقاله اش در "ویکلی استاندارد" توصیه کرده بود،تلاش کردند که از اشتراکات و پتانسیل های موجود در جمهوری آذربایجان برای تحریک آذریهای ایران نیز استفاده نمایند.

در این راستا با موافقت و همراهی دولت باکو ، شبکه تجزیه طلب گون آذ تی وی در باکو استودیو مجهزی تأسیس و آرشیو شبکه دولتی جمهوری آذربایجان (آذ تی وی) و همچنین آرشیو های تلویزیون های اجتماعی و فرهنگ این کشور در اختیار این شبکه تجزیه طلب قرار گرفت.

در عین حال دهها گروهک، حزب و تشکل تجزیه طلب و ضد ایرانی در جمهوری آذربایجان از جمله داک ، بزقورد ، باب ، گاموح ، جبهه خلق آذربایجان واحد ، همبستگی شهروندی ، امید و جنبش رستاخیز ملی مستقر شده اند که توسط دفتر منطقه ای امریکا موسوم به دفتر امور ایران در باکو هماهنگ و حمایت می شوند، آنها زنجیره ای از رسانه های تجزیه طلب را تشکیل داده اند که برای پرورش و جذب عناصر قومگرا در مناطق آذری نشین ایران فعالیت می کنند. تظاهرات اخیر قومگرایان درمقابل سفارت کشورمان در باکو نیز توسط همین عوامل سازماندهی شده بود.

بر این اساس نیز جای تعجب نیست که "سیمون هرش" روزنامه نگار افشاءگر امریکایی در مقالاتی تحت عنوان "گام بعدی" در نیویورکر فاش ساخت که سیا و پنتاگون روابط پنهانی با قومگرایان آذری برقرار کرده و از آنها خواسته اند طرحهایی برای ایجاد تنش در مناطق آذری نشین اجرا کنند،حتی اسکات رتیر تئوریسین امریکایی در سال 2006 در مقاله ای در الجزیره نوشت که سیا و نیروهای ویژه امریکا، برای شوراندن آذریهای ایران ، عناصر قومگرا را در جمهوری آذربایجان آموزش می دهند.

از صدها شبکه که برای ایجاد تفرقه قومی و مذهبی در ایران فعالیت می کنند،  برخی شان نظیر گون آذ تی وی و جان آذ تی وی ، ویژه ایجاد نارضایتی در میان آذری زبانان ایران هستند ، این شبکه ها ماموریت دارند که به صورت روزمره و با دروغ پردازی از باصطلاح ستم تاریخی علیه آذری های  ایران سخن گفته و از همه امور حتی بازیهای ورزشی برای تحریکات  قومی سوءاستفاده کنند، اما یکی از اهداف اصلی تاسیس آنها، بهره برداری از خلاءها و خطاهای سهوی و ناگهانی داخلی می باشد.

بر این اساس نیز جنجال آفرینی شبکه های وابسته به نظام سلطه علیه خطای غیرقابل اغماض در برنامه طنز فیتله ابعاد گسترده سرمایه گذاری دشمن در این حوزه را بار دیگر عیان ساخت .

شبکه های وابسته به سیا که شبکه تکفیری و سعودی العربیه نیز به آنها پیوسته بود، با استفاده از ترفندهای مختلف عملیات روانی و نیز شعارسازی با محوریت تجزیه طلبی کوشیدند طرحی برای تفرقه قومی در کشور عزیزمان کلید بزنند. در حالیکه سازمان استخبارات سعودی، با تاسیس اداره ویژه رفاوض، به جنگ شیعیان آمده و مفتیان وهابی با لفظ رافضی های صفوی، ایرانیان از جمله آذری ها را تکفیر  و ریختن خونشان را مباح و بلکه واجب اعلام می کنند، همصدایی العربیه – گون آذ تی وی در هتاکی علیه ایران اسلامی و مقدسات شیعه قابل تامل است.

در واقع دشمن تلاش دارد با نزدیک شدن به موعد انتخابات مجلس فضا را ملتهب سازد و از اینرو در این مقطع حساس، روی اظهارات کسانیکه از هر حادثه ای تلاش دارند، بنوعی بهره برداری انتخاباتی نمایند، حساب باز کرده است. 

با وجود این ، چنانچه مقام معظم رهبری در سال 1385 نیز فرموده بودند: دشمنان این ملت مانند همیشه با تحلیل غلط در منطقه‌ای گام گذاشتند که محور و صاحب انقلاب است، بنابراین این سوء استفاده دشمن نیز همانند گذشته محکوم به شکست شد.

در این راستا نیز بصیرت مردم غیور و همیشه در صحنه استانهای آذری نشین ایران به همراه برخورد منطقی صداوسیما در عذرخواهی از آذری زبانان شریف کشور و بخصوص تاکید ریاست سازمان صداوسیما بر اینکه این خطا نابخشودنی است، باعث شد که آخرین تیر ترکش دشمن به سنگ بخورد.

در شرایطی که در گذشته گاه برخی از دستگاهها برای خطای محرز خود حاضر به عذرخواهی از محضر ملت نشده اند ، عذرخواهی بموقع صداوسیما بخاطر خطای ناشی از سهل انگاری آنهم در سه سطح عوامل برنامه، معاون سیما و ریاست سازمان نشان داد که از این منظر نیز صداوسیما دانشگاه عمومی است. شکی نیست که نتیجه سیاستهای مزوّرانه شبکه های وابسته به امریکا و صهیونیسم برای تفرقه قومی چیزی جز افرایش انزجار از این کشور نخواهد بود، همانطوریکه  "مایکل مک فول" اندیشمند امریکایی در مقاله اش با عنوان "استراتژی برد- برد" پیش بینی کرده بود که تلاش واشنگتن برای تحریک قومی در ایران باعث افزایش تنفر مردم این کشور از امریکا خواهد شد.

منبع : موعود

پروژه ظهور ArrivaL ProjecT

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

با سلام و درود خدمت همراهان تارنگار ( وبلاگ ما ) ، با وجود تمام فراز و نشیب هایی که در طول زندگی شخصی ام داشتم ، با عنایت پروردگار و حضرت امام زمان (  عج ) ، این وبلاگ پنج ساله شد و ششمین سال فعالیت خود را آغاز می کند ...

سپاس از همراهی شما

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجت (عج) که صد البته نزدیک است...

یا الله

م . ر . ع 

Http://Helpersof313.Blogfa.Com

اسرائیل اینگونه به بمب اتم رسید ...

بیش از 60 سال از آزمایش مخربترین بمب در صحرای لاس آلاموس آمریکا می گذرد.  ترس از وجود یک سلاح مخرب کشتار جمعی خواب را در چشم جهانیان می شکند و از این روست،که بشر برای کنترل این توسن سرکش، به تکاپو پرداخته است و تمهیداتی را برای مهار آن تدارک دیده تا مردم جهان شاهد دوزخ هیروشیما و ناکازاکی دیگر نباشند.

بنابراین از همان آغاز سلاح  هسته ای داری دو جنبه بود، از یک طرف، قدرت تخریب آن وحشتناک بود و از سویی دیگر، برای رهبران کشورها، دارای جذابیت ویژه ای  بود. ترس از بمب باعث شکل گیری اولین برنامه اتمی شد؛ و هیجان و طمع قدرت هسته ای، رهبران کشورها را تحریک به ساخت زرادخانه های عظیم هسته ای کرد. 

در حال حاضر، پس از شش دهه از شروع عصر اتم، ما بار دیگر خود را در میان عصر تشویش و نگرانی یافته ایم. دلیل این امر نیز، گسترش لجام گسیخته ی تسلیحات هسته ای می باشد. خطر اصلی در حال حاضر، این امر نیست که یک یا دو کشور، قصد آزمایش بمب هسته ای را در هر دهه، داشته باشند، یا اینکه، به جامعه جهانی وقت لازم داده شود، تا قدرت های جدید هسته ای را در نظم موجود، هماهنگ و منطبق سازد. بلکه، خطر اصلی این موضوع است که بسیاری از کشورها ممکن است سلاح های هسته ای را به عنوان ابزاری سودمند  مفید و حتی ضروری در نظر بگیرند، وسیله ای برای حفظ امنیت در جهان هابزی، جایکه زندگی " پست، نامطبوع، حیوانی، و کوتاه" است.

در سال های نخست عصر اتم، زمزمه های ساخت تسلیحات هسته ای با صدای بلندتری در جهان طنین انداز شدند. فیلسوف معروف انگلیسی، برتراند راسل( Bertrand Russell)، چنان از وحشت هسته ای، هراسان شده بود، که در سال 1946، پیشنهاد کرد، اگر شوروی از کمک برای شکل بخشیدن به حکومت جهانی سر باز زند، ایالات متحده بر علیه شوروی، یک حمله هسته ای را ترتیب دهد.

رژیم صهیونیستی دیوانه وار به دنبال بمب اتم

صهیونیست ها در سرزمین های اشغالی فلسطین نظاره گر جنگ جهانی و شاهد یک نمایش متهورانه در سرزمین آفتاب بودند، انرژی مخرب آزاد شده از بمب های آمریکایی بر فراز هیروشیما و ناکازاکی، پیام آور عصر جدید سلاح های اتمی بود، « عصر اتم» از همان روز آغاز شد. چه درس هایی می شد از این نمایش برداشت کرد؟ سربازان امپراطوری ژاپن قسم یاد کرده بودند تا پای جان از تخت پادشاهی دفاع کنند و از پیروزی بیگانگان آمریکایی جلوگیری کنند. بعد از حمله ویران کننده هسته ای آمریکا علیه ژاپن، رهبران نظامی امپراطور، موضع خود را در قبال جنگیدن تا پای جان را مورد ارزیابی مجدد قرار دادند. آیا قدرت بمب، ژاپنی ها را وادار کرد تا تسلیم شوند و به زندگی ادامه دهند؟

به طور آشکاری، بمب هسته ای نقش نظامی، سیاسی و بیم دهنده ای را در این صحنه بر عهده داشت. به چه مقدار آیا فرهنگ سامورایی و فرهنگ اسلامی به یکدیگر شباهت دارند؟ دیوید بن گورین به این نکته پی برد، و این فرض را در نظر گرفت؛ آیا چنین بمبی می تواند در صحنه منازعات خاورمیانه، نقش تعیین کننده ای داشته باشد؟ آیا رژیم صهیونیستی به سلاحی مخرب و ویرانگر با قدرت فوق العاده برای به کارگیری و یا ایجاد وحشت در جنگ با کشورهای همسایه و خاورمیانه دست می یابد؟ 

عمراندیشه دستیابی اسرائیل به توانایی هسته ای به اندازه عمر خود آن رژیم است. در اولین روزها، گستاخی فراوانی لازم بود تا بتوان باور کرد، که اسرائیل کوچک می تواند دست به آغاز یک برنامه هسته ای بزند، اما برای کشوری که به بهانه واهی هولوکاست، یهودیان بسیاری را در سرزمین فلسطین گرد آورده بود و خود را در محاصر کشورهای عربی می دید، عدم انجام چنین کاری به نظر رهبران صهیونیست دور از احتیاط بود. 

بن گورین؛ ژنرال های نظامی - علمی را به صف کرد

دیوید بن گورین، اولین نخست وزیر اسرائیل، اندیشه دستیابی به سلاح های مخرب اتمی را در سر می پروراند، اما تا اواسط دهه 1950 میلادی، چیزی بیش از یک آرزو برای آینده نبود. با این حال در سال های 1958-1955، با بازگشت مجدد بن گورین به قدرت و ایجاد رابطه ویژه با فرانسه، منابع کافی برای شروع یک پروژه ملی هسته ای آماده شد.

دیوید بن گورین، تمایل شدید برای دستیابی به بمب هسته ای را در اسرائیل ایجاد کرد

به طور مشخص، سه نفردر پروژه هسته ای رژیم صهیونیستی دارای سهم بسزایی بودند: رهبر سیاسی کشور، بزرگترین پژوهشگر وی، و عالی ترین مقام اجرائی وی. ارنست دیوید برگمن، یک متخصص شیمی آلی، چندین سال بن گورین را در زمینه هسته ای آموزش داد. شیمون پرز از فرصت های بین المللی استفاده کرد، تا به این آرزو جامه عمل بپوشاند. شاید بدون این افراد برنامه هسته ای اسرائیل هرگز شکل نمی گرفت. 

در نوامبر 1954، برگمن خود را در یک برنامه رادیویی به شهروندان اسرائیلی معرفی کرد و گزارش های مربوط به برنامه صلح آمیز هسته ای رژیم صهیونیستی را ارائه داد. سال بعد اسرائیل با آمریکا توافق نامه ای را تحت برنامه "اتم در راه صلح" دولت آیزنهاور، به امضا رساند، موافقتنامه ای که در زمینه استفاده غیرنظامی از انرژی اتمی بود. بر اساس این توافقنامه، آمریکا در راه اندازی یک راکتور تحقیقاتی در ناحال سورک، واقع در جنوب تل آویو، به اسرائیل کمک کرد. اسرائیل ملزم شد تا بر اساس مفاد این توافقنامه، اجازه بازرسی از این راکتور کوچک تحقیقاتی را به آمریکا بدهد. 

بن گورین در مورد اینکه اسرائیل به سلاح های کشتار جمعی نیاز دارد تردیدی نداشت. وی در نامه ی آوریل 1948 خود، به یکی از عواملش در اروپا دستور داد که آن دسته از پژوهش گران یهودی اروپای شرقی را که قادر به" افزایش توان کشتن یا درمان تعداد بیشتری از مردم باشند، جستجو کند؛ هردو کار مهم اند."

برای اسرائیلی ها، یک زرادخانه هسته ای، هدفی اساسی و ضروری بود. در سخنرانی های عمومی در سراسر دهه 1950، بن گورین به صورت واضحی، امنیت اسرائیل را به فرآیند علمی کشور پیوند می داد. وی در نوامبر 1955 در نطقی در پارلمان اسرائیل، کنست، خاطر نشان کرد:"امنیت و استقلال ما وابسته به این امر می باشد که افراد جوان کشور خود را وقف علم و پژوهش، اتم و تحقیقات الکترونیکی، و انرژی خورشیدی... و مانند آنها کنند." در مکاتباتی که بن گورین و آیزنهاور بر سرِ دادن تضمین امنیتی مانند چتر هسته ای با یکدیگر داشتند، رئیس جمهور آمریکا با این موضوع مخالفت می کند و اجرا و امضای چنین معاهده ای را برای منطقه حساس خاورمیانه خطرناک می داند، چرا که خطر دخالت های بیشتر شوروی و حمایت هسته ای این کشور از کشورهای عرب منطقه را از نظر دور نمی داشت. بن گورین، شیمون پرز و ارنست برگمن، به این امر کاملا واقف بودند، درنهایت زرادخانه مستقل اسرائیلی می-تواند آنچه را آیزنهاور از آنها دریغ کرده بود، برای آنها مهیا سازد.

فرانسه کلید برنامه سلاح هسته ای رژیم صهیونیستی

کمیسیون انرژی اتمی اسرائیل، به ریاست برگمن در ژوئن 1952 تاسیس شد. از نظر برگمن همکاری هسته ای با فرانسه برای رسیدن به هدف بلند مدتش- یعنی تحصیل یک راکتور هسته ای و حتی بیشتر- کلید معما بود. برگمن با استفاده از ارتباطات خود در فرانسه، با همتای فرانسوی خود در کمیسیون انرژی اتمی فرانسه ، پیرامون فروش دو اختراع اسرائیل در زمینه¬ی استخراج اورانیوم برای تولید تجاری مناسب، با موفقیت مذاکره کرد. از آنجا که فرانسه نه به مواد خام دسترسی داشت و نه به فن آوری آمریکا، اختراعات اسرائیل برای استخراج اورانیوم از سنگ های معدنی نامرغوب، و یک جایگزین احتمالی ارزان تر برای آب سنگین نروژ، توجه فرانسه را به خود جلب کرد. برتراند گلد اشمیت ، یکی از دانشمندان برجسته فرانسوی و مدیر شیمی در کمیسیون انرژی اتمی فرانسه، پاسخ مثبت مدیرکل کمیسیون، پیر گوئیلومات  را به خاطر آورد که بیان می داشت: "آنان آدم های جدی هستند". به گفته گلد اشمیت، برگمن 100 میلیون فرانک بابت حق امتیاز هر دو اختراع مطالبه کرد، و پس از چانه زنی، فرانسه با 60 میلیون موافقت کرد، و در ظرف چند روز اسرائیل چند کتاب به فرانسه تحویل داد که در آنها اختراعات و روش های آن توضیح داده شده بود. از نظر اسرائیل، پاداش واقعی آن ایجاد یک رابطه علمی با کمیسیون انرژی اتمی فرانسه بود. این امر مرکز تحقیقات هسته ای فرانسه در ساکلی  و شایتون  را بر روی دانشمندان اسرائیلی گشود. 

در اوایل سال 1956 که روابط فرانسه و اسرائیل رونق گرفت، پرز اطمینان حاصل نمود که فرانسه می تواند منبع اصلی کمک هسته ای باشد. او در پی یک فرصت سیاسی بود تا امکان توسعه اتحاد فرانسه و اسرائیل را در زمینه سلاح های هسته ای فراهم آورد. پرز از اوایل سال 1956، بیشتر فعالیت های خود را در پاریس را صرف پیگیری این استراتژی نمود، که فرانسه را تشویق نماید تا تامین کننده خارجی نیازهای هسته ای اسرائیل باشد، یعنی کمک هایی به اسرائیل بدهد که او را قادر سازد، تا برای یک برنامه هسته ای با هدف نهایی تولید مواد انفجاری هسته ای را آغاز نماید. 

در 26 ژوئیه 1956، ناصر ملی شدن کانال سوئز را اعلام کرد. چالش مصر در برابر موله، رئیس جمهور فرانسه، این فرصت را در اختیار پرز قرار داد که اتحاد فرانسه-اسرائیل را یک گام به جلو ببرد. این فرصت در روز بعد، که وزیر دفاع فرانسه، بورژه مانوری، از پرز درخواست ملاقات فوری را کرد، خود را نشان داد. پرز در این ملاقات قول همکاری نظامی و عبور از صحرای سینا را به وزیر دفاع فرانسه داد. نتایج این همکاری خیلی زود مشخص گردید. در 17 سپتامبر 1956، کمیسیون اتمی فرانسه و اسرائیل به طور اجمالی در مورد فروش یک راکتور تحقیقاتی، شبیه راکتور EL-3 در ساکلی به توافق رسیدند. 

شیمون پرز، یکی از مهمترین بناینگذارن رژیم صهیونیستی است که پست های کلیدی مانند ریاست جمهوری، نخست وزیری، وزارت دفاع... را در این رژیم برعهده داشت.

پرز در خاطرات مربوط به سال 1955 خود اذعان نمود که در پایان کنفرانس سور(24-22 اکتبر) هنگامی که موضوع همکاری انگلیس-فرانسه- اسرائیل قوت گرفت، پیرامون مسائل هسته ای به اختصار گفتگو شد. به گفته پرز: «قبل از امضای نهایی، من از بن گورین درخواست یک مهلت کوتاه نمودم، و در آن فاصله تنها با موله و بورژه مانوری ملاقات کردم. در اینجا بود که این دو رهبرموافقت نامه ای را برای ساخت یک راکتور هسته ای در دیمونا، در جنوب اسرائیل، و تهیه اورانیوم طبیعی برای تامین سوخت آن نهایی کردند.»

معامله فرانسه و اسرائیل که پروژه دیمونا را ممکن ساخت یک فرصت بی نظیر تاریخی بود و آن زمانی بودکه این دو کشور، یک اتحاد نظامی غیرمعمول را تشکیل دادند. اوضاع در خاورمیانه و شمال آفریقا، نیرو های داخلی در هر دو کشور و بحران سوئز، شکل گیری این اتحاد غیر معمول را فراهم آورد. تهدیدات شوروی در اوج عملیات سوئز، جاه طلبی های هسته ای دو کشور را برانگیخت.   

دانشمندان اسرائیلی، تنها افراد خارجی بودند که اجازه دسترسی به تمامی قسمت های مجموعه هسته ای فرانسه در مارکوله را داشتند. به اسرائیلی ها گفته شده بود به هرجایی که آنها تمایل دارند، می تواند دسترسی داشته داشته  باشند. اولین دلیل این امر استعداد فوق العاده دانشمندان اسرائیلی و توانایی بالای محاسباتی آنان بود. فرانسه تا یک دهه بعد-  اولین آزمایش هسته ای فرانسه  در 1960 اتفاق افتاد- به توانایی های محاسباتی اسرائیلی ها وابسته بود. دومین دلیل حضور اسرائیلی ها در مارکوله، دلیل اخلاقی بود: بسیاری از مقامات و دانشمندان فرانسه نسبت به داستان هولوکاست تعهد اخلاقی ( تعهدی که تا به امروز نیز گریبانگیر اروپاست و اسرائیل از آن نهایت سوء استفاده را برده است) داشتند. بسیاری از دانشمندان هسته ای فرانسه نیز یهودی بودند و حمایت های بی دریغی نسبت به دولت جدید یهود که به عنوان نزدیک ترین متحد فرانسه در خاورمیانه تبدیل شده بود، داشتند.  

فرانسه بخش اعظمی از کمک های اولیه هسته ای را برای ساخت دیمونا، آب سنگین، راکتور اورانیوم طبیعی و کارخانه بازپروری پلوتونیوم واقع در برشیبا  در صحرای نقب، در اختیار اسرائیل قرار داد. رژیم صهیونیستی اسرائیل به صورت فعالی در برنامه ی سلاح های هسته ای فرانسه، از آغاز این پروژه، شرکت داشت. در نتیجه این امر، متخصصین زیادی تربیت شدند، می توان برنامه هسته ای اسرائیل را به عنوان بسط همکاری دو طرف در زمینه توانمندی هسته ای در نظر گرفت. 

همکاری میان فرانسه و رژیم صیهونیستی با امضاء موافقتنامه سال 1953(تحت عنوان همکاری های علمی، فنی که شامل همکاری در زمینه تبادل اطلاعات درباره موضوعات فنی می شد)متبلور شد. بر اساس این موافقتنامه، فرانسه آموزش دانشمندان اسرائیلی در مراکز اتمی آن رژیم را به عهده گرفت. فرانسه با تمام تبعات و مشکلاتی که در نتیجه همکاری با اسرائیل برای آن کشور به وجود آمد، جانب رژیم صهیونیستی را گرفت. دلیل این امر همان طور که در بالا اشاره شد، مشارکت اسرائیل در جنگ سال 1956کانل سوئز، در کنار فرانسه و بریتانیا بود. تصور فرانسه براین فرضیه قرار داشت که مصر به جنگ آزادیبخش الجزایر یاری رسانده است. نتیجه همکاری های فرانسه و اسرائیل به گونه ای شد که فرانسه به منبع اصلی تامین سلاح اسرائیل تبدیل شد. سپس همکاری میان دو کشور در زمینه های علمی، به ویژه پژوهش های هسته ای، توسعه و گسترش یافت.

فرانسه در این هنگام به دلیل اختلافات شدیدی که با ایالات متحده در پیمان ناتو پیش از جنگ سوئز و پس از آن داشت، اقدام به ایجاد یک نیروی هسته ای مستقل برای اسرائیل کرد. بن گورین موفق شد تا فرانسه را که در جنگ سه جانبه با مصر در سال 1956، شرکت کرده بود، نسبت به ضرورت ساخت یک راکتور هسته ای که قادر به  تولید سلاح هسته ای در داخل اسرائیل باشد، متقاعد کند. بالاخره موافقتنامه ای دراین زمینه، میان این دو کشور در سال 1956، به امضا رسید. لازم به ذکر است، شیمون پرز در تحکیم روابط میان اسرائیل و فرانسه در زمینه تسلیحات هسته ای، نقش مهمی را ایفا می کرد. 

به دنبال جنگ ژوئن 1967، که در آن اسرائیل حمله غافلگیرکننده ای را علیه کشورهای عرب آغاز کرد، با توجه به فشارهای سیاسی و اقتصادی اعراب بر رژیم صهیونیستی، فرانسه نیز ارسال سلاح و تجهیزات جنگی به اسرائیل را متوقف ساخت و فعالیت های هسته ای خود را در اسرائیل تعطیل کرد. این روند تا سال 1984 ادامه داشت، تا اینکه شیمون پرز نخست وزیر وقت اسرائیل در دیداری که از فرانسه داشت، توانست روابط میان دو کشور را که طی سال های اخیر قطع شده بود را دوباره برقرار سازد. در این دیدار توافق شد تا اسرائیل دو راکتور هسته ای 850 مگاواتی را از فرانسه خریداری کند. 

دیمونا؛ قلب هسته ای اسرائیل

اولین دستاورد تلاش های فوق راکتور دیمونا بود که ساخت آن با کمک فرانسه انجام شد. دیمونا در سال 1964 وارد چرخه شد و باز پروری پلوتونیوم نیز به دنبال آن آغاز شد. بر خلاف آنچه که اسرائیل ادعا می کرد که دیمونا « یک کارخانه تولید منگنز یا کارخانه نساجی می باشد»، بسیاری از سرویس¬های اطلاعاتی حکایت دیگری از این سایت داشتند. در سال 1967، اسرائیل یکی از جنگنده های میراژ خود راکه به دیمونا بسیار نزدیک شده بود، ساقط ساخت، و در سال 1973 نیز یک هواپیمای مسافربری لیبیایی را که از مسیر خود منحرف شده بود، منفجر ساخت که در نتیجه آن 104 نفر کشته شدند.  علاوه بر ساخت راکتور مزبور، فرانسه به دانشمندان اسرائیلی اجازه داد تا در آزمایش های هسته¬ای که در صحرای بزرگ انجام می شد، مشارکت کنند. همچنین فرانسه در زمینه ابزار پرتاب سلاح هسته ای و نیز فن آوری موشک های « اریحا» به اسرائیل کمک های شایانی ارائه داد. 

حساس ترین رویداد در روابط آمریکا و اسرائیل طی دهه 1960 که به برنامه هسته ای اسرائیل مربوط می شد، بازدید هایی بود که توسط نمایندگان آمریکا از دیمونا انجام گرفت. در دهه 1960، بازدید ها همواره یادآور این نکته بودند که علی رغم دوستی شان، در زمینه مسائل هسته ای از منافع و دیدگاه های متفاوتی برخوردارند. همانطور که کندی در نامه های خود به بن گورین و لویی اشکول توضیح داد، دلیل بازدید های آمریکا "رفع کلیه تردید ها در مورد اهداف صلح آمیز پروژه دیمونا" بود. او کاملا مطمئن بود که بدون فشار جدی آمریکا، اسرائیل سلاح های هسته ای را توسعه خواهد داد، و این نتایج وخیمی را برای منطقه و جهان خواهد داشت. در آوریل 1963، رئیس جمهور جمال عبد الناصر، به فرستاده ویژه رئیس جمهور آمریکا ، رابرت دبلیو کومر، گفت که دستیابی اسرائیل به توانایی سلاح هسته ای، صرف نظر از هزینه ای که برای کشورهای عربی خواهد داشت، عاملی برای جنگ خواهد بود. از این رو هدف بازدید های آمریکا از دیمونا، جلوگیری از برنامه هسته ای اسرائیل و رفع نگرانی ناصر بود. دولت کندی معتقد بود که حفظ صلح در خاورمیانه، به توانایی او برای رفع نگرانی ناصر در مورد صلح آمیز بودن ماهیت راکتور دیمونا بستگی دارد.  

بازرسی های هسته ای آمریکا از دیمونا و قبول اسرائیل هسته ای از سوی آمریکا

در پاسخ به تقاضا های مکرر آمریکا برای بازدید از دیمونا، اسرائیل اعلام داشت که هیچ قصدی برای ساخت سلاح اتمی ندارد. دولت اسرائیل به صورت رسمی اعلام داشت که اسرائیل اولین کشوری نباشد که سلاح هسته ای را به خاورمیانه وارد کند. 

در اواسط دهه 1960 در دوره جانسون و اشکول، ایالات متحده و اسرائیل در زمینه مسائل هسته ای به توافقاتی دست یافتند. این توافقات شفاهی به هر دو دولت کمک کرد، بدون آنکه منافع یکدیگر را به مخاطره اندازند، از رویایی  علنی بر سر برنامه هسته ای خودداری کنند. در همان زمان، دفتر سیا در تل آویو به این نتیجه رسید که اسرائیلی ها دارای برنامه سلاح هسته ای هستند و این واقعیتی غیر قابل بازگشت است. بعد از جنگ شش روزه، دفتر سیا در اسرائیل معتقد بود که بازدید ها در حال تبدیل شدن به دردسری برای هر دو دولت هستند و از آنجایی که دیگر رفع نگرانی ناصر ضرورتی ندارد، بهتر است به آنها خاتمه داده شود. 

آیزنهاور و بن گورین

 سیر تکاملی موضع هسته ای اسرائیل پس از جنگ 1967 به پایان رسید. در سال های 1967تا 1970، ابتدا در زمان نخست وزیری اشکول و سپس در زمان گلدامایر، اسرائیل موضع خود را از دوگانگی هسته ای به ناشفافی هسته ای تغییر داد.  در سال 1970به طور واضحی معلوم بود که دولت ایالات متحده اسرائیل را به عنوان کشوری که دارای قابلیت عملیاتی سلاح هسته ای است، می شناسد. 

 پس از خاتمه جنگ نیویورک تایمز به نقل از "منابع موثق در تل آویو" نوشت که "اقدام بعدی اسرائیل ساخت بمب اتمی می باشد. دلیل آن بحران پیش از جنگ بود، ظاهرا اسرائیل احساس می کند دیگر نمی تواند تضمینی از سوی یک قدرت بزرگ برای امنیت خود بپذیرد و لذا باید پروژه سلاح هسته ای خود را هرچه زودتر تکمیل کند."  

در 20 ژانویه 1969، نیکسون با پیروزی بر لیندون جانسون به عنوان رئیس جمهور آمریکا برگزیده شد. یک ماه بعد نخست وزیر لوئی اشکول جان سپرد و گلدا مایر چند هفته بعد به عنوان نخست وزیر سوگند یاد کرد. این تغییرات در کادر رهبری ، به توافقات حاصله در زمان بن گورین- کندی و اصلاحات صورت گرفته در زمان اشکول- جانسون پایان داد. توافقات جدید اندیشه سیاسی نیکسون و مایر، و واقعیت های جدید سیاسی و استراتژیک را نشان می داد.

طبق توافق جدید، پذیرفته شد که اسرائیل یک کشور سلاح هسته ای باشد، اما به طور رسمی شناسایی نشود. نیکسون و هنری کیسینجر این واقعیت را پذیرفتند که اسرائیل دارای سلاح هسته ای است، نیکسون به مایر پیغام داد که اگر اسرائیل حساسیتی در مورد مسائل هسته ای ایجاد نکند، ایالات متحده با آن چالش نخواهد کرد و یا سعی نخواهد نمود که آن را از مسیر خود خارج کند. مهم ترین ثمره توافق جدید ختم بازدید های آمریکا از دیمونا بود. یک بازدید دیگر در سال 1969 انجام گرفت، و در سال 1970 ایالات متحده از آن صرف نظر کرد. 

در ژوئیه1970دولت نیکسون محرمانگی حاکم بر برنامه هسته ای اسرائیل را کاهش داد. ارزیابی سیا مبنی بر اینکه اسرائیل یک کشور سلاح هسته ای است، دیگر جزو اطلاعات تایید نشده نبود، بلکه آشکارا در اختیار کنگره قرار گرفت و حتی به رسانه ها نیز راه یافت. اسرائیل بدون تغییر موضع خود، وضعیت خود را از دوگانگی هسته ای به وضعیت اعلام نشده تغییر داد.  

200 تا 500 بمب اتمی در زرادخانه رژیم صهیونیستی

امروزه تخمین ها در رابطه با تعداد بمب های هسته ای اسرائیل حداقل بین 200 تا 500 بمب قرار دارند. هیچ شکی وجود ندارد که تسلیحات هسته ای اسرائیل در میان پیشرفته ترین نوع آنها در جهان جای دارند، و این تعدا تسلیحات به طور گسترده ای برای درگیری جنگی در خاورمیانه طرح ریزی شده اند.

قسمت اصلی زرادخانه هسته ای اسرائیل بمب های نوترونی هستند که برای انتشار تشعشع مرگبار گاما طراحی شده اند، با انفجار این نوع بمب ها تشعشع به مدت طولانی همچنان ادامه دارد. در اصل این بمب ها برای کشتن منابع انسانی طراحی شده اند در حالیکه لوازم و اشیا سالم باقی می مانند.

زرادخانه اسرائیل دارای تسلیحات درگری نیز هستند که به کلاهک های هسته ای نیز مجهز شده اند، موشک ها بالستیک و بمب افکن هایی که قادر به پرواز تا مسکو هستند. موشک های کروز و مین های زمینی، در سال 1980 اسرائیل در بلندی های جولان از مین های زمینی استفاده کرد که دارای مواد هسته ای بودند.

در ژوئن سال 2000، یک زیردریایی اسرائیلی، موشک کروزی را پرتاب کرد که هدفی را در 950 مایلی مورد اصابت قرار داد، این آزمایش اسرائیل را درمیان 3 کشوری قرار داد( بعد از آمریکا و روسیه) که دارای این توانایی هستند. اسرائیل دارای سه زیردریایی از این نوع می باشد که هریک 4 موشک کروز حمل می کنند، اندازه این بمب ها دارای مقیاس های متفاوتی هستند، از بمب های شهری که از بمب های که در هیروشیما استفاده شدند بزرگترند، تا بمب های هسته ای کوچک تاکتیکی را شامل می شود.

زرادخانه ی سلاح های کشتار جمعی اسرائیل به طور مشخصی، زرادخانه های بالقوه و بالفعل تمامی کشورهای خاورمیانه را تحت الشعاع خود قرار داده است، و به طور یقین، از نیاز برای بازدارنگی نیز حجم این زرادخانه بیشتر است. این رژیم همچنین سلاح های بیولوژیکی و شیمیایی قابل توجهی در اختیار دارد.  بر اساس گزارش ساندی تایمز، اسرائیل سلاح های شیمیایی و بیولوژیکی را به همراه سیستم پرتاب آنها تولید می کند، بنا بر گفته ی مقام ارشد اطلاعاتی اسرائیل،"هیچ شکلی از سلاح های شیمیایی یا بیولوژیکی وجود ندارد، که در انستیتیو Nes Tziyona ساخته نشده باشد."  

بنابراین، در حال حاضر که کشور های غربی و ایالات متحده آمریکا در برابر برنامه هسته ای صلح آمیز ایران، دست به اعمال فشار و تهدید زده اند، در زمانی خود عاملان اصلی دستیابی اسرائیل به سلاح هسته ای بودند. فرانسه، نروژ، آلمان، بریتانیا، سوئد، سویس و ایتالیا، هر یک به نحوی به این رژیم در این زمینه کمک کرده اند. شاید نقش فرانسه در این میان بارزتر از همه باشد. این کشور چنانچه در بالا نیز بررسی شد، نقش اساسی را در ساخت و انتقال فن آوری توانمندی هسته ای به اسرائیل را بر عهده داشت. دیگر کشورها نیز در زمینه تربیت دانشمندان هسته ای اسرائیل و تهیه اورانیوم و آب سنگین مورد نیاز این کشور، اقدامات زیادی 
ذکر این نکته نیز در پایان حائز اهمیت می باشد که ایالات متحده در زمینه تجهیز شدن رژیم اسرائیل به توانمندی هسته ای دارای نقش دوگانه بود. این کشور با آگاهی از برنامه هسته ای اسرائیل، با این گزینه با مماشات برخورد کرد و برخلاف آنچه که در ظاهر انجام می داد، به این کشور در رسیدن به این جنگ افزار کمک هم کرد. دانشمندان هسته ای اسرائیل تنها کسانی بودند که اجازه دسترسی به تمامی تاسیسات و آزمایشگاه های هسته ای آمریکا را داشتند. چشم پوشی و نادیده گرفتن اطلاعات به دست آمده توسط سرویس های اطلاعاتی و ماهواره های جاسوسی در رابطه با سایت دیمونا و آزمایش هسته ای اسرائیل، ارسال اطلاعات و دانش مربوط به فن آوری هسته ای، ساخت تاسیسات و راکتور های هسته ای، تنها بخشی از بازی دوگانه ایالات متحده در برخورد با رژیم اسرائیل در منطقه خاورمیانه می باشد. آمریکا با آگاهی از این نکته که هدف اصلی سلاح های هسته ای اسرائیل کشورهای عرب و مسلمان منطقه است، هیچ اقدام مهم و مثبتی برای مهار اسرائیل انجام نداد تا این تصور بار دیگر در اذهان عمومی شکل گیرد که سیاست آمریکا در منطقه خاورمیانه مبتنی بر منافع و سیاست های اسرائیل شکل گرفته است .

منبع : وب سایت استاد رائفی پور | جنبش مصاف

آیا یمانی شیعه است ؟ / نام و نسب یمانی چیست ؟

نمیتوان قاطعانه گفت که یمانی از سادات بنی هاشم است ...
 
نشانه‌های ظهور، از جذاب‌ترین و پرطرفدارترین و در عین حال از آسیب پذیرترین بخش‌های معارف مهدوی است. اختصاص بخش عمده‌ای از روایات مهدویت به این موضوع، بهترین گواه بر این مسئله است. این جذابیت از سویی باعث افزایش اقبال عمومی به این مسئله و در نتیجه اصل اندیشه مهدویت می‌شود، اما از سوی دیگر، افزون بر ایجاد زمینه برای ورود خرافات، طمع شیادان و مدعیان دروغین را برای جعل و تحریف روایات، دو چندان می‌کند. از این‌رو، نظر به فقدان پژوهش‌های مستند در این زمینه، شایسته است با انجام تحقیقات مبتنی بر اصول و قواعد فهم حدیث و با جداسازی مطالب مستند از غیرمستند، علاوه بر پالایش معارف مهدویت از خرافات، زمینه‌های سوءاستفاده از این موضوع از میان برداشته شود. در این سلسه مقالات، کوشیده خواهد شد تا ابعاد مختلف قیام یمانی که از نشانه‌های حتمی ظهور امام مهدی است، به صورت مستند بررسی شود.
 
اوصاف شخصی یمانی
در مقاله اول، بعد از ذکر نشانه های حتمی ظهور، به معرفی یمانی، اقوال مختلف در فاصله بین قیام یمانی و ظهور امام عصر، و وظایف شیعیان هنگام قیام یمانی، پرداخته شد. در این بخش و مقاله دوم، از سلسله مقالات معرفی نشانه های حتمی ظهور و بررسی قیامی یمانی، به نام، نسب، مذهب یمانی، خواهیم پرداخت.
 
نام یمانی
در مورد نام واقعی یمانی، حدیثی از پیشوایان معصوم، در منابع شیعه، به دست ما نرسیده است. عدم تصریح به نام این شخصیت می‌تواند علاوه بر جلوگیری از تطبیق و تعیین مصداق برای مدعیان دروغین یمانی، می‌تواند به دلیل حفاظت از جان و در امان ماندن او از سوء قصدهای احتمالی باشد تا این شخصیت بزرگ بتواند در زمان مقرر، رسالت مقدس خود را به انجام رساند.
 
اصولا به عنوان یک ضابطه کلی، خاطر نشان میگردد: اهل بيت(ع) به خاطر حفظ جان و دور ساختن خطر‌ها از شخصیت های مثبت عصر ظهور مثل یمانی، با عدم ذكر نام اصلی و واقعی، توجه داشته‌اند که مبادا دشمنان و مدعیان دروغین، سوءاستفاده کنند. امّا در مقابل شخصيت‌هايی كه نقش منفی در ظهور دارند، مثل سفیانی، به عنوان خطری كه حقيقت را تهديد میكنند، از طرف اهل بیت، دقيقاً معرفی شده‌اند تا مردم آنها را به خوبی بشناسند و در جرگه ياران آنها در نيايند.
 
اما در کلمات غیر معصومان و در منابع حدیثی اهل سنّت، اشاره‌هایی به نام یمانی، شده است، و ذکر شده است که نام یمانی، حسن یا حسین نام دارد. از جمله: علامه مجلسی از کتاب مشارق الانوار برسی، از کعب بن حارث از سطیح کاهن (یکی از پیشگویان غیرمسلمان)، چنین نقل می‌کند:
 
... ثُمَّ یَخرُجُ مِن صَنعاءِ الیَمَنِ أبیَضُ کالقُطنِ اسمُهُ حسینٌ اَو حَسَنٌ فَیُذهَبُ بِخُروجِهِ غَمرُ الفِتَنِ فَهُناکَ یَظهَرُ مُبارَکاً زکیّاً و هادیاً مهدیّاً ... . [1]
... سپس از صنعاء یمن مردی (با پرچم) سفید، بسان پنبه به نام حسین یا حسن، قیام می‌کند و با قیام او سختی فتنه‌ها پایان می‌یابد. در این هنگام شخصیت مبارک و پاک و هدایت کننده و هدایت شده (امام عصر) ظهور می‌کند.
 
بخش آغارین این پیشگویی را مرحوم راوندی، از ابن عباس نقل کرده است. [2] و قسمت اعظم آن را ابن المنادی با سلسله اسنادش از ابن عباس، شاگرد امیرالمومنین، نقل کرده است. [3] اما پیشگویی‌های سطیح کاهن، علیرغم این همه توجه محدثان و سیره نویسان، حجت شرعی، نیست، زیرا این جملات، از معصومین، صادر نشده است. در عین حال تنها منبعی است که از نام واقعی یمانی، سخن گفته است. [4]
و در ديگر حدیث از منابع اهل سنت، "سعيد" ناميده شده و او را "نصر" نيز خوانده‌اند. درباره دليل ناميدن وی به نصر، از رسول اكرم (ص) نقل شده كه زيرا خداوند را ياری میرساند.
 
صاحب الاعماق الذي يهزم اللّه العدو على يديه [اسمه‏] نصر ثم قال: انما سمی نصر، لنصر الله اياه، فأما اسمه فسعيد. [5]
صاحب اعماق که به دست او دشمنان نابود میشوند، نصر نام دارد. به این دلیل نصر نام گرفته است که نصرالله و یاری دهنده دین خدا است و اسم او را سعید هم گفته اند.
 
ابن حجر در شرح حدیث: «لاتقوم الساعة حتی یخرج رجل من قحطان» [6] از  پیامبر می‌نویسد:
نام این شخصیت را پیدا نکردم، لیکن قرطبی احتمال داده است که نام وی جهجاه باشد، زیرا مسلم پس از نقل روایت فوق با سند دیگری از ابوهریره از پیامبر چنین نقل کرده است: «لاتَذهَبُ الایّامُ واللیالیُّ حَتّی یَملُکَ رَجُلٌ یُقالُ له جَهجاه؛ روزها و شب‌ها به پایان نمی‌رسند تا مردی که به او جهجاه گویند به حکومت رسد. [7]
 
آن‌چه گذشت، تنها برای آشنایی با دیدگاه دانشمندان و محدثان اهل سنت، در مورد نام یمانی بود، اما از نظر ضوابط علمی و حدیثی، نمی‌توان به مطالب یاد شده اعتماد کرد و حجت شرعی نیست، زیرا از معصومین، صادر نشده و از اسناد متقنی نیز برخوردار نیستند. بنابراین، در مورد نام یمانی، نمی‌توان اظهارنظر قاطعانه‌ای کرد. علاوه بر اینکه، دانستن نام یمانی، چندان سودی ندارد.
 
القاب یمانی
حال سؤال اساسی این است که اگر در روایات نام این شخصیت نیامده، با چه واژه‌هایی و القابی به او اشاره شده و درباره او سخن گفته شده است؟ در پاسخ باید گفت، واژه‌هایی که برای اشاره به این شخصیت به کار رفته‌اند، عبارت‌اند از:
 
یمانی
1. یمانی: در اکثر قریب به اتفاق روایات ائمه، این واژه به کار رفته است، مثلاً وقتی از امام باقر سؤال شد که قائم شما چه زمانی ظهور خواهد کرد، فرمودند:
إذا تَشَبَّهَ الرجالُ بِالنِّساءِ ... وَ خُرُوجُ السُّفیانیِّ مِنَ الشّامِ وَالیَمانیِّ مِنَ الیَمَنِ وَ خَسفُ بِالبَیداءِ ...؛ [8]
هنگامی‌که مردان شبیه زنان شوند ... و سفیانی از شام و یمانی از یمن قیام کند و فرورفتن در سرزمین بیداء رخ دهد ... .
 
شیخ صدوق در کتاب کمال الدین، با سلسه اسنادش از امام صادق در حدیث معتبری نقل کرده است:
قَبْلَ قِیامِ الْقَائِمِ خَمْسُ عَلَامَاتٍ مَحْتُومَاتٍ الْیمَانِی وَ السُّفْیانِی وَ الصَّیحَةُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِیةِ وَ الْخَسْفُ بِالْبَیدَاء. [9]
پیش از قیام قائم پنج نشانه حتمی است: یمانی، سفیانی، صحیه آسمانی، شهادت نفس زکیه و خسف بیداء.
 
در روایتی از امام صادق علیه‌السلام، نیز نقل شده است:
النِّدَاءُ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ السُّفْيَانِيُّ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ الْيَمَانِيُّ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ كَفٌّ يَطْلُعُ مِنَ السَّمَاءِ مِنَ الْمَحْتُوم ... . [10]
ندای آسمانی، حتمی است، خروج سفیانی، حتمی است، خروج یمانی، حتمی است، شهادت نفس زکیه، حتمی است، آشکارشدن دستی در آسمان، حتمی است ... .
 
و در روایتی از کتاب کافی مرحوم کلینی، از امام صادق علیه‌السلام، چنین نقل شده است:
... وَ ظَهَرَ الشَّامِيُّ وَ أَقْبَلَ الْيَمَانِيُّ وَ تَحَرَّكَ الْحَسَنِيُّ وَ خَرَجَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ مِنَ الْمَدِينَةِ إِلَى مَكَّةَ بِتُرَاثِ رَسُولِ اللَّه‏ ... . [11]
... و سفیانی آشکار میشود و یمانی نیز خروج می کند و حسنی نیز به جنب و جوش میافتد و بعد ، امام مهدی با تراث و میراث رسول الله قیام می کند ... .
 
امام صادق علیه‌السلام، نیز فرمودند:
الیمانیُّ یَتوالی علیاً ... . [12]
یمانی از محبّان و پیروان حضرت علی است ... .
 
منصور الیمانی، المنصور
2. منصور الیمانی و منصور: 
از امام باقر علیه السلام چنین نقل شده است:
إذا ظَهَرَ السُّفیانیُّ علی الابقعِ والمنصورِ الیمانیِّ، خَرَجَ الترکُ والرومُ فظهر علیهم السفیانیُّ؛ [13]
چون سفیانی بر ابقع و منصور یمانی پیروز شود، ترک و روم قیام می‌کنند و سفیانی بر آنها نیز پیروز می‌شود.
 
در حدیث دیگری فرموده‌اند:
... ثم یسیر الیهم منصورُ الیمانیُّ من صنعاءَ بجنوده؛ [14]
... سپس منصور یمانی همراه سپاهیانش از سوی صنعا به سوی آنها ره‌سپار می‌شود.
 
در روایتی از خروج مردی از یمن که یاری‌دهنده جانشین پیامبر است، با عنوان منصور یاد می‌شود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این روایت در وصف اهل یمن فرموده‌اند:
قوم رقیقةُ قلوبُهم راسخٌ ایمانُهم و منهم المنصورُ یخرُجُ فی سبعین الفاً ینصُرُ خَلَفی و خلف وصیّی؛ [15]
مردم سرزمین یمن قلب‌هایی رقیق و ایمان‌هایی استوار دارند. منصور که با هفتاد هزار نفر قیام می‌کند و جانشین من و جانشین وصی مرا یاری می‌دهد، از آنهاست.
 
البته نمی‌توان ادعا کرد که واژۀ منصور در تمامی روایات به یمانی اشاره دارد، اما این مطلب حداقل در بخشی از روایات پذیرفتنی است و آن‌چه در این میان معیار قضاوت است، قراین داخلی و خارجی روایات است.
 
الخلیفه الیمانی
3. الخلیفة الیمانی؛ از ارطاة در منابع اهل سنت، چنین نقل شده است:
علی یَدَی ذلک الخلیفةِ الیمانیُّ الذی تُفتَحُ القسطنطنیةُ و رومیّةٌ علی یدِه یخرج الدجالُ و فی زمانه یَنزلُ عیسی بنُ مریمَ؛ [16]
در زمان آن پیشوای یمانی که استانبول و روم به دست او فتح می‌شود، دجال ظهور می‌کند و عیسی بن مریم از آسمان نزول می‌نماید.
با توجه به آن‌چه گذشت، ما از این پس در ترسیم تصویر شخصیت یمانی و جنبش او، از روایاتی بهره خواهیم برد که در آنها واژه‌های «یمانی»، «المنصور الیمانی»، «الخلیفة الیمانی»، «قحطانی» و یا «منصور» به کار رفته باشد.
 
نسب یمانی
در روایات معتبر به نسب وی، تصریح نشده است. تنها در روایتی در کتاب فلاح السائل از کتب ادعیه شیعه، از سید بن طاووس، به خروج شخصی از نسل زید بن علی بن حسین علیهم السلام، اشاره شده است که ممکن است، همان یمانی باشد.
و اما متن روایت کتاب فلاح السائل، حدیثی منقول از امام باقر علیه‌السلام است:
... و خروجُ رجلٍ من وُلد عَمّی زیدٍ بالیمنِ؛ [17]
... و قیام مردی از خاندان عمویم زید در یمن.
در این حدیث اگر خروج مردی از یمن، همان یمانی باشد، پس نشان می دهد که یمانی، از نسل زید بن علی می باشد.
بنابراین، نمیتوان قاطعانه گفت که یمانی از سادات بنی هاشم است. باید منتظر ماند و آینده را دید. در هر حال صرفنظر از نسب یمانی، دین و مذهب وی، همانطور که ذکر خواهد شد، پیرو حضرت علی، آیین حق و مذهب امیرالمومنین و شیعه می باشد.
 
دین و مذهب یمانی
احادیث، یمانی را پیرو حضرت علی علیه‌السلام معرفی کرده اند. وی، پیرو مذهب اهل بیت و تابع آیین حق و مسلمان شیعه می باشد. امام صادق علیه‌السلام، فرمودند:
... الیمانیُّ یَتوالی علیاً ... . [18]
... یمانی از محبّان و پیروان حضرت علی است ... .
 
امام باقر علیه السلام نیز در این باره فرموده‌اند:
... و لیس فی الرایاتِ رایةٌ أهدی من رایةِ الیمانیِّ هی رایةٌ هُدًی ِلأنّه یدعو الی صاحبِکم؛ [19]
در میان پرچم‌ها پرچمی هدایت یافته‌تر از پرچم یمانی نیست او پرچم هدایت است، زیرا به سوی صاحب شما دعوت می‌کند.
 
از روایت فوق، و ذکر عبارت "یدعو الی صاحبکمفهمیده میشود که یمانی هر چند هم ممکن است از کشور یمن و منطقه صنعاء خروج کند که بیشتر شیعیان این منطقه، از شیعیان زیدیه می باشند اما مذهب وی، قطعا شیعه دوازده امامی است، زیرا به حضرت صاحب و امام زمان دعوت می کند و این دعوت و اعتقاد یمانی به امامت امام دوازدهم، نشانگر شیعه دوازده امامی بودن وی است.
 
در مقاله آینده به ویژگی های قیام یمانی اعم از زمان، مکان قیام یمانی و اهداف قیام یمانی، پرداخته خواهد شد. 
 
 
[1] مجلسی، بحارالانوار، ج 51، ص 162
[2] راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 127، ح 212
[3] این المنادی، الملاحم، ص 49-53
[4] مهدی پور، پژوهشی پیرامون علائم حتمی ظهور، ص 61-63
[5] متقی هندی،  كنز العمال 11، حديث 31443 
[6] بخاری، صحیح بخاری، ج 4، ص 159
[7] ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج 6، ص 397
[8] شیخ صدوق، کمال الدین، ج 1، ص 331
[9] شیخ صدوق، کمال الدین، ج 2، ص 650
[10] نعمانی، الغیبۀ، ص 252
[11] کلینی، کافی، ج 8، ص 225
[12] شیخ طوسی، الامالی، ص 661
[13] کورانی، معجم احادیث الامام المهدی، ج 3، ص  275
[14] کورانی، معجم احادیث الامام المهدی، ج 3، ص 276
[15] نعمانی، الغیبة، ص 58
[16] این حماد، الفتن، ص 253
[17] سید بن طاوس، فلاح السائل، ص 171
[18] شیخ طوسی، الامالی، ص 661
[19] نعمانی، الغیبة، ص 361، باب 14، ح13

نویسنده : مصطفی امیری

منبع : وعده صادق

خطبه تاریخی امام سجّاد ( ع )

خطبه تاریخی حضرت سجّاد(ع) در مسجد شام

پس از گذشت مراسم غم‌باری که در «کاخ یزید» برگزار شد و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) با برخوردهای سنجیده و صحبت‌های قاطع و کوبنده خود، بخش زیادی از نقشه‌های دستگاه اموی و شخص یزید برای از بین بردن نام دین و جریان امامت حق را نقش بر آب نمودند، یزید تصمیم گرفت در روز جمعه که روز اجتماع گسترده مسلمانان در مسجد جامع شهر بود، به وسیله خطبه‌های نماز جمعه که توسط یکی از علمای سوء و خطیبان خود فروخته دستگاه اموی قرائت می‌شد، کار تبلیغی گسترده‌ای علیه خاندان وحی و نبوّت، به ویژه حضرت علی(ع) و امام حسین(ع) انجام دهد

 

و این البتّه در تداوم حدود چهل سال کار تبلیغی مداوم علیه خاندان امامت و ولایت بود كه در «شام» انجام می‌شد. از این‌رو، چون روز جمعه فرا رسید، یزید یکی از خطیبان برجسته خود را به منبر فرستاد و به او دستور داد تا هر آنچه می‌تواند در مذمّت 
امام حسین(ع) و پدرش بیان کند و او چنین کرد و بعد در تعریف و تمجید از یزید و معاویه بسیار طولانی صحبت کرده و برای آنها از بیان هیچ خوبی و زیبایی فرو گذار نکرد. 
این در حالی بود که یزید، حضرت علیّ بن الحسین(ع) را با خود به مسجد برده بود. حضرت که این سخنان را شنید، فریاد برآورد:
«وای به تو، ای سخنران! رضایت مخلوقی را به قیمت سخط و ناراحتی خالق خریداری نمودی [و برای خشنودی یک مخلوق، خدا را بر خود خشمناک ساختی] پس جایگاهت آتش دوزخ خواهد بود.» 
سپس حضرت به یزید فرمود: 
«ای یزید، به من اجازه بده تا بر این چوب‌ها بالا روم و چند کلمه سخن بگویم که موجب خشنودی خداوند باشد و این حضّاری که در مجلس نشسته‌اند [نیز از آن بهره‌مند شده]، به آنها اجر و ثواب نائل گردد.»
یزید از این کار به شدّت ابا داشت. مردم و اطرافیان او به او گفتند: 
یا امیرالمؤمنین! بگذار تا بر منبر بالا رود، شاید چیزی از او بشنویم. 
یزید که از صلاحیّت‌های علمی و مقام حضرت به خوبی آگاه بود، گفت: 
اگر او بر منبر بالا رود، پایین نمی‌آید؛ مگر اینکه مرا و آل ابی سفیان را مفتضح نموده و رسوا سازد.
به او گفتند: این جوان بیمار و شکست خورده، چگونه چنین قدرتی خواهد داشت؟ یزید گفت: او از خانواده‌ای است که علم و دانش را به کام خود کشیده‌اند و از شیرخوارگی به مانند مرغی که به جوجه‌هایش دانه می‌دهد، به آنها علم و کمال تعلیم شده است.
ولی مردم دست از اصرار بر نمی‌داشتند و پیوسته از یزید می‌خواستند که موافقت کند و در بعضی روایات آمده که فرزند یزید نیز با اصرار از پدر می‌خواست که با این خواسته موافقت کند تا بالأخره او رضایت داد و حضرت بر منبر بالا رفتند و شروع به ایراد خطبه‌ای نمودند که نقش اوّل را در بقا و تداوم نهضت حسینی ایفا می‌کرد و اگر این خطبه نبود، چه بسا اهداف و ماهیّت این نهضت مخفی می‌ماند و ستمکارانی که دست به این جنایت بزرگ زده بودند، رسوا نمی‌گردیدند. حضرت بر بالای منبر، ابتدا حمد و ثنای الهی را به جای آورد و بعد خطبه‌ای خواند که همه مردم گریستند تا بی‌قرار شدند و به شدّت عواطف آنها تحت تأثیر قرار گرفت. او فرمود: 
«ای مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگی بر دیگران فضیلت بخشیده است؛ خداوند علم و بردباری و فصاحت و شجاعت و محبّت در قلوب مؤمنان را به ما ارزانی داشت و ما را بر دیگران برتری داد به اینکه پیامبر برگزیده خدا، حضرت محمّد(ص) از ماست. صدّیق [حضرت امیرالمؤمنین، علیّ بن ابی طالب(ع)] از ماست، امام حسن و امام حسین همان دو سبط بزرگوار این امّت از ماست و مهتر این امّت [که دجّال را می‌کشد] از ماست. حال هر کس مرا شناخت که شناخت و برای آنان که مرا نمی‌شناسند، خاندان خود و حسب و نسبم را بیان خواهم کرد. 
ای مردم، من فرزند مکّه و منایم.
من فرزند زمزم و صفایم.
من فرزند کسی هستم که «حجرالاسود» را با ردای خود حمل کرد و در جای خود نصب فرمود.
من فرزند بهترین کسانی هستم که لباس احرام پوشید، من پسر بهترین انسان‌ها هستم که کفش به پا کرد و برای طواف به دور خانه خدا پا برهنه شد. 
من فرزند بهترین طواف‌کنندگان و سعی به جا آورندگانم. 
من فرزند بهترین حج کنندگان و تکبیرگویان هستم. من پسر آن کسی هستم که بر «بُراق» سوار شده و در هوا حرکت نمود.
من فرزند کسی هستم که در یک شب از «مسجدالحرام» به «مسجد الاقصی» برده شد. 
من پسر کسی هستم که جبرئیل او را به «سدر\ المنتهی» برد. 
من فرزند کسی هستم که به مقام قرب ربوبی نائل آمد و آن‌قدر به خدا نزدیک و نزدیک‌تر شد تا آنکه فاصله او به اندازه دو کمان یا نزدیک‌تر بود. 
من پسر آن کسی هستم که فرشتگان آسمان به او اقتدا کرده و نماز خواندند. 
من پسر آن کسی هستم که خدای بزرگ به او [عطا] کرد، آنچه را که وحی کرد.
من پسر محمّد، برگزیده خدا هستم. 
من فرزند علیّ مرتضی هستم.
من پسر کسی هستم که سران مشرکان را کوبید و دماغ آنها را به خاک مالید تا به وحدانیّت حضرت حق اقرار کردند و گفتند: «لا اله الّا الله».
من پسر آن کسی هستم که جلوی پیامبر، با دو شمشیر می‌جنگید و با دو نیزه مبارزه می‌کرد. 
او دو بار هجرت کرد و دو بار بیعت نمود. او در جنگ بدر و حنین نبرد نمود و به اندازه یک چشم به هم زدن به خدا کفر نورزید. من فرزند من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر و پیشوای مسلمانان و فروغ چشم جهادگران و زینت عبادت‌کنندگان و افتخار گریه‌کنندگانم. 
کسی که بردبارترین بردباران و افضل نمازگران از 
آل‌یاسین و رسول ربّ العالمین است. 
من پسر کسی هستم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یاری کرد. 
من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت کرد و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و بر ضدّ دشمنان ناصب و عنود خود مجاهده نمود. او در بین قریش، انسانی با افتخار است که قدم به این زمین نهاد و اوّل شخصیّتی است در میان مؤمنان که دعوت ایمان را اجابت نموده و به دعوت خدا و پیامبرش لبّیک گفت. 
آری، او اوّلین سبقت گیرندگان به همه خوبی‌ها و کوبنده متجاوزان و نابودکننده مشرکان و تیری از تیرهای الهی سر منافقان و زبان حکمت عبّاد الهی که پرستش خداوند می‌کنند و نصرت خداوند و ولیّ امر الهی و بوستان حکمت خداوند و حامل علم خدا و مخزن علم است. 
اوست که جوانمرد است و بخشنده، زیبا و نیکو چهره و هوشمند و پاک، از سرزمین «حجاز» است و رضیّ خدا، پیشگام است و پیشوای بلند همّت، صابر و بسیار روزه گیرنده، مهذّب و بسیار عبادت‌کننده، قطع کننده پستی‌ها و نسل‌های مشرکان، پراکنده کننده حزب‌های کفر، از همگان پر جرئت‌تر و قوی‌تر و دارای اراده محکم و عزمی استوار و راسخ و از همه با صلاحیّت‌تر و خلل‌ناپذیرتر، اوست که شیر دلاور است؛ همان کسی که در جنگ‌ها به هنگام به هم خوردن نیزه‌ها و نزدیک شدن پیشتازان جنگ، کافران را بمانند خُرد کردن سنگ آسیاب، خُرد می‌کرد و می‌کوبید و مانند طوفان کوبنده که خار و خاشاک را در هم می‌ریزد، دشمنان را در هم می‌ریخت، شیر حجاز و یکّه سوار «عراق»، کسی که هم مکّی است، هم مدنی، هم خیفی2 است، هم عقبی، هم بدری است، هم احدی. اوست کسی که در بیعت شجره، یکّه تاز میدان بود و در هجرت هم، آقای عرب و شیر میدان نبرد، وارث دو مشعر (مشعر و عرفات) و پدر دو سبط رسول خدا(ص)، یعنی حسن و حسین. آری این است جدّ من، علیّ بن ابی طالب.»
حضرت بعد از این معرفی از امیرالمؤمنین، حضرت علی(ع)، در جایی که جز دشنام و نکوهش و لعن و یاوه نسبت به او چیزی گفته نشده بود، فرمود: 
«من فرزند فاطمه زهرایم، من فرزند خدیجه کبرایم.
من فرزند کسی هستم که از روی ظلم کشته شد.
من پسر کسی هستم که سرش را از قفا بریدند. 
من پسر تشنه کامی هستم که با لب تشنه به شهادت رسید.
من پسر کسی هستم که پیکرش در زمین کربلا افتاده است.
من پسر کسی هستم که عمّامه و عبایش ربوده شد.»
پس پیوسته می‌فرمود: «من من» و به این حدیثِ بلند افتخار و حماسه، ادامه می‌داد تا شیون مردم به گریه بلند شد. آری مردم زار زار گریستند و صدای گریه و ناله، همه مجلس را فرا گرفت. در این حال، یزید ترسید که مبادا فتنه و انقلاب و آشوبی ایجاد شود، به مؤذّن فرمان داد، اذان بگوید. 
او گفت: «الله اکبر» امام سجّاد(ع) فرمود: «هیچ چیزی از خدا بزرگتر نیست.»
او گفت: «اشهد ان لا اله الّا الله». حضرت فرمود: «موی و پوست و گوشت و خونم به یکتایی خداوند شهادت می‌دهد.» و هنگامی که مؤذّن گفت: «اشهد انّ محمّداً رسول الله»، حضرت از بالای منبر به یزید رو کرد و فرمود: 
«محمّد، همین که مؤذّن به رسالت او شهادت داد، آیا جدّ من است یا جدّ تو؟ اگر ادّعا کنی که جدّ توست، دروغ گفته‌ای و کافر شده‌ای و اگر جدّ من است، پس چرا خاندان او را کشتی و آنان را از دم تیغ گذراندی؟ اگر او جدّ من است، پس چرا پدرم را از روی ستم کشتی؟ و مال او را تاراج نمودی و اهل بیت او را به اسارت گرفتی؟»
او این جملات را گفت و دست برد و گریبان خود چاک كرد و گریست و فرمود: 
«به خدا قسم! اگر در جهان کسی باشد که جدّش رسول خداست، آن منم. پس چرا این مرد، پدرم را کشت و ما را مانند رومیان به اسیری گرفت؟ »
آنگاه فرمود: 
«ای یزید! این جنایت را مرتکب شدی و باز می‌گویی محمّد رسول خداست؟ و روی به قبله می‌ایستی؟ وای بر تو؟ در روز قیامت جدّ و پدر من، دشمن تو خواهند بود.»

پی‌نوشت‌ها:
1. «نفس المهموم»، ص 450.
2. منتسب به خیف که مسیری است در منا و عقبه.

فروش پکیج مارش های نظامی و سرود های آلمان نازی

فروش پکیج مارش های نظامی و سرود های آلمان نازی 
 
 
یک پکیج فوق العاده از مجموع تمامی مارشهای نظامی و سرود های آلمان نازی به فروش می رسد . این پکیج شامل 1600 فایل با فرمت Mp3 که در 50 آلبوم دسته بندی شده ، می باشد . حجم این 1600 فایل حدود 7 گیگ می باشد که برای شما دوستان در 2 دی وی دی حاضر و آماده شده است .
 
قیمت این پکیج 200 هزار ریال ( 20 هزار تومان ) می باشد .
 
جهت سفارش یا با شماره تلفن 09360044454 تماس بگیرید و 
یا با ایمیل SasanUndead@Yahoo.Com ارتباط برقرار کنید . 
 
با سپاس

هفت آبان روز بزرگداشت کوروش دوم ( کبیر )

هفت آبان روز بزرگداشت کوروش دوم ( کبیر )

روز کوروش بزرگ ، روزی است که به پیشنهاد سازمان بین‌المللی نجات پاسارگاد انتخاب و نام‌گذاری شده است. این روز ۷ آبان ۲۹ اکتبر ) است که تاریخ نویسان آن را روز ورود کوروش به بابل ( دولت‌شهر ) و صدور منشور کوروش می‌دانند. به ادعای سازمان نجات پاسارگاد، این روز در تقویم جهانی یونسکو به ثبت رسیده و هر ساله در این روز به نمایش در می آید. در صورتی که روز کوروش در هیچ تقویم رسمی ثبت نشده است و یونسکو این مطلب را رد کرده است .

این روز به مناسبت تصرف بابل ( دولت‌شهر ) به دست سپاه هخامنشیان ( ۲۹ اکتبر سال ۵۳۹ پیش از میلاد ) و پایان دوران ستمگری در جهان باستان انتخاب شده‌است. ۲۵۴۴ سال پیش در همین روز اعلامیه تاریخی کوروش بزرگدر زمینه حقوق افراد و ملل انتشار یافته بود که نخستین سنگ بنای یک دولت جهانی با منافع مشترک بشمار می‌آید. نکات مطرح شده در آن عبارت اند از: از بین بردن تبعیضات نژادی و ملی، آزادی انتخاب محل اقامت، آزادی دین و مذهب و تلاش برای صلح پایدار میان ملت‌هاست.

منبع : ویکی پدیای پارسی

تیم مدیریت وبلاگ پروژه ظهور ، این روز را به تمام ایرانیان جهان تبریک عرض می کند . 

آیا کوروش کبیر در منشور خود از مردوک ستایش کرده است ؟

پیش گفتار : در بعضی سایتها به این اشاره شده که کوروش یک بت پرست بوده و دلیل آن هم کشف 2 تکه از منشور و ارایه ترجمه ای کاملتر بوده که این ترجمه را در اینجا میگذارم.و دلیل آن هم استنباط بچه گانه از ترجمه لغت به لغت این کتیبه است. این ترجمه برای خوانندگان این وبلاگ بیشتر جالبه چون درک می کنند منظور خدایان که در این کتیبه آمده ، خدای یکتا نیست و اینکه کمی بیشتر به کتیبه های سومریان بها بدهیم. امیدوارم بقیه هم قبل از اینکه به کوروش کبیر چنین تهمتی بزنند کمی کتیبه های سومری را مطالعه کنند.

*******************************************************

از روزی که استوانه کوروش به ایران آورده شده تا به امروز، همواره  بحث های حاشیه ای در مورد آن وجود داشته است. نشریه سرزمین من همشهری پرونده ای را به بررسی این استوانه اختصاص داده است که حاوی نکات قابل تاملی است. 

یکی از مطالب این پرونده ، ترجمه کامل متن استوانه بابِلی کوروش است . این در حالی است که دو قطعه مکشوفه جدید از استوانه باعث کامل‌تر شدن ترجمه متن کتیبه کوروش شده است.
با توجه به اینکه تا کنون کمتر راجع به متن این اثر تاریخی و منحصر به فرد سخن گفته شده، متن کامل آن در ادامه می آید. برای مطالعه نسخه کامل این پرونده، «سرزمین من» را از روزنامه فروشی ها بخواهید.

آنچه کتیبه بابلی کوروش را از کتیبه‌های زمان خود تفکیک می‌کند، نخست متن آن است که از یک واقعه تاریخی خاص خبر می‌دهد؛ واقعه‌ای توام با صلح و احترام که نمونه دیگری ندارد. دومین نکته در منحصربه‌فرد بودن این کتیبه، به گفته منتقدان و آگاهان به نوشتارهای ادبی، زبان به کار رفته در آن است. به واقع نوشتن استوانه کوروش با نوعی زبان فاخر انجام گرفته است.

هرچند روی استوانه کوروش، به دفعات ترجمه‌های مختلفی انجام گرفته، اما به تاز‌گی دو قطعه دیگر از این استوانه ارزشمند کشف شد که پس از جانمایی آن ترجمه دیگری که امروز به عنوان کامل‌ترین ترجمه استوانه کوروش از آن یاد می‌شود انجام گرفت. این ترجمه جدید کار مشترک شاهرخ رزمجو و اروینگ فینکل است که در موزه بریتانیا انجام گرفته است.

1) آن هنگام که ……{مردو]ک، پادشاه همه آسمان‌ها و زمین، کسی که ……..،] … که با … یش {سرزمین‌های دشمنانش(؟) را لگدکوب می‌کند}

2) [……………….] {با دانایی گسترده، – کسی که} گوشه‌های جهان {را زیر نظر دارد}،

3) […………………………] … فرزند ارشد [او]، فرومایه‌ای (=بِلشَزَر) به سروری سرزمینش گمارده شد.

4) -[……………………………….. اما او [فرمانروایی؟ سا]ختگی بر آنان قرار داد،

5) نمونه‌ای ساختگی از اِسگیل سا[خت و] ……………. برای (شهر) اور و دیگر جایگاه‌های مقدس [فرستاد؟]

6) آیین‌هایی که شایسته آنان (خدیان/ پرستشگاه‌ها) نبود. پیشکشی[هایی ناپاک] …………….. گستاخانه […] هر روز یاوه‌سرایی می‌کرد و [اها]نت‌آمیز

7) (او) پیشکشی‌های روزانه را بازداشت.  او در [آیین‌ها دست برد و] ……………… درون پرستشگاه‌ها برقرار [کرد]. در اندیشه‌اش به ترس از مردوک- شاه خدایان- پایان داد.

8  ) هر روز به شهرش (= شهر مردوک) بدی روا می‌داشت. …………….. همه مردما[نش را ……….](= مردمان مردوک)را با یوغی رها نشدنی به نابودی کشاند.

9) انلیل خدایان (= مردوک)، از شِکوِه ایشان بسیار خشمگین شد، و ……………… قلمرو آنان. خدایانی که درون آنها می‌زیستند محراب‌هایشان را رها کردند.

10) خشمگین از اینکه او (-نبونئید) (آنان را) (=خدایان غیربابلی) به شوانَه (=بابِل) وارد کرده بود. [دلِ] مردوکِ بلند[پایه، انلیلِ خدایان] به رحم آمد ……. (او) بر همه زیستگاه‌هایی که جایگاه‌های مقدسشان ویران گشته بود.

11) و مردم سرزمین سومر و اکد که همچون کالبد مردگان شده بودند، اندیشه کرد (و) بر آنان رحم آورد. او همه سرزمین‌ها را جست‌ و بررسی کرد،

12) شاهی دادگر را جست‌وجو کرد که دلخواهش باشد. او کوروش، شاه (شهر) انشان را به دستانش گرفت، و او را به نام خواند، (و) شهریاری او بر همگان را به آوای بلند اعلام کرد.

13) او (=مردوک) سرزمین گوتی (و) همه سپاهیان مادی را در برابر پاهای او (=کوروش) به کرنش درآورد و همه مردمان سرسیاه (=عامه مردم) را که (مردوک) به دستان او (=کوروش) سپرده بود،

14) به دادگری و راستی شبانی کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورنده مردمانش است، به کارهای نیک او (=کوروش) و دل راستینش به شادی نگریست

15) (و) او را فرمان داد تا به‌سوی شهرش (=شهر مردوک)، بابِل، برود. او را واداشت (تا) راه تینتیر (=بابِل) را در پیش گیرد، و، همچون دوست و همراهی در کنارش گام برداشت.

16) سپاهیان گسترده‌اش که شمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود، پوشیده در جنگ‌افزارها در کنارش روان بودند.

17) (مردوک) او را بدون جنگ و نبرد به درون شوانه (=بابل) وارد کرد. او شهرش، بابِل را از سختی رهانید. او (=مردوک) نبونئید، شاهی را که از او نمی‌هراسید، در دستش (=دست کوروش) نهاد.

18) همه مردم تینتیر (=بابِل)، تمامی سرزمین‌های سومر و اکد، بزرگان و فرمانداران در برابرش کرنش کردند (و) بر پاهایش بوسه زدند، از پادشاهی او شادمان گشتند (و) چهره‌هایشان درخشان شد.

19) (مردوک) سروری که با یاری‌اش به مردگان زندگی بخشید (و) آنکه همه را از سختی و دشواری رهانید، آنان او را به شادی ستایش کردند و نامش را ستودند.

20) منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابِل، شاه سومر و اَکد، شاه چهار گوشه جهان.

21) پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوه کوروش، شاه بزرگ، شا[ه شهر] انشان، از نسل چَیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان.

22) دودمان جاودانه پادشاهی که (خدایان) بِل و نَبو فرمانروایش را دوست دارند (و) پادشاهی او را با دلی شاد یاد می‌کنند. آنگاه که با آشتی به در [ون] بابل آمدم.

23) جایگاه سروری (خود) را با جشن و شادمانی در کاخ شاهی برپا کردم. مردوک، سرور بزرگ، قلب گشاده کسی که بابِل را دوست دارد، [همچون سرنو]شتم به من [بخشید] (و) من هر روز ترسنده در پی نیایش او بودم.

24) سپاهیان گسترده‌ام با آرامش درون بابِل گام برمی‌داشتند. نگذاشتم کسی در همه [سومر و] اَکد هراس‌آفرین باشد.

25) در پی امنیت شهر بابِل و همه جایگاه‌های مقدسش بودم. برای مردم بابِل —– که برخلاف خوا[ست خدایان] یوغی بر آنان نهاده بود که شایسته‌شان نبود،

26) خستگی‌هایشان را تسکین دادم (و) از بندها (؟) رهایشان کردم. مردوک، سرور بزرگ، از رفتار [نیک من] شادمان گشت (و)

27) به من کوروش، شاهی که از او می‌ترسد و کمبوجیه پسر تنی[ام و به] همه سپاهیانم،

28) برکتی نیکو ارزانی داشت. بگذار ما با شادی در برابرش باشیم، در آرامش. به [فرمان] والایش، همه شاهانی که بر تخت نشسته‌اند،

29) از هر گوشه (جهان)، از دریای بالا تا دریای پایین، آنان که در سرزمین‌های دوردست می‌زیند (و) همه شاهان سرزمین اَمورو که در چادرها زندگی می‌کنند، همه آنان،

30) باج سنگینشان را به شوانه (بابِل) آوردند و بر پاهایم بوسه زدند. از [شوانه= بابل] تا شهر آشور و شوش،

31) اَکد، سرزمین اِشنونَه، زَمبَن، شهر مِتورنو، دِر، تا مرز گوتی، جا[یگاه‌های مقدس آن‌سو]ی دجله که از دیرباز محراب‌هایشان ویران شده بود،

32) خدایانی را که درون آنها ساکن بودند، به جایگاه‌هایشان بازگرداندم و (آنان را) در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همه مردمان آنان (=آن خدایان) را گِرد آوردم و به سکونتگاه‌هایشان بازگرداندم و

33) خدایانِ سرزمین سومر و اکد را که نبونئید- در میان خشم سرور خدایان- به شوانَه (=بابِل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت

34) به جایگاهشان بازگرداندم، جایگاهی که دلشادشان می‌سازد. باشد تا خدایانی که به درون نیایشگاه‌هایشان بازگرداندم،

35) هر روز در برابر بِل و نَبو، روزگاری دراز (=عمری طولانی) برایم خواستار شوند (و) کارهای نیکم را یادآور شوند و به مردوک، سرورم چنین بگویند که «کوروش، شاهی که از تو می‌ترسد و کمبوجیه پسرش

36) … بگذار آن {سهمیه‌رسان نیایشگاه‌هایمان باشند، تا روزگاران دراز(؟)… و} باشد که مردمان بابِل [شاهیِ] او را بستایند». من همه سرزمین‌ها را در صلح قرار دادم.

37) …………. [غا]ز، دو مرغابی، ده کبوتر، بیشتر از [پیشکشی پیشینِ] غاز و مرغابی و کبوتری که …….

38) … [روزا]نه افزودم. …….. در پی استوار کردن باروی دیوار ایمگور- اِنلیل، دیوار بزرگ بابل برآمدم،

39) … دیواری از آجر پخته، بر کناره خندقی که شاه پیشین ساخته بود، ولی ساختش را به پایان [نَبرده بود] … کار آن را [من… به پایان بردم.]

40) … که [شهر را از بیرون در بر نگرفته بود]، که هیچ شاهی پیش از من (با) کارگران به بیگاری [گرفته شده سرزمینش در] شوانه (=بابِل) نساخته بود.

41) … (آن را) [با قیر] و آجر پخته از نو برپا کردم و [ساختش را به پایان رساندم].

42) … [دروازه‌های بزرگ از چوب سدر] با روکش مفرغین. من همه آن درها را با آستانه[ها و قطعات مسی] کار گذاردم.

43) … [… کتیبه‌ای از] آشوربانی پال، شاهی پیش از من، [(روی آن) نو]شته شده بود، [درون آن دید]م.

44) […….] {او… مردوک، سرور بزرگ، آفریننده (؟)} [……………………………..]

45) [………………………] {… من… همچون هدیه‌ای [پیشکش کردم]}…… [(برای) خشنودی‌ات} تا به جا]ودان. {[نوشته و] تطبیق [بر بنیادِ لوحه]…]؛ (این) کتیبه قیشتی- مردوک، پسر…}

راهنمای متن:
* نقطه‌گذاری‌ها نشان دهنده شکستگی یا آسیب‌دیدگی متن هستند.
** نوشته‌های درون [] به معنی بخش‌های شکسته و یا بازسازی شده است.
*** نشانه ؟ برای احتمال‌ها به کار رفته است.
**** ترجمه بخش‌های درون {} از روی متن دو قطعه نویافته، انجام شده است.

راهنمای نام‌ها:
انلیل خدایان: لقبی برای مردوک.
ایمگور- انلیل (Imgur-Enlil): نام دیوار درونی شهر بابل.
بِل (Bel): نام دیگر خدای مردوک، به معنی «سرور».
تینتیر (Tintir): نام بخشی از شمال شهر بابِل و یکی از نام‌هایی که برای بابِل به کار برده می‌شد.
سرسیاه (Black- headed people): اصطلاحی رایج در زبان اکدی که مردم میانرودان برای نامیدن خود به کار می‌بردند و منظور از آن اشاره به عوام و مردم عادی بوده است.
شوانه (Shuanna): نام بخشی از جنوب شهر بابِل که برای نامیدن بابِل نیز به کار می‌رفت.
گوتی (Guti): نام مردم ساکن در منطقه میان زاگرس تا دجله. در این دوره، این نام به طور مشخص برای نامیدن اقوام ایرانی مانند مادها و هم‌پیمانان آنان به کار می‌برده می‌شد.
مردوک (Marduk): نام خدای بزرگ بابل.
نَبو (Nabu): نام خدای بابلی کتابت و پسر مردوک و سرَپَنیتو.

بر گرفته شده از وبلاگ Www.UfoLove.Org 

مبانی نقش یهود در حادثه خونین کربلا

بیانات استاد شفیعی سروستانی در شصت و ششمین نشست از سلسله نشست‌های فرهنگ مهدوی با موضوع نقش یهود در واقعه خونین کربلا که در این نشست استاد به بیان مبانی ظهور اسلام و حوادث پیش از اسلام و نقش بنی اسحاق و بنی اسماعیل در جهت گیری تاریخ از تاریخ ظهور ابراهیم نبی تا ظهور حضرت صاحب الزمان علیه السلام می‌پردازد ...

مدت برنامه ۳۵ دقیقه

دانلود :

فایل تصویری نشست

فایل صوتی

نامه دوم ؛ نشانی کربلا ...

( بسم الله الرحمن الرحیم )

به قلم : محسن قائمی نسب

نامه دوم :

به نام خدای کربلا!
سلام اقای جوانان اهل بهشت! 
سلام آقا! آقای ساکن بیابان های غربت، شنیده ام امروز به کربلا رسیده ای، با کاروانی از گل های سرخ وسپید!
خبر بی وفایی کوفیان دلت را آزرده است؟!
کربلا دیگر بیابان نیست ! 
بوستانی است که از آن شمیم محمد (ص) ، رایحه علی(ع)، عطر فاطمه(س) و نفحه حسن به گوش هوش می رسد...
آقای خوب من مراقب خارهای این بیابان باش ! پای نازک غنچه هایت آزرده نشود؟!
آقا خبر آمدنت چهار ستون قلب ما را آواره کرد! آقا خیلی پریشانت شدم.
آقا نامه امروزم به کربلا بارانی تر از دیروز است!
آقا بغض امانم را برید!
خداحافظ ....